1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

اگر تن‌تن به تهران می‌آمد ... · گپی با زرتشت سلطانی، طراح «تن‌تن در تهران»

۱۳۸۶ خرداد ۲, چهارشنبه

اگر چه هرژه، خالق تن‌تن هیچوقت قهرمانش را به ایران نفرستاد، اما چهره تن‌تن و دو شخصیت دیگر ماجراها در طرحی دیده می‌شوند، تحت عنوان «تن‌تن در تهران» که کار زرتشت سلطانی، یکی از گرافیستها مطرح و تن‌تن‌خوانهای قدیمی است.

https://p.dw.com/p/AiVE
عکس: Zartosht Soltani

زرتشت سلطانی در گپی با «سرنخ» از جمله از انگیز‌ه کشیدن این طرح جذاب و جزییات آن سخن گفته است.

دویچه وله: اولین باری که تن‌تن خواندی چند سالت بود؟

زرتشت: من فکر می‌کنم اصلا با تن‌تن بزرگ شدم، برای اینکه برادر بزرگترم خیلی طرفدار تن‌تن بود و از وقتی یادم می‌آید کتابهایش همینطوری دوروبرم بود، حتا قبل از اینکه خواندن یاد بگیرم.

آخرین باری که تن‌تن دستت بود کی بود؟

آخرین بار... فکر می‌کنم همین چند روز پیش بود، چون رفته بودم خانه‌ی یکی از دوستانم و یک قسمت از تن‌تن که فارسی‌اش را هیچوقت ندیده بودم، او داشت و خیلی جالب بود.

وقتی کتاب تن‌تن دستت می‌گیری و گوشه اتاق می‌نشینی و می‌خوانی، دیگران نمی‌گویند آخر خجالت نمی‌کشی، در این سن‌وسال تن‌تن می‌خوانی؟

(با خنده) کتابش که هیچی، من عروسکش را هم دارم. فکر می‌کنم این که خیلی بدتر است!

با اینکه هرژه، خالق تن‌تن، قهرمان داستانهایش را هیچوقت به ایران نفرستاد، اما طرح جلدی هست تحت عنوان «تن‌تن در تهران» که تو آن را کشیدی؛ اگر اشتباه نکنم سال ۲۰۰۲ یعنی حدود ۵سال پیش. چنین ایده‌ای مدتها پیش از کشیدن این طرح در ذهنت بود، یا اینکه همانوقت که به فکرش افتادی، فوری دست‌به‌کار شدی؟

خیلی اتفاقی، یک روزی یک مقاله‌ای می‌خواندم راجع به تن‌تن که در واقع یکسری طراحی‌های تقلبی‌ای بود که از تن‌تن کشیده شده بود و کتابهای تقلبی که سعی کرده بودند تحت نام تن‌تن جا بزنند. آن روز داشتم آنها را نگاه می‌کردم که یکهویی فکر کردم و گفتم حالا فرض اگر تن‌تن به ایران بیاید چه می‌شود. این طرح را خیلی سریع کشیدم. ولی خب بعدا متوجه شدم که یک فستیوالی هم هست برای همین مورد که همه کارهاشان را می‌فرستند و یکسری طرح‌های تخیلی از تن‌تن که برادرم هم آنجا رفت، ولی دردرجه‌ی اول فکر کنم فقط برای خنده‌ی دوستان.

2007.01.19 euromaxx quiz thema themenbild tim und struppi

در بعضی از عنوانهای ماجرای تن‌تن از اسم کشور یاد شده، مثلا تن‌تن در آمریکا، تن‌تن در شوروی، در کنگو و تبت که البته تحت نفوذ چین قرار داشت. چطور شد که تو عنوان تن‌تن در تهران را انتخاب کردی و نه تن‌تن در ایران را؟

آخر من فکر می‌کنم تهران پرجنجالترین و شلوغترین شهر ایران هست واقعا، بعدهم من اینجا بزرگ شدم و هیچ ایده‌ای ندارم که فرضا تن‌تن اگر برود اصفهان، چه اتفاقی می‌افتد. ولی می‌توانم حدس بزنم که تهران چه خبر است.

من وقتی این طرح را دیدم خیلی فکر کردم که چرا از بین شخصیت‌های داستانهای تن‌تن خود تن‌تن، میلو، کاپیتان هادوک و بیانکا کاستافیوره را انتخاب کردی. درمورد تن‌تن و کاپیتان هادوک و میلو این قضیه نسبتا روشن بود، بعد فکر کردم دیدم که کاستافیوره تنها زن ماجراست و بهمین خاطر تنها کسی هست که می‌توانی او را با حجاب بکنی.

دقیقا. دقیقا همینطور است.

نکته‌ای که در این طرح جلب توجه می‌کند تغییرات اساسی است که شخصیت‌ها دچار آن شده‌اند. از خود تن‌تن شروع کنیم. معمولا تن‌تن اگر به کشور دیگری سفر می‌کند، در نهایت لباس محلی آن کشورها را می‌پوشد،‌ مثلا جزیره‌ی سیاه که دامن اسکاتلندی می‌پوشد، یا گل آبی که لباس چینی به تنش می‌کند. اما ظاهرا تاثیر ایران، یا بهتر بگویم تهران، روی تن‌تن چیزی بیش از اینها بوده و رشد موی صورت و بدن تن‌تن هم افزایش پیدا کرده....

(با خنده) دقیقا همینطور است. برای اینکه اگر می‌خواستم لباس محلی تنش کنم، فکر می‌کردم آنوقت باید یک کار خیلی فرهنگی بکنم، می‌دانی! در صورتی که واقعا این طرح برای شوخی هست و هجو، برای همین ترجیح دادم یک چیزی باشد که مثلا لباس کوچه بازار ایرانی باشد و اگر قرار بود تروتمیز بپوشد، من فکر نمی‌کنم... یعنی آدمهای بالاشهر تهرانی مثل همه جای دنیا لباس می‌پوشند، ولی بچه‌های قدیمی، بچه‌های تهران به‌اصطلاح یک پوشش و لباس خاصی دارند که خیلی برای همه ناآشناست و فکر کردم اگر این را استفاده کنم خیلی جالب است.

به نظر می‌آید که تو تن‌تن را بالغ کردی؟

یعنی آدم تهرانی که شد، بالغ می‌شود؟

نمی‌دانم ... ولی آیا فکر تغییرات دیگری هم بودی که در نهایت ازشان صرفنظر کردی؟

آره. چندتا کار داشتم می‌کردم که دیدم زیادی‌ست و در نهایت ترجیح دادم کمی متعادلش کنم.

کاپیتان هادوک هم که در محیط ایران نباید خیلی احساس غریبی کند، با توجه به خلق و خوی تندی که دارد و زود از کوره درمی‌رود و با توجه به ریشوبودن این چهره‌ هم، ناگزیر شدی یکجورایی پیراهن با یقه‌ سه‌سانتی تنش کنی و تسبیح دستش بدهی تا ایرانی‌اش کنی.

بله. راستش شبیه مدیر مدرسه‌ی دوران بچگی من بود، همان لباس، همان مدل مو و کاکلی که دارده دقیقا شبیه مدیر مدرسه‌ام بود. حتا مدل ریشش و دقیقا یک حرکات اینجوری داشت. هم آدم خیلی بداخلاقی بود و هم...

پس از لحاظ ادب و نزاکت هم شباهت داشتند؟!

بله... فکر می‌کنم مدیرم جزو بی‌ادب‌ترین آدمهای دنیا بوده.

چطور شد که کاستافیوره را چادریش کردی و مانتو و روسری سرش نکردی؟

خب اصیل‌تر است به نظرم. اینطوری نیست؟ من همه‌اش رفتم دنبال چیزی که شامل خیلی از آدمهای جامعه می‌شود. فکر می‌کنم ۷۵درصد زنها چادری هستند. توی فک‌وفامیل خودمون هم هست.

یکی از نکات جالب این طرح هم این است که کاپیتان هادوک و کاستافیوره بالاخره بهم رسیدند و بچه‌دار هم شدند. ایده‌ی بچه‌دارکردن این زوج خوشبخت از همان اول توی ذهنت بود؟

(با خنده) آره یکی از شوخی‌های بود که توی ذهنم بود، برای اینکه اگر دقت کنی، بچه‌شان شبیه تن‌تن است.

سفر به ایران و تهران ظاهرا پایان خوشی برای میلو سگ وفادار تن‌تن نداشته، چون ماشینی بهش می‌زند و خلاصه خونش خیابانی را که به سمت میدان آزادی می‌رود، رنگین کرده.

Tintin - die Sieben Kristallkugel
طرح روی جلد ماجرای هفت گوی بلورین با چاپ انتشارات یونیورسال

بله. آنهم دقیقا اتفاقی بود در برای خودم در بچگی افتاد. سگی داشتم و بعد یکبار ماشین زد و رفت و نایستاد و به جای عذرخواهی چهارتا فحش هم داد. ماجرایی که من هیچوقت یادم نمی‌رود. یکی از اتفاقات بد زندگی‌ام بود. ولی خب فکر کردم میلو جاش کجاست توی تهران و فکرکردم همانجاست، چون اصولا شهری نیست که خیلی اهل سگ ... و اینکه مردم سگهایشان را بیاروند بیرون و نگهدارند و اصلا مخالف هم هستند.

اگر بخواهی این طرح را بسطش بدهی و چهره‌های دیگر را هم وارد کنی، چه ظاهر و شکل و شمایلی را مناسب پرفسور تورنسل و دو پونت و دوپونط می‌دانی؟

آه.... بهتر است حرفش را نزنیم. برای اینکه خیلی تند می‌شد.

اگر تن‌تن پیش از انقلاب و زمان شاه سری به ایران می‌زد، طرح تو چی از آب درمی‌آمد؟

فکر می‌کنم که خیلی شباهت داشت، برای اینکه فکر می‌کنم همچنان و بهرحال خانمها چادر سرشان می‌کردند. حالا شاید آنقدرها هم چیز نبود، ولی بهرحال همینجوری با یکسری تحولات کوچیک. آلودگی هوا کم بود توی میدان آزادی. ولی فکر می‌کنم تقریبا همینطور می‌بود.

از کشیدن این طرح الان ۵سال می‌گذارد. الان که به این طرح نگاه می‌کنی، تا چه اندازه از حاصل کار خودت راضی هستی و تا چه اندازه جای بعضی چیزها را خالی می‌بینی؟

راستش در حال حاضر... نمی‌دانم چی بگم. ولی خوشحالم از اینکه مردم اینقدر دوستش دارند و همین باعث می‌شود حس خوبی بهش داشته باشم، برای اینکه این طرح یک روزه و ناگهانی به ذهنم رسید و برای خنده زدم و رفت. واقعا احساس خاص آنچنانی بهش ندارم.

حرف دل بود.

شاید هم اگر الان بپرسی، جزو فهرست کارهایم نیست، جزو کارهای کوچک و خرده‌ریز است که اصطلاحا در ایران به آن می‌گویند «پاتلفنی». مثل اینکه کسی بخواهد حرف بزند و در حین صحبت طرحی می‌کشد.

فکر می‌کنی اگر هرژه زنده بود و ماجرای تازه برای تن‌تن جور می‌کرد، سری به ایران می‌زد؟

آهان... من می‌دانم که هرژه در زندگی‌اش سفر چندانی نکرده، ولی خب در مورد خود تن‌تن ... با توجه به این که اوضاع ایران در رسانه‌های جهان اینقدر داغ و مورد توجه است، فکر می‌کنم شاید این کار را می‌کرد.

مصاحبه‌گر: شهرام احدی

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه