1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

دادا چه می‌گفت و چه می‌خواست؟

علی امینی۱۳۹۴ بهمن ۱۶, جمعه

صد سال پیش در کوران جنگ جهانی اول، دسته‌ای از جوانان یاغی که از وحشت کشتار به جان آمده بودند، سبکی عجیب با نامی غریب به راه انداختند: دادا. داداییسم زیباشناسی غرب را از ریشه تکان داد و راه را برای هنر مدرن هموار کرد.

https://p.dw.com/p/1HqIQ
ارگان دادا، سال ۱۹۱۹
ارگان دادا، سال ۱۹۱۹عکس: picture-alliance/akg-images

بنا به روایت کارشناسان هنر مدرن، همه چیز با نوعی بازیگوشی شروع شد: روز ۵ فوریه ۱۹۱۶ چند جوان گمنام و ازخودراضی در کافه‌ای کوچک به نام "کاباره ولتر" در شهر زوريخ گرد آمدند و گفتند که از اوضاع هنری موجود خسته شده‌اند و قصد دارند سبک هنری تازه‌ای پایه‌گذاری کنند. یکی از آنها که از بقیه باتجربه‌تر بود به نام تریستان تزارا، در جا قیچی برداشت و حروفی را از یک روزنامه برید، روی میز ریخت و از میان آنها به طور اتفاقی چهار حرف بیرون کشید، که کلمه دادا را می‌ساختند. این بود داستان تولد داداییسم.

جوانان پرشور و باذوقی که دور میز کافه گرد آمده بودند، بین ۲۰ تا ۳۰ سال سن داشتند. اهل شعر و موسیقی و نقاشی بودند، هنوز اثر مهمی خلق نکرده بودند اما قصد داشتند آثاری خلق کنند که تا با هر آنچه تا آن روز هنر نام داشت، متفاوت باشد.

تنها ۴۰ کیلومتر دورتر از جایی که نشسته بودند، توپ‌های جنگ در غرش بودند و بیشتر آنها از دیگر کشورهای اروپايی به سوئيس، که در جنگ اعلام بی‌طرفی کرده بود، پناه آورده بودند. آنها یا مستقيم در جنگ شرکت کرده، درد و رنج آن را با گوشت و پوست احساس کرده بودند (مثل ماکس ارنست، اوتو ديکس و گئورگ گروس) يا در گريز از "خدمت نظام" به سوئيس آمده بودند مثل تريستان تزارا و ريشارد هولزنبک.

کاباره ولتر در زوریخ امروز
کاباره ولتر در زوریخ امروزعکس: picture-alliance/dpa/T. Burmeister

هنری برای ابراز انزجار

جوانان ياغی و سرکشی که در زوريخ گرد آمده بودند، مجذوب هنر آوانگارد بودند، اما از زیبایی هنری برداشتی تازه داشتند. کلاسیسسم هنری بر تارک تمدن اروپایی می‌درخشد، اما خود این تمدن چه بود و به کجا کشیده بود؟ در پیرامون آنها انسان‌ها با گلوله و سرنیزه یکدیگر را می‌دریدند و بشریت متمدن به ماقبل تاریخ سقوط کرده بود. همین کافی بود تا آنها از همه چيز فرهنگ معاصر، به انضمام هنر آن بيزار شوند. تريستان تزارا، نويسنده منشور دادا، گفته است: «زايش دادایيسم آغاز يک سبک هنری تازه نبود، اعلام انزجار بود.»

این جوانان که خود به ایده‌های صلح‌دوستی و جهان‌وطنی گرایش داشتند به تمام نهادهای فرهنگی و اجتماعی و سياسی جامعه معاصر بدگمان بودند و آنها را در برافروختن جنگ جهانی مقصر می‌دانستند.
مارسل دوشان گفته است: «از نظر ما جنگ بلاهت محض بود و هيچ نتيجه‌ای نداشت. جنبش دادا شکل ديگری بود از تظاهرات به خاطر صلح».

سرمایه‌داری در آغاز قرن بيستم، سرمست از دستاوردهای شگرف علمی و پيروزی‌های چشمگير فنی، با فخر و غرور به آينده نگاه می‌کرد، اما اين رشد و ترقی برای فرزندان عاصی دادا، پشيزی ارزش نداشت، زیرا با خشونت نظامیگری و آزمندی جهانگشایی همراه شده، همبستگی و برادری انسانی را دفن کرده بود.

انقلاب فنی و پيشرفت‌های علمی به گسترش رفاه عمومی و بهروزی انسان هیچ کمکی نکرده بود. برعکس، اين تمدن، بيشترين کارايی و مهارت خود را در تجهيز ماشين جنگ، در توليد سلاح‌های کشتار، گازهای سمی و بمب‌افکن‌های وحشت‌انگيز نشان داده بود. "عصر جديد" با تمام نهادها و قوانين و بنيادهای فرهنگی و سياسی‌اش، نتوانسته بود از جنگی جنون‌آمیز و به همان اندازه کثيف و وحشيانه جلوگيری کند.

بیشتر بخوانید: هنر مدرن در چنگال عفریت جنگ

هدف دادایيست‌ها آن بود که خشم و بيزاری خود را از نظام موجود هرچه رساتر بيان کنند، فارغ از تمام قيدوبندهای هنری. چه باک اگر آثارشان نارسا، نابالغ، يا حتی "ضدهنر" جلوه کند.

دادایيسم نفرين نسلی خيانت‌ديده است، که زمامداران با فريب و دروغ، به نام ملت و ميهن، آن را به مسلخ فرستاده بودند. مطبوعات گوش به فرمان مدام در شیپور ملی‌پرستی می‌دمیدند تا جوانان را برای کسب "افتخار" به میدان‌هایی بفرستند که از استخوان‌های پوسیده و لاشه‌های متعفن فرش شده بود.

ساختارشکنی در برابر آلودگی زبان

اولين برنامه‌های هنرمندان دادا "شو"هايی بودند با همراهی شعر و موسيقی، اما در شعر آنها زبان مسخ شده و در موسیقی‌شان ریتم و هارمونی بر باد رفته بود.

آنها روی صحنه رفتند و به جای کلام، حرف‌های نامفهوم تحویل دادند، سخنان بی‌سروته، شعرهای چرت و پرت و دری وری‌هایی که هیچکس از آنها سر در نمی‌آورد. آنها زبان ادبی را دستکاری کردند و آن را از تمام هنجارها و قالب‌های متعارف دور بردند. واژه‌ها را خراب کردند، دستور زبان را دور ریختند، اسامی را قروقاطی به کار بردند و معانی را تحریف کردند.

روی صحنه به جای دیالوگ‌های شاعرانه گفتاری پریشان بازگو کردند، به جای رقص‌های هارمونیک حرکات "اجق ‌وجق" ارائه دادند و به جای ملودی‌های گوشنواز غوغایی سرسام‌آور به صدا در آوردند.

یک نمایشگاه هنر داداییسم در برلین ۱۹۲۰
یک نمایشگاه هنر داداییسم در برلین ۱۹۲۰عکس: picture alliance/akg-images

آفرینش داداییست‌ها دستکم در میدان شعر و شاعری پیامی آشکار داشت: آنها در اشعار یاوه و بی‌معنی، با تقليد لحن فاخر خطابه‌ها و سرودهای ميهنی، شعارهای ملی را به تمسخر گرفتند. وقتی سياستمداران در نطق‌های "پرشکوه" ياوه به هم می‌بافند، فرماندهان تبهکار با خطابه‌های آتشين مردم را فريب می‌دهند، و سخن‌سرايان ملی‌گرا در شعرهای مطنطن بر واقعيات مخوف سرپوش می‌گذارند، پس حتما چرندگويی هنر است و دادا می‌تواند آن را به اوج برساند!

در زمانه‌ای که دروغ و فریب فضا را پر کرده بود، پیروان دادا معتقد شدند که یاوه‌گویی بهتر از دروغ است. آنها در تولید شعرهای نامفهوم و بی‌معنی منطقی رندانه داشتند: وقتی کلام نه ابزار ارتباط و بیان، بل تنها پوششی بر دروغ و فريب است، ديگر معنی به چه درد می‌خورد؟ در این زمانه ارتباط ناممکن است و می‌توان عدم ارتباط را به مقام هنر ارتقا داد. با این تعریف دادایيسم نوعی آفرینش است که از عدم ارتباط، هنر می‌سازد.

منتقدان فرياد دردآلود دادا را به کسی مانند کرده‌اند که از فرط خشم و غضب، از بيان مقصود ناتوان گشته، زبانش بند آمده و تنها سخنان گنگ و نامفهوم ادا می‌کند.

رسالت هنری دادا

دادایيسم سرفصل هنر پيشگام يا آوانگارد هنری در قرن بيستم است. تمام آثار مدرن انتزاعی (آبستره)، غريب و غيرطبيعی چيزی به اين مکتب بدهکار هستند. مهمترین هدف دادا نه تأسيس يک مکتب هنری تازه، بلکه نوعی دهن‌کجی به عالم هنر بود.

دادایيست‌ها تعاريف "رسمی" و قراردادهای والای هنر را دور ريختند: برای آنها وظيفه هنر نه تجلی احساسات لطيف است، نه خلق تابلويی زيبا و نه بازآفرينی جهان خارجی... دادا قصد نداشت ديدگان را بنوازد و دلها را مفتون کند. دادا می‌خواست بلرزاند. می‌گفت: با هنر بايد جهان را تحقير کرد، تکان داد، و در صورت امکان ويرانش کرد.

تا پیش از دادا هنر وظیفه خود را خلق زیبایی دانسته بود. آخرين مکتب‌های بزرگ هنری مانند امپرسيونيسم و اکسپرسيونيسم، مرزهای زيادی را شکسته، اما در نهايت به اصل زيبايی وفادار مانده بودند. دادا بود که به این "حقیقت" اعتراض کرد و فریاد برداشت: کدام زیبایی وقتی که هر شیئی زیبا تنها پرده‌ایست که زیر آن زشتی بیکران لانه کرده است؟

دادا نفس زيبايی را زير سؤال برد و با جسارتی بی‌سابقه پرسید: امر زيبا چيست و اصلا به چه کار می‌آيد؟ وقتی فوج فوج جوانان را به کشتارگاه می‌فرستند؛ وقتی زندگی چنین ناپایدار و حيات آدمی تا اين حد بی‌ارزش است، "امر زيبا" به چه درد می‌خورد؟ هنر می‌تواند زشت و کريه باشد؛ خشن باشد مثل زندگی، درهم و آشفته باشد مثل زمانه. يک باند زخم‌بندی خونين يا يک پای مصنوعی، از تمام شاهکارهای هنری برتر است، زيرا با زمانه همخوانی بيشتری دارد.

لغو قراردادها و مرزهای هنری

هنرمندان دادا نه تنها قرادادهای هنری را زیر پا گذاشتند، بلکه به مرزهای مرسوم میان هنرها نيز پشت کردند. آثار آنها معمولا آميزه‌ای بود، اغلب ناهماهنگ، از چند هنر ديداری و شنيداری. چه بسا عناصر یا اشیایی "غيرهنری" از زندگی را به "آثار" يا تابلوهای خود راه می‌دادند: از قوطی حلبی تا دکمه اونيفورم!

آنها به قالب اثر هنری، به کمپوزيسيون کلی و هماهنگی عناصر آن با ديدی تازه نگاه کردند، که چه بسا از هماهنگی و انسجام درونی دور می‌شد. این گريز از "هماهنگی" به معنای همنوایی با روح زمانه پرآشوبی بود که در آن می‌زیستند. ريشارد هولزنبک گفته است: «هنر تجريدی برای ما به معنای صداقت مطلق بود».

چشمه اثر مارسل دوشان
چشمه اثر مارسل دوشانعکس: picture-alliance/ dpa

معروف‌ترین نمونه در این گرایش، کار مارسل دوشان است که روی یک ظرف آبریزگاه به سادگی نام خود را نوشت و آن را به عنوان اثری هنری به نام "چشمه" به نمایش گذاشت.

مهمترین دستاورد دادا نگاه تازه و جسورانه‌ی آن به آفرینش هنری بود. هنرمندان داد نبوغ هنری را انکار کردند. به هنرمند مدرن جسارت و شهامتی بی‌سابقه بخشيدند تا بتواند خود را از بندها و قراردادهای هنری رها کند. برای آنها هنرمند تافته جدابافته نبود. گفتند هرکسی بتواند درد و احساس درونی خود را به شیوه‌ای تازه و مؤثر بيان کند، می‌تواند هنرمند باشد.

دادایيست‌ها تکنيک کولاژ را (پس از نوآوری‌های پابلو پيکاسو و ژرژ براک) در سطحی تازه و گسترده به کار بردند. آنها با فتومونتاژهای جسورانه طراحی و گرافيک مدرن را دگرگون کردند.

بیشتر بخوانید: چهلمین سالمرگ پابلو پیکاسو، هنرمند قرن

ميراث دادا

زادگاه دادا زوريخ بود و از همین شهر به سراسر جهان غرب گسترش یافت. ريشارد هولزنبک در سال ۱۹۱۷ جنبش را با خود به آلمان برد، در زمانی که کشور با جنگ و بحران سياسی دست به گريبان بود. دادا در آلمان به شدت با سياست گره خورد. دادایيست‌ها ارزش‌های فرهنگی و نهادهای سياسی امپراتوری پروس و سپس جمهوری وايمار را به نقد کشیدند.

در آلمان گئورگ گروس، جان هارتفيلد (هانس هرتسفلد)، هانا هوش، اوتو ديکس، کورت شويترز و رودولف شليشتر پیام دادا را پیش بردند.

کولاژ به ويژه در آلمان و در فتومونتاژهای جان هارتفيلد يکپارچه در خدمت مبارزه سياسی قرار گرفت. بيشتر دادایيست‌های آلمان پس از جنگ به جنبش چپ پيوستند.

در سال‌های دهه ۱۹۲۰ که اروپا با بحران روزافزون اجتماعی و سياسی روبرو بود، دادا دستخوش تحولی بنيادين شد، در فرانسه با سوررئاليسم و در آلمان با اکسپرسيونيسم اجتماعی در آميخت.

دادا در دهه ۱۹۳۰ به آمريکا رفت و دگرديسی تازه‌ای را تجربه کرد. جنبشی که در اروپا از تجريد آغازيده و به اعتراض سياسی انجاميده بود، در آمريکا مسير عکس پيمود، يعنی از "تعهد" به هنر ناب رسيد، و تا حد زيادی از جانمایه سياسی و اجتماعی تهی شد.

دادا به شکل اصيل آن شايد ده سالی بيشتر دوام نياورد اما بر هنر مدرن غرب تأثيری عمیق گذاشت. این جنبش تا امروز الگوی رهایی کامل تخیل هنری باقی مانده و به همه هنرمندان سنت‌شکن الهام می‌بخشد.