فوکو و انقلاب اسلامی
۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبهمیشل فوکو، فیلسوف پرآوازه فرانسوی، با انقلاب اسلامی و مردم ایران پیوندی ناگسستنی دارد. فوکو برای نخستین بار تلفیق فعالیت روزنامهنگاری با فلسفه را بهطور جدی در بحبوحه انقلاب ۱۹۷۹ ایران تجربه کرد.
او، پیشتر نیز، بارها وسوسه کار روزنامهنگاری را برای یک فیلسوف مطرح کرده بود. سرانجام در آستانه انقلاب ایران، به درخواست روزنامه ایتالیایی «کوریر دلا سرا» دو بار به ایران سفر کرد و در مجموع نه گزارش پیرامون انقلاب برای این روزنامه و یک گزارش جداگانه برای روزنامه فرانسوی «نوول ابسرواتور» نگاشت.
لحن پرشور و تحسینبرانگیز این گزارشات از انقلاب اسلامی، بعدها مورد انتقاد بسیاری از روشنفکران و حتا دوستان فوکو قرار گرفت. فوکو در دوران انقلاب، با بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران مخالف شاه در ایران و خارج به گفتوگو نشست، او حتا دیداری نیز با آیتالله خمینی در نوفل لوشاتوی پاریس داشت.
دغدغه نظری فوکو در آستانه انقلاب ایران
در سال۱۹۷۸ فوکو در درسگفتارهای دانشگاهی خود برای نخستین بار بهصورت جدی به مفهوم حکومت پرداخت. تا پیش از آن، فوکو درباره ساختارهای قدرت و اشکال اجتماعی آن پژوهشهایی انجام داده بود.
سخنرانی وی درباره «نقد چیست؟» در ژوئن ۱۹۷۸، یعنی کمی پیش از سفرش به ایران، نشانگر تغییرات اساسی در دغدغه نظری فوکو به شمار میآید.
فوکو در سلسه بحثهای دانشگاهی خود نیز، به مسئله اشکال راهبری سیاسی و روندهای قدرت نگاهی تازه میاندازد. وی بهدنبال کشف رابطه میان فاعل شناسا (سوبژکت) مدرن با تکوین دولت جدید است.
در این راستا، انقلاب ایران میدانگاهی منحصر به فرد برای کسب تجربیات عینی و زنده برای فوکو به حساب میآمد.
انقلاب ایران به فوکو این امکان را میداد، که معنای سیاسی تحلیلهای خود را درباره قدرت به محک تجربه گذارد.
باید اذعان داشت که فوکو در گزارشهای خود، کمتر به آینده، سرنوشت و اهداف ناروشن انقلاب اسلامی در ایران توجه داشت، و بیشتر قیام و جنبش مردم را در کانون تحلیلهای خود وارد میساخت. به این دلیل، وی به حکومت اسلامی کمتر میپرداخت و حتا با شک و تردید درباره آن اظهار نظر میکرد.
فوکو در یکی گزارشهای خود مینویسد: «گفته میشود، که تعریف حکومت اسلامی ناروشن است. اما به نظر من این مفهومی شناخته شده، اما نگران کننده است. این مفهوم همان ترکیبی بنیادینی است که همه دمکراسیهای انقلابی و یا مدنی از سده ۱۸ تاکنون، تنها آن را تکرار کردهاند، و همگان میدانند، که این نمونهها چه سرانجامی داشتهاند».
شیفتگی از اراده جمعی ایرانیان
فوکو در گزارشهای خود به سه ویژگی شگفتیآور از انقلاب ایران اشاره میکند. نخست آنرا قیامِ «مردمی غیر مسلح» در مقابل ارتشی مجهز و دستگاه سرکوب خشن میدانست. دوم، به مشارکت اقشار و طبقات ناهمگون و همچنین گروههای سیاسی نامتجانس در انقلاب اشاره داشت. و سوم، فقدان یک هدف بلندمدت سیاسی را در جنبش مشاهده میکرد. البته فوکو فقدان برنامه سیاسی بلندمدت را، در وضعیت گسترده و ناهمگون نیروهای شرکتکننده، برای جنبش ایران مثبت ارزیابی میکرد.
فوکو، از همان آغاز به نقش فائقه آیتالله خمینی در تجهیز توده پی برده بود، اما بر خلاف بسیاری از تحلیلگران، وی را رهبری فرهمند و یا حتا محرک اعتراضات به شمار نمیآورد، بلکه بیشتر آیتالله خمینی را تجلی اراده جمعی ایرانیان قلمداد میکرد.
در فقدان گروههای کارآمد سیاسی برای سازماندهی جنبش اعتراضی مردم، تحقق خواست و ارادهی عمومی، یعنی سرنگونی شاه، میبایست در کانونی تبلور مییافت. فوکو مینویسد: « آنچه این رخداد انقلابی را مشخص میکند، واقعیت حضور یک ارادهی مطلق جمعی است. ارادهی جمعی یک اسطوره سیاسی است، که به کمک آن فلاسفه و حقوقدانان میکوشند نهادهای اجتماعی را تحلیل کنند و به آن مشروعیت بخشند. ارادهی جمعی را کسی به چشم ندیده است، اما باید آن را ابزاری تئوریک به حساب آورد. من نیز بر این باور بودم که ارادهی جمعی چیزی همچون خدا و یا روح است، زیرا مشاهده آن ناممکن است. نمیدانم با این سخن من موافقید، اما ما در حال حاضر شاهد ارادهی جمعی مردم در تهران و تمام ایران هستیم».
البته فوکو حضور اراده جمعی را ارزشگذاری نمیکرد و آنرا نیز یکسره مثبت به شمار نمیآورد. تاکید او بر نقش استراتژیک ارادهی جمعی، با همه تبیینات متفاوت آن، ردپای فلسفی نیچه و نظرات وی درباره اهمیت خواست و اراده را آشکار میساخت.
چشمانداز «معنویت سیاسی»
به نظرفوکو، مذهب شیعه عاملی موثر برای تکوین ارادهی جمعی در ایران به حساب میآید. عناصر مذهب شیعه در آستانه انقلاب، نه تنها سبب جلب اقشار و گروههای اجتماعی به مسایل سیاسی میشد، بلکه به ایرانیان اجازه میداد، رابطهای نوین با خود و دیگران برقرار سازنند.
فوکو به خطا میپنداشت، که ایده حکومت اسلامی به معنای جهتگیری سیاست به سوی مذهب نیست. و دولت برآمده از انقلاب تحت سیطره مذهب قرار نخواهد گرفت. وی رژیم آتی را رژیم حقیقت میخواند: « آیا کلیترین مشکل سیاست حقیقت نیست؟ چگونه میتوان از یکسو تمایز میان حقیقت و ناراستی و از سوی دیگر حکومت بر خود و دیگران را به یکدیگر پیوند داد؟ ارادهای که خواهان پیوند این دو سو با یکدیگر است و این پیوند را کاملاً از نو بنیان مینهد، معنویت سیاسی نام دارد».
فوکو معنویت سیاسی را به معنای بازگشت به ارزشهای متحجر نمیدانست، و آنرا بیان عقلانیت جدید سیاسی تلقی میکرد.
وی در ارزیابی خود، اسلام را همچون حلقه واسطی میان اخلاق و سیاست میدید. فوکو در نامهای به مهندس بازرگان، نخستوزیر وقت ایران، پس از اعدامهای علنی و تاسیس «جمهوری اسلامی» مینویسد که به اشتباه میپنداشته که معنویت سیاسی، عاملی وحدتبخش در مبارزه مردم علیه رژیم شاه است. و از شکلگیری «حکومت ملایان» در ایران جلوگیری خواهد کرد.
وی در این نامه به دومین خطای خود پیرامون حقوقبشر نیز اعتراف میکند. فوکو امیدوار بود، که اسلام حقوقبشر را بر خلاف کشورهای سرمایهداری و سوسیالیستی آن زمان، به راستی در درون خود جای دهد.
سیل انتقاد به تحلیلهای فوکو درباره ایران، سبب دلسردی و یاس وی شد. فوکو به جز دو مورد، درباره اغلب انتقادات سکوت کرد. این برای نخستین بار در تاریخ فلسفه نبود، که فیلسوفان با موضعگیری مشخص سیاسی خود در مظان اتهام قرار میگرفتند. گرچه ارزیابیهای فوکو از نهضت انقلاب اسلامی، همسنگ با ماجرای هایدگر و نازیسم و جانبداری سارتر از استالینسم نیست، اما پژوهشهای جدیتری در آینده باید روش کنند که تا چه حد این تحلیلها ریشه در نظرات فلسفی میشل فوکو دارند.
مجموعه گزارشهای میشل فوکو به فارسی ترجمه شده، اما در این مقاله از ترجمه آلمانی گزارشهای فوکو استفاده شده است.
منبع آلمانی:
Michel Foucault, Dits et Ecrits. Schriften in vier Bänden, Suhrkamp, 2001.
مشخصات کتاب فارسی:
میشل فوکو، ایران، روح جهان بیروح، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، نشر نی.
نویسنده: شهرام اسلامی
تحریریه: بهنام باوندپور