"به نام دمکراسی" یا سرکوب تحولخواهی؟
۱۳۸۶ تیر ۲۸, پنجشنبهبرنامه تلویزیونی "به نام دمکراسی" چه هدفی را دنبال میکند؟ چرا پرداختن به جامعه باز یا دمکراسی، اقدام علیه امنیت ملی به شمار میآید؟ چرا همه چیز به نام "انقلاب مخملین" گذاشته میشود؟
در باره این ابهامات با دکتر سعید مدنی، روانشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی، گفتوگو کردیم:
دویچهوله: برنامهی تلویزیونی"به نام دموکراسی" که دیشب تحت عنوان "اعترافات" خانم اسفندیاری و آقایان تاجبخش و جهانبگلو پخش شد، چه تأثیری به لحاظ روانشناسی بر اذهان عمومی میتوانست داشته باشد و آیا میتوانست مورد باور عموم قرار بگیرد؟
سعید مدنی: این روش تقریباً پس از انقلاب و از دههی شصت مکرراً مورد استفاده قرار گرفت. در سالهای اولیهی پس از پیروزی انقلاب به دلیل اینکه برخی از رسانهها از جمله "صدا و سیما" هنوز مرجعیت نسبی برایشان وجود داشت بطور مشخص تأثیرات مشخصی هم بر افکار عمومی میگذاشت. اما به تدریج در واقع نزدیک به سه دههی گذشته این مرجعیت مورد سؤال قرار گرفته است و طبیعتاً تأثیرات آن هم بعضاً یا چندان قوی نیست و یا جنبهی معکوس دارد. به این معنا که در مواقعی حتا در واقع پخش شدن این اعترافات به نوعی همدلی با مصاحبهکنندگان منجر میشود. بطور مشخص تجربهی پخش برنامهی "هویت" را ما چندسال پیش داشتیم که اساساً تأثیرش معکوس بود و بسیاری از چهرههایی که در آن برنامه مورد سؤال قرار گرفته بودند، همچنان از محبوبیت مشخصی هم برخوردارند و همچنان اعتبار و شخصیت آنها حفظ شده است و کاملاً تأثیر متفاوتی آن برنامهها داشت.
اگر این تأثیر میتواند معکوس باشد، پس با چه هدفی این برنامه ها پخش میشوند و ترتیب دهندگان آن به چه میخواهند برسند، که مثلا خانم هاله اسفندیاری بیاید و بگوید که ما بحث در مورد جامعه باز را میخواستیم راه بیندازیم. آیا هدف این است که جامعه باز، اقدامی علیه امنیت ملی است؟
در واقع اگر که هدف تشکیلدهندگان و تهیهکنندگان این برنامه این بود که احیاناً توضیح بدهند که استراتژی آمریکا و غرب در ایران مثلاً راهاندازی "انقلاب رنگین و یا مخملین" هست، آنها باید توجه داشته باشند که ممکن است حتا انتشار این اظهارات از زبان کسانی که در بند هستند، در زندان هستند و در آزادی کامل بسر نمیبرند برای بیان اظهاراتشان میتواند به نوعی نقد کند این فرضیه را که استراتژی آمریکا چنین است. یا اگر که در این مصاحبه ملاحظه میکنید که به نوعی، لااقل در بخش اولش بصورت غیرمستقیم، نسبت داده میشوند کسانی که مصاحبه میشوند با جنبش دانشجویی یا حتا در مواردی باز بصورت غیرمستقیم با حرکتهای اصلاحطلبانه که باز به نظر من در واقع میتواند نتیجهی عکسی را بدهد و نزد افکار عمومی اینطور قلمداد بشود که این اعترافات زمینه یا ایجاد زمینهایست برای برخورد با جریان دانشجویی یا حرکت اصلاحطلبان.
باید تأکید کنم که باید منتظر بشویم و قسمتهای بعدی این سریال را ملاحظه بکنیم. حتا ممکن است در ادامهی این سریال پای برخی از چهرهها یا افراد اصلاحطلب یا منتسب به اصلاحطلبان هم باز بشود و به نوعی مثل برخی تجارب قبلی در واقع برخورد بشود با، گفتم، افراد مؤثر در جریان اصلاحطلبی. نکتهی مهمی که وجود دارد این است که آقایان با تهیهی چنین برنامههایی در واقع میخواهند مشروعیت هر جریان اصلاح طلب و تحولخواهی را زیر سؤال ببرند و از این طریق در واقع بهصورت خیلی بیپایه اینطور این ذهنیت را ایجاد بکنند که هر جریان تحولخواهی یک جریان وابسته به غرب است و بنابراین میشود با آن بهعنوان یک جریان جاسوسی یا یک جریان وابسته برخورد کرد. بنابراین، طرح مسائل کلی و در واقع میشود گفت نظری در این مصاحبه، میتواند نهایتاً مقدمهای باشد برای برخوردهای بعدی در ارتباط با جریانات تحولخواه ایران.
چرا باید دولت ایران از «انقلاب مخملین» هراس داشته باشد و افرادی را به تلویزیون بیاورد که اعتراف بکنند که میخواستند در مورد جامعه باز یا دموکراسی در ایران تبلیغات یا تحقیق بکنند یا بحثهای آکادمیک راهبیندازند و یا عدهای را به کشورهای دیگر دعوت بکنند برای این سمینارها؟
اتفاقاً نکته جالبیست. در واقع سالهاست که ادعا میشود آمریکا و کشورهای غربی در تلاش هستند برای تغییر نظام سیاسی ایران و بهنوعی پیشبرد اهداف خودشان در ایران "انقلاب مخملین یا رنگین" راهاندازی کنند، همانطور که در برخی کشورهای دیگر یک کارهایی کردهاند و به این اعتبار هر حرکتی را که بشود به این نوع از تحول اجتماعی منتسب کرد، حرکتی آمریکایی یا وابسته به غرب قلمداد میکنند. در حالیکه اساساً جنبش اصلاحی و همینطور جنبش دانشجویی یک حرکت کاملاً درونزاست، یعنی مبتنی ست بر نیازها و شرایط خاص جامعه ایران و حتا در روشها و منشهایش و نوع تفکرش و نوع تحلیلش و راهبردهایی هم که در پیش میگیرد همیشه متأثر است از شرایط خاص جامعه ایران، مستقل از اینکه کشورهای غربی یا آمریکاییها این را تأیید بکنند یا نکنند. بنابراین همانطور که گفتم این طور احساس میشود که پخش این نوع اعترافات که الآن دیگر چندان هم مورد توجه قرار نمیگیرد ابزاری باشد برای زمینه سازی برای برخورد با جریانات تحولخواه.
آیا استفاده از اینگونه روشها فقط مختص حکومتهای ایدئولوژیک یا توتالیتر است یا در تمام سیستمهای اقتدارگرا از آن استفاده میشود؟
تا آنجایی که من اطلاع دارم در واقع این تجربه و این روش، روشیست که از به اصطلاح دوران حکومت اتحاد جماهیر شوروی به یادگار باقی مانده است و این نوع اعترافگیری بطور مکرر در دوران حکومت استالین رایج بوده و بهنوعی روشی بوده است برای مواجه و برخورد با جریاناتی که مخالف آن روش اعمال حکومت بودند. اما نکته مهمی که وجود دارد این روش نه تنها در شرایط خاص ایران، اساساً در شرایط موجود جوامعی که امکانات ارتباطات جمعی و امکانات رسانهای فوقالعاده گسترش پیدا کرده و قویاً میشود ابعاد پنهان یک چنین برنامههایی را روشن کرد، دیگر کارایی واثربخشی خودش را از دست داده که به همین دلیل هم میشود گفت بشدت منسوخ شده است این روشها. حتا در سالهای اخیر این روش در ایران هم منسوخ بود و به نظر میرسد که دستگاههای تهیهکنندهی این برنامهها نوعی برگشت به عقب را دارند. یعنی من یادم هست که سالها پیش به نوعی مطرح میشد که به دلیل ناکارآمدی و حتا اثرات معکوس این نوع برنامهها تصمیم بر لغو پخش این نوع اعترافات گرفته شده است. ولی اینکه دستگاه مسئول با چه ارزیابی مجدداً از این روش استفاده کردهاند، نکتهایست که باید خودشان توضیح بدهند.
مصاحبهگر: مریم انصاری