فردریش دورنمات و مترجماناش
۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۱, سهشنبهمرکز هنرپژوهی نقش جهان که در ضلع جنوبی پارک ساعی قرار دارد در شامگاه سهشنبه ۲۴ ارديبهشت میزبان برنامهای زیر عنوان «شب فردریش دورنمات» بود. این چهارمین برنامهی مجلهی بخارا در این مکان و نزدیک به شصتمین برنامهای است که این مجله به کوشش علی دهباشی در معرفی ادبیات و فرهنگ ایران و جهان سازمان داده است. در شب دورنمات عزتالله فولادوند، مترجم نخستین رمان او به زبان فارسی و محمود حسینیزاد، مترجم تازهترین کتابهایی که از دورنمات در ایران منتشر شده، دربارهی آثار این نویسندهی سوئیسی سخن گفتند و سفیر این کشور به نقاشیهای او پرداخت که وجودشان برای بسیاری ناشناخته است.
پیشتر، خانهی هنرمندان ایران میزبان برنامههایی بود که از سوی گردانندگان مجلهی بخارا و تقریبا هر هفته برگزار میشد. ظاهرا با تغییراتی که در سیاستگذاری و مدیریت این مجموعه به وجود آمده عدهای ترجیح میدهند، و عدهای مجبور شدهاند، برنامههای خود را جای دیگری برگزار کنند. یکی از این برنامهها شب فردریش دورنمات بود که بیست و سوم اردیبهشت در مرکز هنرپژوهی نقش جهان برگزار شد. شب دورنمات را مدیر و سردبیر بخارا، علی دهباشی، آغاز کرد. پس از آن نوبت به سفیر سوئیس رسید که در سخنانش عمدتا به نقاشیهای دورنمات پرداخت؛ حرفهایی که برای بسیاری از ما میتواند جالب و بعضا غبطهبرانگیز باشد. فیلیپ ولتی به نقاشیهایی اشاره دارد که دورنمات جوان بر دیوار اتاق زیرشیروانی خانهی پدریاش کشیده است:
«این تصویرها سال ۱۹۴۲، در بیست و یک سالگی دورنمات در یک اتاق زیر شیروانی کشیده شده است؛ اتاقی که او تا ترک برن، ۱۹۴۶، در آن ساکن بود. سه سال بعد خواهر دورنمات از آن نقاشیها عکس گرفت و سال ۱۹۵۲ مستاجران جدید دیوارهای اتاق زیر شیورانی را رنگ کردند. تقریبا چهل سال بعد، دو سال پس از مرگ دورنمات، در سال ۱۹۹۳ دوستانش به یاد این نقاشیها افتادند و سعی کردند این یادگارها را از زیر رنگ بیرون آورده و نجات دهند. ترمیم و به نمایش درآمدن این تصویرها در سال ۱۹۹۴ یک شگفتی واقعی بود.» عکسهای این نقاشیها که یک سال بعد در کتابی انتشار یافتند موضوع سخنان سفر سوئیس بود که ردی از تفکر و نگاه دورنمات در رمانها و نمایشنامههایش را در این آثار بازمییابد. این کتاب و دورنمات نقاش برای خوانندگان فارسیزبان چندان شناخته نیست.
عزتالله فولاوند که از نخستین مترجمان آثاری از دورنمات به فارسی است، در سخنرانی خود به این مسئله اشاره میکند و میگوید:
«خب، سخنان سفیر سوئیس دارای این حسن بود که ما تا به حال نمیدانستیم دورنمات نقاش است و همان قوهی تخیل شعلهورش را که در رمانها و نمایشنامههایش به کار برده در نقاشی نیز به کار میبرده.» برای ما ایرانیان جنبهی رشگانگیز این ماجرا، اهمیتی است که میتوان برای یادگارهای نویسندگان قائل شد، اما توجهی به مراتب کمتر از آن حتا، از مهمترین چهرههای ادبیات معاصر ما دریغ میشود.
فولادوند با اشاره به این که تقریبا تمام اثار دورنمات را خوانده میافزاید: «بینش نافذ دورنمات از حیث آشکار ساختن لایههای نهانی شخصیت و وضع انسان، با کار نیچه و کافکا قابل قیاس است. من خودم کمتر هنرمند و متفکری را سراغ دارم که مانند دورنمات با جذابیتی قلم خواننده را مفتون و مسحور بکند.» کار اصلی فولادوند در حوزهی فلسفه است. او آثار دورنمات را نیز از همین جنبه بررسی میکند و وجه فلسفی نوشتههای او را حتا فراتر از آثار فیلسوفان فرانسوی هم عصرش معرفی میکند.
فولادوند در بخش دیگری از سخنانش میگوید «در وصف بزرگان جهان اندیشه و هنر، چه در علم مانند فروید، چه در فلسفه مانند کانت و چه در هنر مانند داستایوفسکی، گفته شده که پس از خواندن آثار آنها زندگی و دید خوانندهی دقیق و متامل و ژرفاندیش به دوپاره تقسیم میشود؛ دورهی پیش و دورهی بعد از آشنایی با آنها.» او دورنمات را از این بزرگان میداند و به تشریح یکی از جنبههای نظری آثار او، اعتقاد به عدم امکان خلق تراژدی در دنیای امروز، میپردازد: «آنچه به چشم دورنمات میآید این است که هستی ما یک میانپرده است؛ اپیزودی است بین دو نیستی و زندگی پوچ، بیمعنا و نامفهوم است و آنچه بر همهجا و همهچیز حکم میراند، عقل و منطق نیست، بلکه بخت و تصادف است. این امر، یعنی بیهودگی تلاشهای جانفرسا و جانسوز آدمی، زندگی را به تراژدی تبدیل میکند. اما تراژدی نه به معنای کلاسیک نمایشنامههای یونان یا شکسپیر، بلکه تراژدی در قالب زندگی روزانهی مردم این عصر. به عقیدهی دورنمات تراژدی اکنون دیگر داستانی نیست که به تماشای آن بنشینیم و بنابر تعریف معروف ارسطو در کتاب «فن شعر» به پالایش احساس شفقت و ترس در ما بیانجامد.»
پایان عصر تراژدی به مفهوم یونانی آن، موضوع سخنان حمید سمندریان نیز بود، که چند نمایش دورنمات را ترجمه کرده و بر صحنه برده است. گفتههای سمندریان با شرح علاقمندیش به تاتر و آشناییش با آثار دورنمات آغاز شد و با ذکر خاطرههایی از اجرای نمایشهای او ادامه یافت. ویژگیهای نثر دورنمات از موضوعهایی است که همهی سخنرانان بر آن تاکید داشتند و محور اصلی اظهارات سخنران آخر، محمود حسینیزاد بود. حسینیزاد که سه کتاب از پنج اثر پلیسی دورنمات را ترجمه و اخیرا منتشر کرده، ضمن پرداختن به وسواسهای دورنمات در نوشتن، شگردها و دغدغههای زبانی او را تشریح میکند. او در مورد ترجمههایش از آثار دورنمات در گفتگو با دویچهوله میگوید: «اولین ترجمهی من از آثار دورنمات «قاضی و جلاد» بود که در دوران دانشجویی در آلمان آن را به فارسی برگرداندم و حدود سال ۱۳۷۰ در ایران به چاپ رسید. آقای فولادوند هم که «قول» را قبلا ترجمه کرده بودند اما نشر ماهی میخواست که چند اثر پلیسی دورنمات را با هم منتشر کند و به همین خاطر من «قاضی و جلاد» را دوباره ویرایش کردم و «قول» را هم چون آقای فولادوند موافقت نکرد که توسط نشر ماهی منتشر شود دوباره ترجمه کردم. همینطور کتاب «سوءظن» را ترجمه کردم که با همکاری نشرماهی هر سه کتاب را با هم منتشر کردیم.»
محمود حسینیزاد که پیشتر آثاری از برتولت برشت را نیز به فارسی برگرداننده، توجه ویژهای به ادبیات روز نویسندگان آلمانیزبان دارد که حاصل آن انتشار ترجمهی داستانهایی از نویسندگان نسل جدید است: «من خیلی با ترجمه و انتشار آثار کلاسیک و نیمه کلاسیک موافق نیستم. چون آثار خوب این حوزه ترجمه شده و آنهایی هم که خوب نیستند که دیگری لزومی به ترجمه کردن ندارند. در ادبیات معاصر اروپا آنقدر کارهای ناب، مانند کارهای یودیت هرمان، اینگو شولتسه و اووه تیم، که من ترجمه کردم، هست که حیف است آدم وقتش را روی اینها نگذارد و صرف آن آثار کند. با این همه به نظر من رمانهای پلیسی دورنمات جای خیلی خاصی دارند. یعنی رمان پلیسی آن طور که ما از ادبیات آمریکایی میشناسیم نیست و مانند قول و قاضی و جلاد ادبیات خالص هستند. بازیای که دورنمات با زبان میکند و تفاوتی که بین زبان رمانهای قول و قاضی و جلاد با سوءظن میبینیم، به نظر من ارزش ترجمه شدن را داشت. و به جز جنبههای فلسفی و شکاکیت دورنمات که جای خود را دارد، این آثار تنها از جنبه ادبیات نابی که دورنمات در ژانر پلیسی عرضه میکند نیز ارزش ترجمه کردن داشتند.»
حسینیزاد در مورد ضرورت ترجمهی مجدد رمان قول، و ترجمهای که پیشتر به وسیلهی عزتالله فولادوند انجام شده بود توضیح میدهد: «به نظرم ترجمهی ایشان مقداری از نثر دورنمات دور بود. ایشان به هر حال دستکاریهایی در پاراگراف بندی و نثر متن اصلی کرده بود. من فکر کردم شاید این نثر به دو کتاب دیگری که ترجمه کردم بهتر بخورد. البته من ترجمهی انگلیسی کتاب را ندیدهام. شاید هم انگلیسیها این دستکاریها را کرده باشند و آقای فولادوند هم به تبع همان ترجمهی انگلیسی این کار را کرده باشند. به هر حال به نظرم خوب بود که رمان «قول» دوباره ترجمه بشود.»
شب دورنمات با بیان خاطراتی از او توسط دکتر حسن عشایری، که در دهههای شصت و هفتاد میلادی با نویسندهی سوئیسی معاشرت داشته، ادامه یافت، و با نمایش فیلم کوتاهی از داستانخوانی دورنمات به پایان رسید؛ اما با انتشار همزمان ترجمهی تازهای از «قول»، ویرایش جدید «قاضی و جلاد» و کتاب «سوءظن»، خواندن آثار این نویسنده، به ویژه رمانهای پلیسی او به زبان فارسی، میتواند دوباره آغاز شود.