رد پای مضامین سیاسی در بخش رقابتی برلیناله ۲۰۱۸
۱۳۹۶ بهمن ۳۰, دوشنبهفیلم داولاتوف، به کارگردانی الکسی گرمان، سینماگر جوان روسیه، اثری بیوگرافیک است که زندگی سرگئی داولاتوف، نویسنده روس دوران شوروی را دستمایه ساخته است برای خلق فضای اختناق و دیکتاتوری و درد و رنجی که بر روشنفکران آگاه تحمیل میکند.
داولاتوف نویسندهای جوان است که با انتشار چند داستان و رپرتاژ مقامهای فرهنگی را از استعداد و قلم مؤثر خود مطمئن کرده است. اما از او خواسته میشود که این استعداد و توانایی را در راه خدمت به خلق به کار برد، که چیزی جز پیروی از دستورالعملهای رسمی نیست.
داولاتوف برای انتشار کتابهای خود باید به عضویت اتحادیه نویسندگان در آید: نهادی وابسته که همه اعضا باید سرسپردگی خود را به نظام نشان دهند.
همین جا یکی از تناقضهای حادی نمایان میشود که روح و روان هنرمندان را آزار میدهد: از سویی از او میخواهند که ستایشگر نظام باشد و از سوی دیگر به او توصیه میشود که از واقعیت زندگی فاصله نگیرد و زندگی زحمتکشان را در آثار خود متبلور سازد. به عبارت دیگر باید از همان ریاکاری و فریبی که در همه جا جاریست پیروی کند و در برابر کارگزاران فرهنگی که قصد دارند از او یک مامور تبلیغاتی بسازند، مقاومت نکند. نویسندگان به خوبی میدانند که تنها بدترین و سطحیترین نوشتههای آنها بدون مشکل منتشر میشود.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
در این نظام و در این "فضای فرهنگی" تنها فرصتطلبان، روشنفکران مطیع و دستآموز هستند که بدون دردسر کار میکنند، آثار میانمایه خود را در تیراژهای وسیع منتشر میکنند و از تمام مزایای مختص "نویسندگان خلق" برخوردار میشوند.
نویسندهای که بخواهد به خود، روحیات و احساسات خود وفادار باشد، پشتیبانی حاکمیت را از دست میدهد و سرنوشتی دردناک مییابد همراه با ناکامیها و شکستهای حرفهای و تراژدیهای فردی. همین فشارهاستکه نویسندگان و روشنفکران را گاه به اعمالی نومیدانه وا میدارد، مانند پذیرفتن مخاطرات مهاجرت و زندگی در تبعید.
صفحه ویژه دویچه وله فارسی به مناسبت برلیناله ۲۰۱۸
فیلم با نازکبینی و نکتهسنجی درخوری گوشههایی از زندگی نویسندگان ناراضی را تصویر میکند. در محافل زیرزمینی که معمولا از جمعی کوچک از نویسندگان ناراضی تشکیل میشود،نطفه اعتراض و مبارزه با سانسور بسته میشود که سرانجام فلاکت و ورشکستگی کل نظام را نشان داد.
داولاتوف، (زاده ۱۹۴۱ و متوفای ۱۹۹۰) در زمان زندگی اسیر سانسسور و اختناق بود. تنها پس از حرکت پرسترویکا و دوران نواندیشی تا فروپاشی سیستم اتحاد شوروی بود که مردم روسیه با آثار بدیع،طنز برجسته و قریحه درخشان او آشنا شدند. او امروزه او یکی از محبوبترین نویسندگان ادبیات مدرن روس به شمار میرود.
او در دورهای از زندگی دوست نزدیک یوزف برودسکی (زاده ۱۹۴۰ و متوفای ۱۹۹۶) شاعر نامدار برنده جایزه نوبل بود. فیلم این فرصت را به تماشاگر میدهد که با شیوه همکاری و مقاومت مدنی نویسندگان، در شرایط وحشت و ارعاب پلیسی، آشنا شود.
مارسی امروز در چنگال رژیم نازی!
فیلم ترانزیت به کارگردانی کریستیان پتسولد، بر پایه رمانی معروف از آنا زگرس، خانم نویسنده چپگرای آلمان ساخته شده است. آنا زگرس در ایران نویسندهای شناخته شده است و برخی از آثار فراوان او به فارسی ترجمه شده است.
رمان ترانزیت، که جنبه اتوبیوگرافیک دارد و از تجربیات خود آنا زگرس و دوستانش در جنوب فرانسه گرتهبرداری شده، سرگذشت گروهی از روشنفکران آلمانی، بیشتر یهودی و چپگرا، را در زمان اشغال فرانسه توسط ارتش رایش سوم حکایت میکند.
نویسندهای به نام وایدل که از آلمان نازی فرار کرده، از فرط نومیدی در هتلی در پاریس خودکشی میکند. مردی به نام گئورگ که به دنبال فرار از فرانسه است،به تصادف اسناد و اوراق او را به دست میآورد و به همسر جوان او، که در مارسی در انتظار وایدل است، کمک میکند فرانسه را به مقصد مکزیک ترک کند.
این ماجرای شخصی به نویسنده فرصت داده است که سرنوشت گروهی از روشنفکران آلمانی را که در جنوب فرانسه سرگردان هستند ترسیم کند. با نفوذ هیولای نازی به جنوب فرانسه و نزدیک شدن ارتشیان نازی،آنها چارهای جز این ندارند که با مهاجرتی دورتر تن دهند، به جایی مانند آمریکای لاتین و مکزیک که پناهگاه بسیاری از نویسندگان و هنرمندان ضدنازی شد.
پتسولد برای ترانزیت به شگردی غیرمعمول دست زده و رمان آنا زگرس را به دوران معاصر آورده بدون آن که به مقتضیات تاریخی و گذشت زمان توجه کند. نتیجه آن که فعالان ضدنازی را میبینیم که در همین مارسی امروز از مخفیگاهی به پناهگاهی دیگر فرار میکنند.
این شگرد فیلم را باورناپذیر ساخته است. به گونهای که فضای رعب و وحشت فرانسه دوره اشغال به سختی به تماشاگر منتقل میشود. کارگردان این رویکرد خود را چنین توجیه میکند که قصد داشته میان فراریان دوران جنگ جهانی دوم با انبوه پناهجویان امروز که در شهرها و بندرهای جنوب اروپا سرگردان هستند،تداعی ایجاد کند.
شکار انسانها در جزیره تفریحی
در ۲۲ ژوئیه ۲۰۱۱ گروهی ۵۰۰ نفری از جوانان و نوجوانان،که بیشتر آنها دانشآموزان و دانشجویان هوادار حزب سوسیال دموکرات نروژ بودند، در پیکنیکی سیاسی - تفریحی به جزیره جنگلی اوتویا رفته بودند.
این شکارگاهی ایدآل بود برای جوانی مسلح و بیرحم با گرایشهای راست افراطی که با تیراندازی به سوی جوانان در جزیره سرسبز و بانشاط حمام خون به راه انداخت.
او که پیش از آن در اسلو یک ساختمان اداری را منفجر کرده بود،به جزیره رفت و ۷۲ دقیقه تمام از پناهگاهی مرتفع به سوی جوانان شلیک کرد، ۶۹ نفر را به قتل رساند و حدود صد نفر را زخمی کرد. تا امروز حدود ۳۰۰ نفر به علت شرکت در این تجربه خونبار از آسیبهای روانی رنج میبرند.
اریک پوپه، سینماگر نروژی برای روایت این داستان موحش شیوهای هنرمندانه و دیدگاهی بدیع انتخاب کرده است و تمام روایت را با دنبال کردن دختری ۱۹ ساله به نام کاتیا بازگو میکند که در پایان به دست تیرانداز کشته میشود.
دوربین یک دم از حرکت باز نمیایستد و مدام، در یک برداشت کامل وبدون هیچ قطعی،کاتیا را دنبال میکند که به دنبال خواهر جوانتر خویش تمام جزیره را زیر پا میگذارد و دست آخر جان خود را از دست میدهد.
دوربین با حساسیتی بالا و تحرکی دمافزون موفق شده است، نخست هراس و بیپناهی جوانان و سپس تمام قدرت و خشونت نهفته در صحنه را القا کند.
اریک پوپه فیلم را بر پایه تحقیقات مفصلی ساخته است. او با بسیاری از قربانیان ماجرا گفتوگو کرده و کوشیده است تماشاگر را به شکل بیواسطه به میانه ماجرا بکشد.