ایران در محور شورش
۱۳۸۸ فروردین ۳, دوشنبه«محور شورش» به جای «محور شرارت»: این نظر نیال فرگوسن (Niall Ferguson)، مورخ انگلیسی است که پیشتر در آکسفورد تدریس میکرده و اینک استاد تاریخ در هاروارد است. تخصص او امپریالیســم است. کتاب پر سروصــــدایی دربارهی جنگ جهـــانی اول نوشته است (The pity of war)، که در آن انگلستان را برانگیزانندهی جنگ دانسته و در برابر نظر غالب، که آلمان قیصری را مقصر میداند، ایستاده است.
فرگوسن، محافظهکار است، مدتی طرفدار جورج بوش بوده و امید داشته که او باعث شود آمریکا هژمونی (=سلطه، چیرگی سیاسی و معنوی) پایداری در جهان به دست آورد. او فقدان نیروی هژمون را بحرانزا میداند.
محور شرارت
روزنامهی "فرانکفورتر روندشاو" (Frankfurter Rundschau) مقالهای از نیال فرگوسن با عنوان «پیامد بحران مالی − محور شورش» چاپ کرده است. او در ابتدای این مقاله یادآور شده که نویسندگان نطقهای جورج بوش، عمداً از مفهوم «محور» استفاده کردهاند؛ میخواستهاند «دولتهای محور» یعنی اتحاد آلمان، ایتالیا و ژاپن را به یاد آورند که مظهر خباثت بودند و در مقابل آنان «متفقین» قرار داشتند که سرانجام جهان را نجات دادند. این تداعی جا نیافتاد. تداعیای که فراگیر شده، همجنسپنداری بحران اقتصادی کنونی با بحران بزرگ اقتصادیای است که اواخر دههی ۱۹۲۰ آغاز شد و به فاشیسم و جنگ پروبال داد.
دستگاه دولتی واشنگتن در زمان جورج بوش، در برابر آمریکا «محور شرارت» را میدید، محوری متشکل از ایران، عراق و کره شمالی. شرارت آنها را در این میدانستند که در فکر انباشت سلاحهای کشتار جمعی هستند و به تروریستها یاری میرسانند.
فرگوسن میگوید مسائلی که بوش در برابر خود داشت، کوچک بودند؛ مسائلی که جانشین او، اوباما، با آنها درگیر است، بسی گستردهتر و گرانسنگترند. این مسائل پیامدهای بحران مالی هستند، و مشکل بزرگ، به نظر فرگوسن، این است که بحران از درون، دامنگیر خود آمریکا نیز شده است.
خطر شورش
فرگوسن یادآور میشود که در کتابی که با عنوان «جنگ جهان» (The War of the World)، در سال ۲۰۰۶ منتشر کرده، علل ناآرامیها در قرن بیستم را سه چیز دانسته:
۱. ستیزهای قومی،
۲. فروپاشی قدرتهای بزرگ و خلائی که به این دلیل ایجاد شده است،
۳. بحرانهای اقتصادی.
او همچنان این سه عامل را در بروز ناآرامیها مؤثر میداند، اما میگوید که اینک خطر عمده از بحران اقتصادی برمیخیزد.
بحران اقتصادی، منجر به بیکاری تودهای میشود. به نظر فرگوسن در جایی چون خاورمیانه، تودهی بزرگی از مردان جوان از کار بیکار میشوند و اینان فقط یک آماج در برابر خود میبینند: اینکه دست به جهاد بزنند.
مناطق خطر خیز
فرگوسن نه کشور را نام میبرد و آنها را محور شورش میخواند. منظور او این است که ممکن است در آنها براثر بحران اقتصادی شورش به پا شود. این کشورها اینها هستند:
۱. کنگو
۲. زیمبابوه
۳. سومالی
۴. اسرائیل (در نوار غزه)
۵. عراق
۶. ایران
۷. افغانستان
۸. تایلند
۹. اوکراین
وجود فلاکت در سه کشور نخست روشن است. فرگوسن در مورد اسرائیل میگوید که مشکل نوار غزه برای این کشور اکنون جدیتر از دورهی پیش از جنگ اخیر است. او معتقد است که بحران اقتصادی، فلاکت در غزه را به منبع شورش تبدیل خواهد کرد.
در فهرست فرگوسن، عراق به نوعی نماینده کل کشورهای عربی است. فرگوسن معتقد است که از قاهره تا ریاض بحرانزده میشود. او بویژه بیکاری تودهای را عامل شورشگری میداند.
فرگوسن افغانستان و پاکستان را عملا یکی میکند. تایلند را فاقد ثبات سیاسی میخواند. در مورد اروپا، کل شرق قاره را بحرانزده میداند. به نظر او حلقهی ضعیف در اروپا، اوکراین است که روسیه در بیثبات کردن آن کوشاست.
مورد ایران
اما در مورد ایران: او ایران را نیز کشوری میداند که احتمال میرود در آن شورش درگیرد. در مورد ایران، فرگوسن چنین مینویسد: «ایران همچنان از متحد شیعی خود حزبالله پشتیبانی میکند. این کشور گویا برنامهی تولید سلاح اتمی خود را پی میگیرد، برنامهای که طبعا اسرائیل آن را تهدید موجویت خود تلقی میکند. به سختی میتوان پیشبینی کرد که نظام پیچیدهی سیاسی ایران به کدام سمت حرکت خواهد کرد. با نظر به انتخابات ریاست جمهوری پیش رو در ماه ژوئیه، محمود احمدینژاد دلیلی نمیبیند از فحاشی به اسرائیل دست بردارد. ایران به لحاظ اقتصادی دستخوش بحرانی است که با کاهش قیمت نفت، وخیمتر خواهد شد.»