رضا پهلوی: آشتی ملی هزینه تغییر رژیم را کاهش میدهد (۲)
۱۳۹۱ خرداد ۵, جمعهیکی از مشکلاتی که فعالین سیاسی خود نیز به آن اذعان دارند، پراکندگی اپوزیسیون است. چه پیشنهادی برای رفع تشتت میان گروهها و تشکلات سیاسی ایرانی دارید؟
من مدتی است که روی طرح تشکیل یک شورای ملی ایرانیان کار میکنم و با خیلی از جریانات و تشکلهای سیاسی و حتی افراد مستقل در داخل و خارج در تماس بوده و هستم. برای اینکه بتوانیم راهی پیدا کنیم که سریعتر به چنین انسجامی برسیم.
قبلاً صورت مسئله به شکل غلطی طرح میشد. اغلب صحبت از ائتلاف میکردند یا همیشه دعوا بر سر دعوتشونده و دعوتکننده و زیر پرچم کسی و غیره بود. اما نه ما در اینجا داریم نهادسازی میکنیم، نه ادعای نمایندگی میکنیم و نه صحبت ائتلاف است. ما فقط میگوییم که یک سلسله اصول و باورهایی است که اکثریت بر سر آنها با یکدیگر همسویی دارند. مانند مثلاً حقوق بشر، برابری کامل زن و مرد، جدایی دین از حکومت، قبول اصل عدم تمرکز و تمامیت ارضی ایران.
بشنوید: گفتوگو با رضا پهلوی درباره اتحاد اپوزیسیون و مناقشه اتمی
به هرحال، تلاش ما این است که بر اساس یک توافق کلی روی یک سلسله اصولی که میشود بر اساس آن، یک همکاری سیاسی بین نیروهای مختلف، با حفظ استقلال سازمانی و عقیدتیشان بهوجود آورد و بر اساس هدفمند بودن شورا که تنها خواستهی محوری آن در این مرحله برگزاری انتخابات آزاد در ایران است، بتوانیم آرایشی از نیروهای سیاسی که در این راستا همفکر هستند داشته باشیم. در اصل، خیلی بیتعارف بگویم کسانی که همچنان دنبال اصلاح این نظام هستند، در قالب موجودش، با آنها دیالوگ سازندهای نمیتوانیم داشته باشیم. ولی خیلی از اصلاحطلبان دیروز هستند که دیگر این وضعیت را وا دادهاند و میدانند که دیگر به هیچ طریقی نمیشود این نظام را اصلاح کرد و خط شان امروز با آنچه ما پیشنهاد میکنیم، همسو شده است.
یعنی اگر میشد از درون این نظام را تغییر داد، نیازی به این کار نبود. ولی باید در فرای این نظام آلترناتیو را جستوجو کرد، منتها بر مبنای یک کمپین انتخابات آزاد؛ و بگذاریم مردم ایران آزادانه نمایندگان خود را انتخاب کنند و بپردازند به اینکه شکل نظام بعدی، به عنوان یک نظام سکولار به چه شکلی میتواند پایهریزی بشود، قانون اساسی تدوین بشود، شکل نظام، میزان تمرکز به بحث گذاشته شود (بحثهای مختلفی از فدرالیسم گرفته تا عنوان و اقسام ساختارها) مجلس مؤسسان روی این مسائل تصمیم بگیرد.
تنها حرفی هم که من به سهم خودم به این دوستان زدهام و پیشنهاد کردهام (به تمام جریانات، چه جبههی ملی، حزب دمکرات کردستان، حزب مشروطه، گروههای سوسیالیست چپ، جمهوریخواهان و غیره) این است که اصولاً فکر نمیکنم که اگر ما قواعد بازی را بر این مبنا بگذاریم، هیچ کسی بتواند یک شکل خاص حکومتی را پیششرطی بگذارد برای وارد شدن در یک مجموعه. برای اینکه این تصمیم ما امروز نیست و باید به رأی گذاشته بشود. ولی یک سری اصول اساسی وجود دارند که میتوان بر روی آنها به عنوان یک اصل توافق داشت و اگر بتوان بر سر اینها توافق کرد، میشود بر اساس آن، یک مجموعه را تشکیل داد و پیش برد. البته با این علم که همه را نمیشود داشت و شاید هم اجباراً در ایستگاه اول، همه با هم سوار این قطار نشوند. ولی مهم این است که قطاری به حرکت در بیاید. این را به خصوص از دیدگاه درون میگویم.
صد البته که اینکار بدون توافق، حمایت و پشتیبانی درون، هیچ وجههی مشروعی نخواهد داشت و ما ادعا نمیکنیم که این کار مشروعیتی خواهد داشت، غیر از اینکه در برنامه و تحویل دادن کار و جذابیت و پشتیبانی داخل، طور دیگری بخواهیم ادعا کنیم. مهم این است که جهان و مردم ایران بدانند که مکانیسمی هست که از درون مملکت، بتواند خواست اپوزیسیون را که در مقابله با این رژیم مطرح کند و ابتدا باید تکیهگاهی در خارج از کشور داشته باشند که از آن طریق بتوانند حرفشان را بیان کنند. ولی مهمتر از آن، تمرکزی باشد که تمام ایدهها در آنجا مطرح بشود و تقسیم کار بشود که در تمام اکسیونهایی که در داخل کشور و در سطح بینالمللی صورت میگیرد، کمیتههای مختلف با نظارت و مشارکت گروههایی که با هم این سند را امضا کردهاند، از طریق این شورا بتوانند بین هم تقسیم کار کنند و هماهنگ کنند.
برای خودتان چه نقشی در این شورای فراگیر اپوزیسیون قائل هستید؟
من به تمام این دوستان گفتهام که تنها قصد من کمک کردن به تشکیل چنین مجموعهای است و هر کمکی از دست من بربیاید، خواهم کرد. برای خودم هیچ نقشی را ادعا نمیکنم، ولی اگر از من خواسته شود که نقش خاصی را بر عهده بگیرم، مثلاً از جانب این جمع سخنگویی کنم و معرف این برنامهی جمعی باشم، با کمال میل خواهم پذیرفت. برای اینکه برای من مهم این نیست که من چهکاره هستم. اگر توانسته باشم در این قضیه قدم مفیدی برداشته باشم، فکر میکنم بهترین خدمت را در این راه کردهام. این دقیقاً همان چیزی است که این دوستان از من انتظار دارند، گیرم که از زاویههای مختلف فکری؛ و فکر میکنم خیلیهایشان به این نتیجه رسیدهاند که کمترین کسی است در موقعیت استثناییای که من دارم که بتواند این کار را برایشان انجام بدهد. کسی که هم در سطح بینالمللی او را میشناسند و هم میتواند این کار را از طرف جمع انجام بدهد، بدون اینکه محوریت یا ایدهی خاص و یا نهاد خاصی را در این میان مطرح کند.
شما همیشه مخالف حملهی نظامی به ایران بودهاید. آیا تنشزایی در منطقه، به سود فعالیتهای حقوق بشری در ایران خواهد بود؟
خیر؛ من فکر میکنم هرچه این تنشها بیشتر بشود، نهایتاً باز قربانی اصلی مردم ایران خواهند بود. خیلی جدی بگویم، من واقعاً نگران مملکتام هستم. نه به خاطر اینکه اسرائیل حمله کند، نه به خاطر اینکه دارند یک فرهنگی سنی بر علیه شیعه و ایران بر ضد عرب راه میاندازند، با تمام تشنجاتی که به وجود آمده، نه اینکه مسئلهی جزایر (تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی) دوباره دارد مطرح میشود، بلکه مسئلهی واقعی این است که اگر به خود ایران بروید، میبینید که ایران دیگر کمکم دارد فراموش میشود و مسئله دارد تبدیل میشود به آذربایجان، کردستان و غیره، یعنی اصلاً انگار مملکت دارد شروع میکند برود به سمت یک فروپاشی.
هیچ وقت سابقه نداشته که ما واقعاً نگران تمامیت کشورمان باشیم، یعنی از طرف خود مردم، این زمینه فراهم بشود. زمانی بود که متأسفانه مثلاً قرارداد ترکمنچای بسته میشد و بخشی از مملکت میرفت. یا حتی خود جمهوری اسلامی دارد خزر را به همین آسانی وامیدهد. متأسفانه جمهوری اسلامی با تمام ادعایش، بیشترین زمینهی ضعیفکشی را بهوجود آورده که دنیا به خودش جرأت میدهد خلیج را بگوید "عرب" و نه "فارس" (ببخشید اینطوری میگویم). اما مسئلهی ما این حرفها نیست، مسئلهی ما ارزشهایی است که بتواند در آن مملکت تضمین کند که یک شهروند ایرانی، چه کرد باشد، چه آذری، چه بلوچ، چه مسیحی باشد چه کلیمی، چه بهایی، چه سنی، چه بیدین باشد، چه دگرجنسگرا باشد، چه همجنسگرا، چه زن باشد و چه مرد، در این مملکت اصلاً آدم به حساب نمیآید؛ به غیر از خودیهای حکومتی. ۹۰درصد مردم ایران در تمام بخشهایشان، به شکلی از این حاکمیت خارجاند! این چه وضعی است که یک آیتالله شیعه ( آیتالله بروجردی) در زندان دارد شکنجه میشود؟ ببینید کار به کجا رسیده است؟
این معضلات منِ ایرانی است، نه اینکه جمهوری اسلامی چند درصد دارد تغلیظ میکند. اینجاست که من نگران کشورم هستم، اینجاست که من میگویم مسئله فراایدئولوژیک است. ما فردا که برویم تکلیف ممکلتمان را روشن کنیم، بالاخره تکلیف مشخص است، یک جمهوری است یا یک پادشاهی پارلمانی است و اصلاً من نمیخواهم حدس بزنم که نتیجه چه میشود، چون برای من محتوا مهم است و نه شکل نهایی آن. ولی فردا من و شما که میخواهیم به عنوان یک ایرانی، به مملکت خودمان برویم، روزی بالاخره دعوا بر سر اجرای پروژهی دولتی است و احزاب مختلف باید تشکیل بشوند. بعضیها گرایش سوسیال دمکراسی دارند، بعضیها گرایش لیبرال دمکراسی دارند و غیره. به احتمال خیلی قوی، ایران یک ایران چند حزبی خواهد بود. روزی کسی به عنوان یک مشروطهخواه میرود عضو فلان حزب میشود. چون ما هرروز که نمیتوانیم شکل نظام را به رأی بگذاریم. من بعضی وقتها به این دوستان مشروطهخواه میگویم که فرض کنید شما گفتید پادشاهی و پادشاهی هم آمد، روز بعد چی؟ یا به جمهوریخواهان میگویم فرض کنید به جمهوریتان رسیدید، روز بعد چی؟ با کدام برنامه؟
منتها اولویت امروز ما مسئلهی آزادی است، مسئلهی دمکراسی است، مسئلهی حقوق بشر است، مسئله این است که مملکت ما نرود در جهت تجزیه و جنگ داخلی. اگر فردا یک سناریوی اضطراری پیش بیاید و ناگهان یک خلاء بهوجود بیاید (آقای خامنهای حالش خوب نیست، مریض است و ممکن است هرآن برود)، یا یک کودتای داخلی در خود رژیم بشود، بخشی از سپاه بیاید، دیکتاتوریای شبیه حافظ اسدی راه بیاندازند، فرض کنید زنان ایران هم دیگر مجبور نشوند چادر سرشان بگذارند یا مشروبات الکلی آزاد بشود، اینکه مشکل مملکت را حل نمیکند. تا مدتی ممکن است باز هم دوام بیاورند، بعدش چی؟ چرا این همه هزینه، چرا باز باید یک نسل دیگر نفله بشود؟ اصلاً کدام ایران خواهد بود که من و شما بر سر آن بخواهیم دعوا کنیم؟ پس اولویت کجاست؟ اولویت ما امروز این است که از یکسو، خود ما مردم ایران هرچه بیشتر باید بجنبیم. به امید امریکا و فرانسه و اسرائیل و چین و روسیه که نمیتوانیم بنشینیم.
ما باید قبل از باید بدانیم که حرفمان را باید بزنیم، کار درستمان را باید انجام بدهیم و وقتی این اراده و عزم نشان داده شود، خیلی مسائل تغییر پیدا میکند. ما امروز با جامعهای سروکار داریم که تضعیف شده، سرکوب شده، افسردگی در مملکت بیداد میکند، اگر نخواهم از هزار مشکل دیگری که همه میدانیم، اسمم ببرم. نمیتوان گفت که این مردم آسیب ندیدهاند. ولی با وجود این، هنوز به شکلی روی پای خودشان ایستادهاند، به امید اینکه شاید این اوضاع عوض بشود. بنابراین اخلاقاً، وجداناً هر ایرانیای که واقعاً دلش برای مملکتش میسوزد، کار ندارم چپی است یا راستی و یا جمهوریخواه است، اگر واقعاً دلش برای مملکت میسوزد، باید اولویت را درست تشخیص بدهیم. همهی ما، نه فقط من، همهی ما باید فرامسلکی و فراایدلوژیک فکر کنیم. من از شمای نوعی نمیخواهم که ایدئولوژی خاص خودت را طرد کنی، یا با گروه دیگری ائتلاف کنی و یا سازمان خودت را ترک کنی، اصلاً این را نمیگویم، من فقط دارم میگویم که اولویت امروز چیست.
اولویت امروز آزادی است. اولویت امروز ما این است که ما باید حق حاکمیت را به مردم ایران برگردانیم که اولین مسئله و آخرین مسئله از طریق صندوق رأی مشخص میشود که آن حق را ما حتی نداریم. اول به آن بچسبیم و از دنیا بخواهیم که شما حسابتان را در درازمدت باید با ما روشن کنید، برای اینکه ما فردا آزاد خواهیم شد. این اجباراً حکم تاریخ است. ممکن است به عمر من قد ندهد، البته فکر میکنم خواهد داد، ولی آمدیم قد نداد، مهم نیست، بالاخره خواهد شد. یک روزی این دنیا باید به ملت ایران جواب پس بدهد. ما نمیتوانیم عقب بکشیم و به امید این و آن بنشینیم. هیچ جامعهای بدون هزینه آزاد نشده. آزادی هم هزینه دارد و باید آن را پرداخت. بنابراین من میگویم که هزینهی آزادی را همهمان باید بپردازیم. منتها میتوانیم این هزینه را خیلی کمتر بکنیم و خیلی زودتر به این آزادی دست پیدا کنیم، اگر امروز این اتحاد را برای این خواسته در بین خودمان داشته باشیم و در منافع کلمان خواهد بود که هرکدام بتوانیم زودتر به منافع و خواستههای خودمان برسیم. این حرفی است به نظر من در دنیا ثابت شده و اتفاقاً در پرسش شما هم مشخص بود که این ایرادی است که هم ایرانی و خارجی به ما میگیرد که این اپوزیسیون متلاشی است. اگر ما درست عمل نکنیم، مسلماً تقصیر از خود ماست. تقصیر با دنیا نیست. برای اینکه دنیا که عاشق چشم و ابروی من و شما نیست. ما نباید فکر کنیم که اینها دلشان برای منافع خودشان کمتر میسوزد تا برای ما. مسلماً که نه! شاید اگر ما هم جای اینها بودیم، همین فکر را میکردیم. ولی دنیا سیاه و سفید هم نیست. ما نمیتوانیم بگوییم که فقط از دریچهی نظری خودمان باید فکر کنیم و بقیه هم حق ندارند منافعی داشته باشند.
مهم این است که به چه نحوی میتوانیم به بهترین منافع خودمان برسیم، بدون اینکه منافع دیگران را به خطر بیاندازیم. اگر بر این مبنا پیش برویم، باید به خودمان بیاییم و ببینیم ما ایرانیها چهکار میتوانیم بکنیم که هم به نفع خودمان باشد و هم به دنیا بگوییم که نگران از تغییر اوضاع در ایران نباشید. برای اینکه ایران مصر نیست، ایران سوریه نیست، ایران لیبی نیست، ایران خیلی از این کشورهایی که تازه دارند وارد این تونل میشوند، نیست که بگویید حال اگر اخوانالمسلمین برنده شدند، چه خواهد شد. نه؛ ما سی و سه سال است که زیر حکومت مذهبی تقاص پس دادهایم و میدانیم اهمیت مسئله چیست و بر خلاف این رژیم که مدعی است هرکسی از سکولاریسم حرف میزند، ضد دین است، ابداً! ما به دین مردم کاری نداریم. دین یک چیز شخصی است. حق هر انسانی است که دین داشته باشد یا نداشته باشد. ما با ضدیت با هیچ دینی نداریم، ما ضدیت با حکومت دینی داریم.
ما حکومتی میخواهیم که در آن حق تمام شهروندان برابر باشد و حقوق بشر رعایت بشود. آن هم نهایتاً تصمیمی است که مردم ایران باید بگیرند. به آنها تحمیلی هم نمیکنیم. این خواستهای است که باید به دنبال آن باشیم و فکر میکنم اینجاست که هم خود ما به عنوان مردم ایران باید این هزینه را بپردازیم و این کار را انجام بدهیم تا دیر نشده، و از طرفی هم به جهانیان بگوییم که این وظیفهی اخلاقی و حتی قانونی شماست که از این خواسته پشتیبانی کنید. برای اینکه شما عضو سازمان ملل هستید شما نمیتوانید نسبت به این مسئله بیتفاوت باشید و این یک امتحان واقعی است برای اینکه کدام دولتها و کدام کشورها این مسئله را جدی میگیرند.
اپوزیسیون ایران هم مدعی است که مسئلهی حقوق بشر مهمتر از مناقشهی اتمی است. چگونه میتوان جامعهی بینالمللی را در این راستا متقاعد کرد؟
اگر فرض بگیرید که ایران در زمان قدیم، که البته هدف ایران این نبود، یک کشور اتمی میشد، در اینصورت دولت اسراییل مشکلی با ایران در آن زمان نمیداشت. چون اطمینان داشت. مشکل دنیا با این رژیم عدم شفافیت و عدم اطمینان است. البته من طرفدار تکنولوژی هستهای حتی به مفهوم غیرنظامیاش نیستم، چه برسد به نظامیاش. دلایل آن هم میتوانم توضیح بدهم، منتها بحث مفصلی است که چرا من فکر میکنم، به لحاظ منافع ملیمان، به نفع کشورمان نیست.
من چند دلیل را برایتان میشمارم؛ اول از همه، من فکر میکنم که ایران کشوری است در منطقه که به شکل طبیعی، به خاطر موقعیت سوقالجیشی، منابع طبیعی و نیروهای انسانیاش، امتیازی طبیعی نسبت به همسایگانش دارد. همهی همسایگان، حتی ترکیه. ما چرا بخواهیم با اتمی شدن به مفهوم نظامیاش، این آوانتاژ طبیعی را از دست بدهیم، وقتی بقیه ندارند. چون سعودی، مصر و دیگران این کار را خواهند کرد، تا با ما مساوی شوند، در این صورت این امتیاز طبیعی را از دست میدهیم. دوم اینکه آن زمانی که دنیا هنوز در جنگ سرد بود، در آن دنیای دوقطبی، وقتی ایران در زمان پدرم، در آخر دههی شصت میلادی، شروع به برنامهریزی اتمی کرد، عدهای از متخصصینمان این سئوال را از پدرم کردند که ما میدانیم پاکستان دارد این کار را میکند، آیا ما هم بایستی این را در نظر بگیریم؟ منطق پدر من این بود که فایدهاش چیست؟ بر فرض ما هم چندتا موشک داشته باشیم، ما که نمیتوانیم جلوی چندینهزار موشک شوروی را بگیریم. آن موقع تهدید اصلی برای ما شوروی بود. همهی ایرانیان میدانند که ما صدام حسین را به شکل غیراتمیاش توانستیم کنترل کنیم که حتی آمد و قرارداد ۱۳۷۵ الجزایر را امضا کرد و تا زمان انقلاب، حداقل آخرین چیزی که میتوانست جنبهی خطر و خصومت نسبت به ایران داشته باشد را تا زمان آمدن این حکومت بر سر کار کنترل کردیم.
پاکستان هم دعوای اصلیاش با هند بر سر کشمیر است و ارتباطی به ایران ندارد. اسرائیل هم که هیچوقت تهدیدی برای ایران نبود که ما بخواهیم بگوییم چون اسراییلیها دارند، ما هم باید داشته باشیم. سوماً من فکر نمیکنم که به عنوان یک ایرانی شب راحتتر خوابم ببرد، وقتی بدانم نصف این منطقه که اکثرشان کشورهای غیردمکراتیک هستند، آنها هم احتمالاً یک موشک به سمت من دارند. من خواب راحتتر نخواهم داشت، اگر فکر کنم تمام این کشورها یک موشک دارند. چهارم، هزینهی داشتن یک تأسیسات اتمی سرسامآور است و برای کشورهایی مثل ما غیرقابل توجیه. نهایتاً، من فکر میکنم که یک ایران دمکراتیک، وقتی بتواند زمینهی ثباتی را در منطقه فراهم کند و از طریق آن بشود به یک راهکار معقول و منصفانه برای طرفین معادله (مقصودم فلسطینیها و اسرائیلیها هستند) رسید، برای یک طرح صلح واقعی و متداوم، در همان قالب پیشنهادی که اتفاقاً زمانی که ملک عبدالله ولیعهد عربستان سعودی بود و بر آن مبنا، توافقی شد که اکثریت دنیا، منجمله خود اسرائیل هم تا حدی قبول داشت، منتها اسرائیل با این شرایط، نمیتواند آن را پیاده کند. نهایتاً میتوان صلح را فراهم کند و اصلاً بر اساس آن، وضعیتی در منطقه پیش بیاید که ما بتوانیم در منطقهی خودمان همکاریهای استراتژیک هم نظامی و هم غیرنظامی داشته باشیم که اصلاً هزینه را برای کل این ممالک که ایران هم در آن سهم دارد، پایین بیاورد که به جای اینکه هزینهی تأسیسات و تسلیحات نظامی باشد، هزینهی مسائلی بشود که مسائل ما سخت به آن محتاج خواهد بود. مسائلی از جنبهی عدالت اجتماعی، وضع کارگران، بیمههای مختلف.
آخرین نکتهای که البته ربطی به جنبهی نظامی اتمی شدن ندارد، اینکه من شخصاً حتی با انرژی هستهای مشکل دارم. به خاطر اینکه فکر میکنم تکنولوژیای است که ثابت شده که مهار کردن آن از نظر تکنیکی بسیار مشکل است. به خصوص تکنولوژیای که فعلاً ایران دارد از نوع چرنوبیل است. ایران یک کشور زلزلهخیز با جمعیت زیاد است و دسترسی به آب در جاهای کمجمعیت خیلی کم است و اصلاً جور درنمیآید. حال ممکن است این پرسش پیش بیاید که پس چرا آن موقع شروع کردید. شاید علت آن این بود که در آن زمان میخواستیم نفت به عنوان فقط یک سوخت مصرف نشود.
به همین دلیل بود که ایران رفت و قرارداد امپیتی را امضا کرد. بهرهبرداری از راکتور بوشهر قرار بود در سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۲ میلادی، یعنی تقریباً سی سال پیش شروع بشود که هنوز هم که هنوز است، بعد از این همه هزینه، ما یک مگاوات برق هستهای را نتوانستهایم تولید کنیم.
البته این بحثی است خیلی حاشیهایتر، ولی به هرحال مهم است که مطرح بشود. برای اینکه این پوپولیسم و سعی در بازی کردن با غرور ملی که بازیای است با احساسات و بدون منطق، بازیای است که ممکن است دنیا را سر این مسئله گمراه کنید که این مسئله برای ما جنبهی غیرتی دارد. اگر در ایران با آدمهایی که بتوانند صدایشان دربیاید، صحبت کنید، میگویند مشکلات ما جای دیگری است، مشکل ما تغلیظ نیست. ما این همه کارگر بیکار داریم، این همه کارخانهی تعطیل شده داریم، چین دارد این همه کالا وارد میکند که اصلاً تمام صنعت و تولید خودمان را کشته است. روسها چه دارند با ما میکنند؟ یادمان نرود که مردم ایران باهوشاند. وقتی حکومت از مردم ایران میخواست که بگویند «مرگ بر آمریکا»، گفتند: «مرگ بر چین». یا وقتی از آنها میخواستند که «مرگ بر اسراییل» بگویند، گفتند «مرگ بر روسیه». مردم این را فهمیدهاند. بنابراین من فکر میکنم بگذریم از رتوریک رژیم، قضیه باید برای ما روشن باشد و این را باید به دنیا اعلام کرد. فکر میکنم اسرائیلیها میدانند که خطر ایران نیست، خطر رژیم جمهوری اسلامی است. کسی با مردم ایران خصومت ندارد، مشکل حکومتی است که سر کار است و نه مردم ایران.
به هرحال، اینها چیزهایی است که به نظر من، جزو معضلات اصلی کنونی است. مذاکرات اینبار هم تا جایی که من اطلاع پیدا کردم، به نتیجه نرسیده. تعجبی هم نمیکنم. مشکل اساسیای که دنیا متوجه آن نیست، این است که چنین نظامی نمیتواند در این دنیای متعارف، بر اساس آن انتظارات و ارزشهایی که دنیا قائل به آن است، یک همزیستی داشته باشد. اصلاً ضدیت این حکومت با دنیای آزاد به خاطر این نیست که از قیافهی یک آمریکایی خوشاش نمیآید. بلکه به خاطر این است که تمام اصول و باورهایی مثل حقوق بشر، آزادی و غیره را قبول ندارد. دقیقاً این چیزهایی که حیات رژیم به نبود آنها بستگی دارد. چطور میتواند با شما یک همزیستی داشته باشد؟ بر فرض که فردا تلغیظ را هم کنار گذاشت، آیا تروریسماش از بین میرود؟ تروریسماش از بین برود، آیا صدور ایدئولوژیاش از بین میرود؟ هرجایش را نگاه کنید، جور دیگری باید خروج کند. چون بقایاش بستگی دارد به ادامهی آن صدور ایدئولوژی و اگر اینکار را نکند، از بین رفته است. در ایران که باخته، سر نزاعش با شما (خارجیها) است، ولی به ظاهر، فکر میکنید که این مشکلات، فقط برای مردم ایران است.
در هرحال اینها مسائلی است که باید برای جهانیان بیشتر روشن کرد، ولی مقدار زیادی از آن بستگی دارد به توانمند شدن مردم از یک سو و ضمناً عملکرد نیروهای آزادیخواه از سوی دیگر. که اگر اینکار را نکنند، خدمتی به مملکتشان نکردهاند. چون به دنیا بهانهای میدهند که گزینهی دیگری نیست و ما ناچاریم با این رژیم یا بسازیم یا معامله کنیم.