«خستگیناپذیر و صریح» · گفتوگو با شاهرخ بیانی درباره ناصر حجازی
۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبهدویچه وله: چه خاطراتی از ناصر حجازی همیشه در ذهنتان زنده خواهد ماند؟
شاهرخ بیانی: ناصر حجازی آدمی بود که زیر بار حرف زور نمیرفت. او کسی بود که تا آخرین لحظههای زندگیش سرش را خم نکرد، در برابر کسانی که در این مملکت مشکل داشتند. یعنی قدر این ورزشکارها را کسانی میدانند که خودشان کمی عرق ریخته باشند. متأسفانه وقتی ناصرخان مریض شد، دوستانی که احساس دوستی میکردند، تازه آمدند با او عکس گرفتند و ملاقاتش کردند، در صورتی که زمانی که زنده بود، زمانی که سرپا بود، اصلاً از این خبرها نبود. من دیروز (یکشنبه ۱ خرداد) سر بالینش بودم. این چند وقت هم از اول فصل همهاش باهم بودیم. من با ماشین میرفتم دنبالش و او را میآوردم سر تمرین و میرفتیم سر مسابقه. آدم خاصی بود. من فکر نمیکنم ناصر حجازی فوت کرده، ناصر حجازی هنوزهم زنده است. دیروز هم وقتی پایش را بوسیدم، گفتم که میدانم، ناصر حجازی برای طرفدارانش همیشه زنده است. برای مردم ما، آنهایی که آدمهای خوب همیشه در قلبشان هست. ناصر حجازی هم جزو همان آدمها است. ناصر حجازی هرگز نمرده و همیشه زنده است.
بشنوید: گفتوگو با شاهرخ بیانی
چه چیز باعث شد که در طول این سالها ناصر حجازی بهعنوان یک نماد و چهرهی ملی مورد احترام تمامی جامعهی ایرانی قرار گیرد، چه از سوی استقلالیها و چه پرسپولیسیها ، چه از سوی فوتبالیها و چه غیرفوتبالیها؟ چه چیز باعث شد که ناصر حجازی این قدر میان مردم ایران محبوب باشد؟
ببینید، کمتر کسی در جامعهی ما خصوصیات اخلاقی ناصر حجازی را دارد. او کسی بود که خیلی مبارزه کرد، هم در زمین فوتبال و هم بیرون از زمین. مملکتاش را خیلی دوست داشت، یکی از عاشقان مملکتاش بود. ناصرخان هیچ موقع کمرش را برای بعضی آقایان خم نکرد. همیشه استوار بود. حتی با این که زندگی مشکلی هم داشت، آن اوایل، اما همیشه با این مشکلات مبارزه کرد. شما میپرسید چرا ناصر حجازی محبوب است؟ مردم ما خیلی باشعورند، مردم ما میفهمند. ناصر حجازی را پرسپولیسیها دوست داشتند، استقلالیها دوستش داشتند، به جز این تیم هم دوستش داشتند. همهی مردم دوستش داشتند. چرا؟ ببینید تختی فوت کرد، ولی هنوز پس ازاین سالها یادبود تختی را میگیرند. چرا؟ من فکر میکنم ناصر حجازی هم اگر بیشتر از او نبود، کمتر از او نیست. ناصر حجازی آدمی بود که واقعاً حرفش را میزد و از هیچ کسی ترس و واهمه نداشت.
بخوانید: ۶۲ سال با اسطورهی دروازهبانی ایران
شما در تیم تاج و تیم ملی فوتبال ایران نیز همتیمی ناصر حجازی در زمین فوتبال بودید. چه خاطرات فوتبالی از ناصر حجازی در ذهنتان زنده خواهد ماند؟
ناصر حجازی کاپیتان خود من بود. ۳۵ سال ما باهم بودیم. در تیم ما بود؛ با شخصیت بود، تحصیلکرده بود و همه او را الگو کرده بودند. از آن بازیکن جوان گرفته، بازیکنی که تازه آمده بود به این تیم تا کسانی که میآمدند... چون شخصیتاش را همه دوست داشتند. شیکپوش بود، خوب صحبت میکرد. بیخود حرف نمیزد، کسی را به خاطر منافع مالی الکی بزرگ نمیکرد و همیشه حرفش را میزد. امروز میگویند ناصر حجازی فوت کرد، ولی از دید من ناصر حجازی هیچ موقع نمیمیرد. مگر فردوسی ما مرده. اگر فردوسی مرده، ناصر حجازی هم مرده. این جوانهای ما باید با الگوهای ناصر حجازی را، چه در زمینهای فوتبال و چه بیرون از آن، زندگی کنند.
راه ناصر حجازی همان طور که خودتان اشاره کردید: زیر بار ظلم نرفتن بود و فاصلهگیری از جامعهی «بله قربان گویان». این مبارزهای که ناصر حجازی در طول بیش از ۳۰ سال از خود نشان داد، چه نقشی در مرگ او داشت؟
ببینید عمر ما دست هیچ کسی نیست. دست خداست. ولی ناصر حجازی تا لحظهی آخر حرفش را زد و با بیماریش مبارزه کرد، ۱۸ ماه. من خودم بودم و میدیدم که او درد میکشید، اما از جایش بلند میشد. چون تعهد داشت. او آدمی بود که حتی در آن حال بیماری، چون رئیس کمیتهی فنی استقلال بود، میآمد سر تمرین و به باشگاه میآمد. میآمد و صحبت میکرد. با وضع پایش... خیلی سخت راه میرفت. ولی میآمد. خیلی مقید تعهد بود. اصلاً توصیف کردنی نیست. گفتم حالا ما همه ناراحت هستیم، اما بعدها متوجه میشویم که چه کسی را در جامعهی ورزشیمان از دست دادیم. ما در جامعهی ورزشیمان از این شخصیتها خیلی کم داریم.
فرید اشرفیان
تحریریه: شهرام احدی