1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

روزنامه‌نگارى در ايران: راه رفتن روى طنابى باريك

۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۵, شنبه

روز سوم ماه مه روز جهانى آزادى مطبوعات بهانه‌اى است براى مرور وضعيت آزادى مطبوعات در جهان. در ایران روزنامه‌نگاری دشواتر از پیش شده است. چند روزنامه‌نگار در مصاحبه با دویچه وله از این دشواری‌ها سخن می‌گویند

https://p.dw.com/p/ANj1

روز سوم ماه مه، ۱۳ ارديبهشت، روز جهانى آزادى مطبوعات نامگذارى شده است. اين روز در حقيقت بهانه‌اى است براى مرور وضعيت آزادى مطبوعات در جهان. در ايران نيز انجمن دفاع از آزادى مطبوعات همه ساله در اين روز مراسمى را برگزار كرده و از روزنامه‌نگاران برجسته تقدير مى‌كند.

روز سوم ماه مه روز جهانى آزادى مطبوعات بود. به همين مناسبت نيز انجمن دفاع از آزادى مطبوعات طبق رسم چندين ساله، ۵ روزنامه‌نگار برتر ايران را معرفى و جوايزى را به آنان اهدا كرد. فيروز گوران، احمدرضا دريايى، شهلا شركت، عباس عبدى و عبدالعلى رضايى پنج روزنامه‌نگارى بودند كه امسال به خاطر ۲۰ سال سابقه مستمر مطبوعاتى، تلاش در جهت دفاع از حقوق روزنامه‌نگارى و تربيت نسل جديد روزنامه‌نگاران مستحق دريافت اين جايزه شناخته شدند.

همچنين قلم طلايى اين انجمن امسال به عزت‌الله سحابى تعلق گرفت.

روز جهانى آزادى مطبوعات درايران در حالى سپرى شد كه در چند ماه گذشته فشار بر روزنامه‌نگاران مستقل بيش از پيش شده‌است. على فرحبخش، روزنامه‌نگار بخش اقتصادى بيش از ۶ ماه است كه به اتهام جاسوسى در زندان به سر مى‌برد. ژيلا بنى‌يعقوب و همسرش بهمن احمدى امويى كه ۲۲ خرداد سال گذشته براى تهيه گزارش از تجمع زنان در ميدان هفت تير در آنجا حضور داشتند، چندين مرتبه به دادگاه انقلاب احضار شده‌اند. ۱۳ تن از روزنامه‌نگاران كه به منظور شركت در يك كارگاه آموزشى راهى هند بودند در فرودگاه تهران از سفر منع و دو نفر از آنان نيز به مدت ۲۴ ساعت بازداشت شدند.

در سالهاى رياست‌جمهورى محمد خاتمى كه عده‌اى از آن با نام دوران طلايى مطبوعات ايران ياد مى‌كنند، يك روزنامه‌نگار اين حرفه را در ايران به راه رفتن روى يك طناب باريك تشبيه مى‌كرد. در وضعيت كنونى كه تعداد روزنامه‌هاى مستقل بسيار كمتر از آن دوره است و فشار بر مطبوعات و روزنامه‌نگاران بسيار بيشتر شده، وحيد پوراستاد روزنامه‌نگارى را به عبور از ميدان مين تشبيه مى‌كند: «خدمت شما عرض بكنم كه من بر همين اعتقاد هستم كه روزنامه‌‌نگارى در ايران راه‌رفتن بر روى يك طناب است، اما دوستان ديگر تعبيرات ديگرى داشتند، مثلا ما وارد يك زمين مينى مى‌شويم كه اصلا مشخص نيست اين مين‌ها را كجا كار گذاشته‌اند. بنابراين روزنامه‌نگارى در ايران واقعا به نكته‌اى كه تشبيه كرده‌اند درست مى‌تواند باشد و روزنامه‌نگار ايرانى بايد خيلى با تجربه‌ و حساس و با دقت عمل بكند كه بداند پايش را دارد كجا مى‌گذارد. اين پاگذاشتن‌ها هم خيلى مشخص نيست و خودش بايد به تجربه درك بكند. ما يك قانونى داريم و يكسرى خطهاى قرمز نانوشته. قانون كه وضعش مشخص است. ما مى‌دانيم اينجا خط قرمز است، اما يكسرى خط قرمزهايى هست كه در قانون هم نيست، بلكه خط قرمزهاى بعضى از مسئولين كشور است كه شما بايد آن خط قرمزها را خوب ياد بگيريد و بدانيد پايتان را كجا مى‌گذاريد».

مشکل اصلی خط قرمزهاست

پوراستاد مشكل عمده مطبوعات ايران را قوانين و محدوديت‌هاى نانوشته مى‌داند:

«مجموعا مىشود گفت مشكل مشكل قوانين ما نيست. آنها هم البته مشكلات فراوانى دارند. اما من اعتقاد دارم مشكل همين خط قرمزهاى نانوشته‌اى‌ست كه بعضى اوقات همكاران ما وارد آن مىشوند و دچار مشكل مىشوند، وگرنه كه قوانين مشخص است كه اين مرزش هست و جلوتر نبايد برود و عقب‌تر مىتواند نيايد. اما اين خط قرمز است كه نامشخص است و گاهى اوقات دوستان ما اشتباه مىكنند و رويش مىروند».

فرناز سيفى روزنامه‌نگارى را مثل عاشقى مى‌داند كه راه برگشتى هم در آن نيست:

«به نظر من مثل روزنامه‌نگارها توى ايران مثل آدمهاى عاشق مىماند، بخصوص اينكه... يعنى به نظرم كارى هست كه بيشتر از هرچيزى نياز به عشق و شايد بشود گفت يكجور ديوانگى دارد. چون در شرايط حاضر ايران يكى از مشاغلى‌‌ست با كمترين دستمزد و بيشترين خطر در اشكال مختلف، حالا از بسته‌شدن روزنامه و بيكارى تا زندان و بازداشت و انواع و اقسام اتهامات امنيتى كه افرادى را كه در اين حوزه دارند كار مى‌كنند تهديد مى‌كند. بنابراين من فكر مى‌كنم كه روزنامه‌نگارى ايران درست، حالا شايد بهتر باشد بگويم نه خود روزنامه‌نگارى بلكه روزنامه‌نگارها مثل‌شان مثل آدمهايى‌ست كه عاشق هستند و اين راهى كه قدم گذاشته‌اند راهىست كه بايد تا ته بروند و هيچكدامشان تقريبا مىشود گفت كه در ميانه‌‌ى اين راه پشيمان نمىشوند و از مسيرى كه شروع كرده‌اند برنمى‌گردند».

على اصغر سيدآبادى هم معتقد به همان بند باريك است و راه رفتن روى آن:

«بله، بعضى از دوستان تعبير كرده بودند روزنامه‌نگارى را به اينكه راه‌فتن روى بند هست. من فكر مىكنم كه كماكان روزنامه‌نگارى ايران همان راه‌رفتن روى بند است با اين تفاوت كه در سالهاى اخير اين بند نازكتر شده و قاعدتا سخت‌تر هست كار».

"شهید زنده‌ای که هویتش از دست رفته است"

آسيه امينى مطبوعات ايران را به يك شهيد زنده تشبيه مى‌كند كه وجود دارد ولى عملا چيزى از هويت آن باقى نمانده است. اين روزنامه‌نگار سانسور اعمال شده بر مطبوعات ايران را بدترين نوع سانسور مى‌داند:

«مبارزه با آزادى مطبوعات و مبارزه با آزادى بيان از برخورد با خود مطبوعات شروع شد و بعد نوبت به روزنامه‌نگاران رسيد و بعد در بدترين شكل سانسور جاى پيدا كرد، يعنى اعلام پشت‌پرده به مطبوعاتى‌ها و به اينكه چه بنويسند و چه ننويسند و در چه حريمى حركت بكنند و خارج از خط قرمزهايى كه قانون به آنها مىگويد كه در واقع بتوانند دوام بياورند و ادامه بدهند به كارشان. اين بدترين نوع سانسور است و خيلى بدتر از اين است كه با روزنامه‌اى بطور علنى برخورد بشود و يا با روزنامه‌نگارى بطور علنى برخورد بشود».

وحيد پوراستاد در اين ميان روزنامه‌نگار ىايران را بسيار عقب‌تر از روزنامه‌نگاران آن مى‌داند. او به صراحت وضعيت كنونى مطبوعات ايران را اسف‌بار مى‌خواند:

«من بارها در مصاحبه‌هاى مختلف‌ام با جاهاى مختلف گفته‌ام كه كمر روزنامه‌نگارى ايران شكسته شده و سالهاست كه شكسته شده و اين كمر نتوانست كه در اين سالها راست بشود دوباره. اعتقاد من اين است كه آنچه را ما در روزنامه‌نگارى ايران و در بين اين بچه‌هايى كه دارند در مطبوعات كار مىكنند، همه‌ى روزنامه‌نگارى ايران نيست واقعا. اين دوستان ما خيلى پتانسيل دارند، خيلى كارآيى دارند، اما به دليل اينكه كمرشان مدتهاست شكسته نتوانسته‌اند آنچنان كه بايد و باشد خودشان را در عرصه‌هاى داخلى و بويژه خارجى نشان بدهند».

ميترا شجاعى (دویچه وله)