تابوى دگرباشى جنسى
۱۳۸۶ خرداد ۱۹, شنبهدر قرون وسطى همان هنگام که دستگاه شکنجه و تقتیش عقیده کلیسا، زنان را نماینده شیطان و جادوگر میخواند و به آتش میسپرد، خود شیطان، همجنسگرا معرفى میشد.
درپرتغال همجنسگراها را زنده میسوزاندند. فاتحان اسپانیایى آمریکا، آنها را طعمه سگان وحشى میکردند. آزتکها و اینکاها، گرایش به جنس موافق را با مرگ کیفر میدادند. با این همه آمار دقیقى از کشتار یا قلع و قمع دگرجنس خواهان در دوران کهن در دست نیست. در دوره معاصر، فاشیستها، همجنسگرایان را به موازات کمونیستها، سوسیالیستها، سندیکالیستها، روشنفکران، یهودیان یا کولىها مورد پیگیرد قرار دادند. در آلمان نازى آنها افراد تباه شدهاى قلمداد میشدند که جرم شان شکستن حرمت طبیعت و خیانت به هنجار سه ضلعى خانواده یعنى مرد، زن و فرزند بود. آنها باید با یک مثلث صورتى در جامعه ظاهر مىشدند. چه تعداد از همجنسگراها به اردوگاه مرگ فرستاده شدند؟ ده هزار، پنجاه هزار؟ کسى نمیداند.
آنچه فاشیستها با همجنس گرایان کردند، نمونه سیاستى متمرکز و سرکوبگر است که محو عنصر به اصطلاح فاسد را در نظر داشت. این سیاست دیگر وجود ندارد، اما طرز فکرى هنوز در بسیارى جوامع هست که آهسته و پیوسته، کراهت گرایش به همجنس را بازتولید و دگرباشان جنسى را منزوى و مطرود مىکند.
در کشورهاى اسلامى که جدایى جنسى در آنها حاکم است، همجنسگرایى رسما یک تابوست. این تابوى رسمى اما هرگز به معناى آن نبوده و نیست که در عمق اجتماع، واقعیتها به راه خود نروند.
نحوه برخورد با همجنسگرایی را می توان یکی دیگر از تضادهای جامعه ایرانی بر شمرد؛ در حالی که اغلب ایرانیان دید مثبتى به همجنسگرایی ندارند، شاید کمتر ملتی در جهان به اندازه ایرانیان همجنسگرایی را در ادبیات خود انعکاس داده باشد. وصف معشوق مرد در ادب کهن پارسى به کرات شنیده مى شود. اشعار سعدى از آن جملهاند.
همجنسگرایی در ایران جرم است و برای مردان مجازات اعدام و برای زنان مجازات شلاق را در پی دارد. با این همه به نظر میرسد دگرگونىهاى فرهنگى و تلاش نهادهاى حقوق بشرى براى به رسمیت شناختن حق انتخاب شریک جنسى در دگرباشان جنسى ایرانى نیز موثر بوده باشد. آنها به تدریج در حال تعریف هویت خود و آشکار کردن آن به دیگران هستند. به گفته آرشام پارسى، دبیر سازمان دگرباشان جنسى ایرانى:
« میگویند امروز همجنس گراها زیاد شدهاند. در حالیکه این چیزى نیست که برایش تبلیغ شده باشد و بعد آمار گرفته شود که زیاد شده. این چیزى است که با فرد به دنیا میآید. زیاد شدن اینها به این دلیل است که آشکارسازى میشود. اینها به دوستانشان اعلام مىکنند که ما همجنسگرا هستیم. کسى که ده سال قبل جرات نمیکرد به کسى بگوید امروز دستکم به دو سه نفر از دوستان نزدیکاش میگوید. آشکارسازى بیشتر شده و مردم فکر میکنند آنها بیشتر شدهاند.»
همجنسگرایى در ایران، با رکیکترین دشنامها و خنکترین لطیفهها تعریف مىشود. همجنسخواه اگر نه یک منحرف، در نهایت یک بیمار محسوب مىشود. آرشام پارسى دبیر سازمان دگرباشان جنسى که در تورنتو زندگى میکند میگوید:
« شما همیشه باید مواظب باشید کسى نفهمد. در طول روز مدام باید فیلم بازى کنید. اگر هنرپیشه سینما یک ساعت در روز فیلم بازى میکند، همجنسگراى ایرانى باید ۲۴ ساعته فیلم بازى کند. جلوى خواهر، مادر، معلم، همسایه و... تنها تعداد معدودى هستند که میتوانند این را راحت بیان کنند. یکى از شرایطى که همجنسگرا منزوى میشود همین است. یک "گى" مجبور مىشود تنها با چند دوست "گى" ارتباط داشته باشد و با دیگران معذب است. خوشبختانه نسل جوان جامعه ما بسیار راحتتر این را میپذیرد تا نسل قبل تر.»
با وجودى که در جامعه ایران، به دلایل فرهنگى و سنتى و مذهبى در باره مسائل جنسى از هر نوع آن به صورت شفاف صحبت نمیشود، اما برداشتهاى رایجى میان مردم هست که دگرباشان جنسى را به دو دسته زن صفت و مرد صفت یا بهتر گفته شود، فاعل و مفعول تفسیم میکنند. جالب آن که دگرجنسخواهى که به زعم دیگران، زنواره یا مفعول است بیشتر مورد تحقیر و تمسخر قرار میگیرد. سبب چیست؟
آرشام پارسی میگوید: « به نظر من، عامل اصلى دیکتاتورى دگرجنسگرایى است. ما جامعهاى داریم که اندیشههاى مردسالارانه زیاد دارد. حتى زنها این اندیشه را دارند. زنى که تن میدهد به ظلم شوهرش و میگوید مرد است دیگر هر کارى میخواهد میکند، این خودش مردسالار است. گیها مردسالار نیستند. گیها درست است که خودشان مرد هستند و با مردها ارتباط دارند اما نورمهاىاجتماعى مردسالارى را ندارند. معمولا زنها با گىها احساس امنیت بیشترى میکنند چون مطمئن هستند که این مرد تمناى جنسى از او ندارد. جامعه اما آنهایى را که به اصطلاح فاعل هستند، بهتر میفهمد چون کسانى که مفعول هستند، انگار به قبیله مردانگى توهین کردهاند. این اندیشه دگرجنس گرا، زن را پست و وسیله دفع شهوت میداند. در نتیجه وقتى مرد در حد زن پایین میآید، خیلى بد جلوه میکند».
آرشام ادامه میدهد: « آمار کسانى که همجنسگرا هستند و رفتهاند تغییر جنسیت دادهاند زیاد است. چرا؟ چون در سن بلوغ مىبیند که یک مرد است و گرایش به مرد دارد. در نتیجه فکر میکند تنها راه اینست که من یک زن شوم. خود را در قالبى مىبرد تا زن باشد. ممکن است آرایش کند، حالت زنانه بگیرد، طرز صحبت کردن خود را تغییر دهد. این را خودش نخواسته، جامعه او را مجبور کرده است. من همیشه گفتهام که همجنسگراها بیمار نیستند، جامعه بیمار است که آنها را مشکلدار کرده و این مردم هستند که به آنها فشار میآورند».
با وجودى که در عرف اجتماعى ایران، زندگى و مجالست مردها با یکدیگر بسیار پذیرفتهتر است تا زندگى و معاشرت دو جنس مخالف، چطور است که دگرباشان جنسى از فشار نسبت به خود شاکیاند؟ آرشام مى گوید:
« تا چند سال پیش اگر پلیس میرفت در خانهاى که مهمانى بود و همه پسر بودند، میگفتند ما مهمانى مردانه داریم و آنها هم کارى بهشون نداشتند، اما الان میگن ممکنه گى باشین. الان پلیس و مردم به این چیزها حساس شدهاند. دولتهاى اروپایى از همین استفاده میکنند و درخواست پناهندگى ایرانیان را رد مىکنند. دولت سوئد در رد درخواست یک همجنسگراى ایرانى نوشته که همجنسگرایى در ایران آزاد است. سفارت سوئد در تهران گزارش داده که مردها درتهران مى توانند دست همدیگر را در خیابان بگیرند و همدیگر راببوسند و وضع اینها از همجنسگرایان سوئدى بهتراست چون اینها نمیتوانند درخیابان اینهمه راحت باشند. در حالى که این جزو فرهنگ ماست و شرایط ایران طورى است که تا اتفاقى نیفتاده و دستگیرى پیش نیامده، میگذرد. کسانى هستند که از این رابطهها بو میبرند و میروند به پلیس مطرح مى کنند.»
گفتنى است که سازمان دگرباشان جنسى ایران در کانادا به ثبت رسیده و نمایندهاى در اروپا ندارد.