1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

بيلى وايلدر، كارگردانى كه كارش در هيچ سيستمى نمى‌گنجيد / گفتگويى با عبدى كلانترى (منتقد فيلم)

۱۳۸۵ تیر ۲, جمعه

بيلى وايلدر يكى از فيلمسازان برتر قرن بيستم كه مجموعا ۲۲ بار نامزد دريافت جايزه اسكار شد و شش بار هم اين جايزه را دريافت كرد، آثار سينمايى فراموش نشدنى زيادى چون «غرامت مضاعف»، «بعضيها داغش را دوست دارند» و «آپارتمان» از خود به جاى گذاشت. اما چه چيز او را از ديگر كارگردانان متمايز مى‌كند و جذابيت آثار او در چه نهفته است؟ «عصر شنبه» و گفتگويى با عبدى كلانترى، منتقد فيلم و ادبيات در نيويورك براى يافتن پاسخى به اي

https://p.dw.com/p/A698
عکس: AP

� پرسشها.

(براى شنيدن گفتگوى «عصر شنبه با عبدى كلانترى، فايل صوتى پايان صفحه را كليك كنيد!)

******************

مصاحبه‌گر: شهرام احدى

دويچه‌وله: به نظر شما چه چيزى بيلى وايلدر را از ديگر فيلمسازان هاليوود متمايز مى‌کند؟

عبدى کلانترى: خوب، بيلى وايلدر، بعد از مهاجرتش از اروپا به آمريكا حدود ۲۰ و چندتا فيلم ساخته که اکثرشان از فيلمهاى خيلى مهم تاريخ سينماست. چندتاشان حتا جزو فيلمهاى کلاسيک تاريخ سينما هستند و اکثر مردم آنها را ديدند، مثل «سانست بولوار» يا «بعضى‌ها داغش را دوست دارند» فيلم کمدى معروفى که تونى کرتيس و جک لمون در آن بازى مى‌کنند. فيلم «آپارتمان»، فيلم «غرامت مضاعف» و يک فيلم خيلى مهم تاريخ سينما به اسم «تعطيلى از دست رفته». اينها همه فيلم‌هاى خيلى مهمى هستند، اما چيزى که کار وايلدر را متمايز مى‌کند، به نظر من، يکجور حساسيت و ذائقه خيلى بدبينانه است که مخلوط مى‌شود با طنز و ما معمولا در ايران به آن مى‌گفتيم طنز سياه، طنز سياه درست مى‌کند. اگر بخواهيم از اصطلاحات ادبى استفاده بکنيم توى ژانر satire که در فارسى ما معمولا هجويه يا هزل ترجمه‌اش مى‌کنيم. ولى اين ترجمه‌ها بهرحال رسا نيست، چون اينها مفهوم‌هاى غربى‌اند. ولى معنايش اين است که يک ديد، يک سبک و يکنوع کارى هست که ديد انتقادى دارد و با طنز همراه مى‌شود. انتقاد از جامعه، اخلاقيات جامعه، رفتار افراد بخصوص. منتها ما چندجور satire داريم. يکجورش انسانگرا و اومانيستى‌ست. يعنى در عين اينکه از کاراکترهاى خودش انتقاد مى‌کند، ولى يک همدردى هم دارد با اين آدمها بعنوان قربانى در يک جامعه خيلى خشن. بيلى وايلدر کاملا برعکس است. يعنى بيلى وايلدر کسى‌ست که به شخصيت‌هايش رحم نمى‌کند. همه‌ جنبه‌هاى منفى اين کاراکترها را در جامعه‌اى که اساسا براساس پشت‌هم‌اندازى و دروغ و سوءاستفاده بنا شده، نشان مى‌دهد و از اين لحاظ کارش کاملا متمايز است. طنزش هم کاملا متمايز است.

دويچه‌وله: خود وايلدر کارش را در اصل با روزنامه‌نگارى، بعد با نوشتن فيلمنامه شروع کرد و اکثر فيلم‌هايى هم که در دهه‌هاى بعد ساخت از قلم خود او هستند يا دست‌کم با همکارى فيلمنامه‌نويسان ديگرى تهيه شده‌اند. فکر مى‌کنيد اين مسئله تا چه انداز در موفقيت و محبوبيت فيلم‌هايش نقش داشته باشد؟

عبدى‌ کلانترى: فيلم‌هايش محبوب و موفق بود به اين خاطر که نه تنها کمدى‌هاى موقعيت بود، بلكه درعين حال کمدى‌هاى کلامى هم بود و متکى به سناريوهاى خيلى خوب. خوب همانجور که شما گفتيد، بيلى وايلدر توى اروپا که بود قبلا سناريوى فيلم مى‌نوشت. ولى آمريکا که آمده بود بخاطر مشکل زبان بهرحال هميشه مجبور بود با چندنفر ديگر همکارى کند. بخش عمده‌ کارهايش، يعنى نصف فيلم‌هايش را تا سالهاى ۱۹۵۰ با يک آدم ديگر نوشت به اسم «چارلز براکت» و اين همکارى مستمر و دائمى بود و خيلى مهم بود بهرحال توى کارش. بعد از آنهم يک همکارى مستمر با يک شخص ديگرى داشت که جانشين براکت شد، نويسنده اى به اسم دايموند و اين کمک مى‌کرد که يک لمسى هم از جامعه آمريکايى داشته باشد، چون بيلى وايلدر تا اواخر عمرش هنوز يک حالت اروپايى را حفظ کرده بود، حتا لهجه‌اش را هم حفظ کرده بود و آن طنز خاص خودش را هم داشت که با فاصله بود با جامعه آمريکا.

دويچه‌وله: وايلدر به گفته خودش به اين خاطر کارگردان شده كه کارگردانها در فيلمنامه‌هايش دست مى‌بردند و دخل و تصرف مى‌کردند و به همين خاطر گفته که خوب، خودم اينکار را مى‌کنم.

عبدى‌ کلانترى: بله، اينکار را هميشه مى‌کرد. هميشه آن لحظه‌هاى آخر، بخصوص توى آن تک‌جمله‌اى‌ها، طنزهاى يک جمله‌اى‌اش خيلى بذله‌گو بود و اينکار را مى‌کرد. بخاطر اين هم بود که بيلى وايلدر بهرحال يک جنبه‌ کارش سکس هست و در دورانى حتا در هاليوود هم اينها تابو محسوب مى‌شدند و سعى مى‌کردند حتا بيلى وايلدر را هم سانسور کنند.

دويچه‌وله: خود وايلدر در وين بزرگ شده و سالهاى زيادى را هم در برلين بسرمى‌برده و بعدا به آمريکا رفته. فکر مى‌کنيد رشد و فعاليت‌اش در بستر اروپايى تا چه اندازه در انديشه، کارهايش در آمريکا تاثير گذاشته که او را متفاوت يا متمايز کرد از کارگردانهاى آمريکايى؟

عبدى‌ کلانترى: اين کاملا درست است. يعنى واقعا بستر اروپايى خيلى موثر بوده در نحوه ديدش به دنيا. من فکر مى‌کنم، مى‌شود گفت همان بدبينى وايلدرى يکجور لمس خاص اروپايى‌ست و منظورم از اروپا همين جايى‌ست که شما گفتيد، يعنى حس و لمس بيشتر اتريشى يا آلمانى که خيلى تيره است، خيلى بدبينانه است. و در ضمن به سکس هم خيلى توجه خاصى دارد. سکس در رابطه انسانها با همديگر. يکجور حساسيت فرويدى شايد بشود گفت، چون از خيلى جهات وايلدر به فرويد نزديک است. بعد اين حساسيت اروپايى را با آن ژانر نوآر آمريکايى، نوع و يک سبک هاليوودى جمع بزنيد که فقط به جنبه‌هاى منفى جامعه آمريکا مى‌پردازد. آن جنبه‌هاى تيره‌اش، جنبه‌هايى که جامعه آمريکايى را بعنوان يک جامعه رقابتى که همه دارند سر هم کلاه مى‌گذارند و دست به جنايت مى‌زنند ترسيم مى‌کند. اين دوتا را جمع که بزنيد، آنوقت مى‌فهميد که وايلدر جاى خيلى يگانه‌اى دارد در هاليوود. بخاطر همان فرهنگ وينى اتريشى‌اش و اين توجه به سبك نوآر آمريکايى که حتا فيلمهاى طنزآميزش هم تيره است. در حاليکه وايلدر دوتا فيلم جدى هم ساخته، همان «غرامت مضاعف» و «تعطيلى از دست رفته»، که فيلمهاى کمدى نيستند، فيلمهاى کاملا جدى و مهمى در تاريخ سينما هستند.

دويچه‌وله: به نظر شما فيلمهاى وايلدر تا چه اندازه به روز هستند، مثلا، در ارتباط با مسايلى چون تظاهر به رعايت موازين اخلاقى و آداب؟

عبدى‌ کلانترى: از اين جنبه هميشه به روز هستند. چون هر جامعه‌اى براساس موازين اخلاقى بنا شده و وايلدر کسى بود که اصلا توى هيچ سيستمى کارش نمى‌گنجيد. و اصولا هر کار جدى در دوره‌هاى متفاوت معنى‌هاى جديدترى پيدا مى‌کند و آدم مى‌تواند از زاويه‌ تازه‌ترى به آن نگاه کند. مثلا رابطه دوتا مرد در فيلم «بعضى‌ها داغش را دوست دارند» در دوره‌اى که آزادى همجنس‌بازها مطرح مى‌شود در آمريکا، خوب مى‌شود از يک زاويه ديگرى به آن نگاه کرد، از يک زاويه جديد. ولى تاکيدى که مثلا وايلدر روى سکس دارد و در فيلمهايش، شما مى‌بينيد، شوخى‌هاى سکسى خيلى زياد هست. براى نمونه نقش مرلين مونرو در فيلم «بعضى‌ها داغش را دوست دارند» که دوتا مرد را انداخته توى يک جمع زيادى از دخترهاى جوان. مثلا توى قطار دارند راه مى‌روند، يک کوپه تماما خوابگاه اين دخترهاست و اين دوتا مرد توى آن کوپه هستند و انواع و اقسام موقعيت‌هاى خيلى خنده‌دار بوجود مى‌آيد که وايلدر با آن شوخى مى‌کند. يا فيلم معروف «خارش هفت‌ساله» که در آن مرلين مونرو، آن عکس معروف را حتما ديده‌ايد که توى پياده‌رو ايستاده و از زير، باد دارد زير دامنش مى‌زند. آنجا هم شما مرلين مونرو را داريد که دختر خيلى بيگناهى‌ست که اصلا خودش خبر نداره دارد چه تاثيرى روى يک مرد عيالوار مى‌گذارد. اينجور چيزهاست که بهرحال نشان مى‌دهد بيلى وايلدار هميشه دارد زيرآب چيزى را مى‌زند، با يک چيزى دارد درمى‌افتد که خيلى اخلاقى‌ست و مبادى آداب است.