افعی، خانم کارآگاه ایرانی در آلمان گفت و گوی کوچه برلن با گلناز اسماعیلی
۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبهکوچه برلن: گلناز، در دفتر کارگاه خصوصیات چه کار میکنی؟ صبح تا شب خلافکارها را دستگیر میکنی؟
گلناز اسماعیلی: دقیقا، من خلافکارها را دستگیر میکنم.
دزدهای بیچاره را دستگیر میکنی...
گلناز: نه، بیچاره نیستند، چون همین دزدها باعث میشوند که کمبود کار پیش بیاید، گرانی شود، خیلی از فروشندهها از کار اخراج شوند. بیست سال پیش با این کار شروع کردم، آقایانی که خیانتهای عشقی میکردند...
کشف میکردی؟
گلناز: بله، یا مثلاً یک آقایی میخواست با خانمی ازدواج کند که آن خانم رستوران داشت و وضع مالیاش خیلی خوب بود. مادر آن خانم شک داشت به آن آقا. فکر میکردند که آن آقای ایتالیایی، زن دیگری دارد. من رفتم و دیدم که بله، این آقا یک دوست دختر دیگر هم دارد ولی میخواهد با این خانم هم به خاطر پولی که دارد ازدواج کند.
اولین دزدی که گرفتم، آقای خیلی مسنی بود. وقتی او را گرفتم خیلی ناراحت شدم. چون سن پدر من را داشت ولی خب به خودم گفتم، این حرفه من است. البته وقتی به خانه آمدم گریه کردم و گفتم، ای خدای بزرگ اگر این کار صلاح نیست، یک کار دیگری جلوی پای من بگذار، یا اینکه مرا قویتر کن تا اینقدر ضعیف نباشم. چون تازهکار بودم، ضعیف بودم.
یعنی الآن بیرحم هستی؟ رضا میگفت، افعی. ببینم جریان چیست. رضا، شما هم در همین دفتر کارگاه خصوصی هستید؟
رضا: الآن تقریبا ۳ سال است که در این دفتر افتخار همکاری با گلناز را دارم.
جریان افعی چیست؟
رضا: ببینید، افعی بیست تا بیست و پنج سانتیمتر قد دارد و بسیار باریک است اما وقتی نیش بزند، با زهر یک نیشاش، راحت میتواند ۲۰ هزار نفر را بکشد.
خیلی خطرناک شد...
رضا: بگذارید من حرفم را بزنم. این را من بهعنوان خصلت منفی نمیگویم. ما کار ایشان را تشبیه میکنیم به کار افعی.
میشود دقیقا توضیح دهید که چهطور خلافکارها را به دام میاندازی؟ میخواهیم اینها را منتشر کنیم تا خلافکارها بفهمند و اینقدر راحت دم به تله ندهند.
گلناز: خب من و همکارانم، باهم کار میکنیم. موارد کوچکتر را به تنهایی انجام میدهم ولی اگر مورد بزرگی باشد، نه... چون الان دزدیها، دزدی شکلات و تیشرت و اینجور چیزها نیست. الان دزدها با سفارش میآیند. یعنی از قبل یک کاغذ دارند که موارد دزدی را به آنها سفارش دادهاند که مثلا چه سایزی، چه کاپشن چرمی، چه شلواری و...
یعنی دزدها با لیست دزدیشان وارد فروشگاه میشوند که چه چیزهایی را بدزدند؟
گلناز: بله، دقیقاً. اینکه چه چیزهایی را بهتر میتوانند بفروشند. سعی من بعد از ۲۰ سال کار این است که موارد بزرگتر را دستگیر کنم. موارد کوچک برای من خستهکننده است، اما اگر ببینیم، انجام میدهم. بیشتر موارد بزرگتر را دنبال میکنم. برای مثال چند سال پیش یک گروه بزرگ ارمنی را با کمک پلیس دستگیر کردم. اینها اینطور بودند که همه فامیل یعنی خاله، عمه، مادربزرگ، نوه و ... دست به دست هم میداند و به فروشگاه میرفتند. چون من قبلا دوستانشان را دستگیر کرده بودم، مرا میشناختند. پلیس یکی از این افراد را دستگیر کرده بود. این ایده به ذهنم رسید که با روسری و روپوش وارد فروشگاه شوم. همین کار را کردم. از قبل با پلیس صحبت کردم. گروه که وارد فروشگاه شد، من را با روسری نمیشناخت ولی من که میشناختمشان. گذاشتم همه چیز را جمع کردند. با تلفن به پلیس خبر دادم. روپوش و روسریام را درآوردم. من را که دیدند شوکه شدند. پلیس تقریبا ۱۶ هزار یورو پول در خانهشان پیدا کرد. از دویسبورگ به اندازه یک کامیون جنس به ارمنستان میبردند. این یکی از بزرگترین کارهای من بود.
چه شد که سمت این کار آمدی؟ حتما وقتی کوچک بودی، جزو آن دسته از دختربچههایی بودی که بهجای عروسکبازی پلیس میشدند، پدر پسربچهها را درمیآوردند، درست است؟
ما ۶ خواهر و یک برادر هستیم. من از همه در خانواده کوچکتر بودم. به مادرم خیلی کمک میکردم. دیگر تبدیل شده بودم به پسر خانه.
فکر میکنی در ایران هم یک زمانی خانمها بتوانند مثل تو، دفتر کارآگاه خصوصی باز کنند و شغلی مثل شغل تو داشته باشند؟
گلناز: بله، من فکر میکنم خانم ایرانی در ایران میتواند همچین کاری بکند.
خودت حاضری زمانی در ایران کارآگاه خصوصی باشی؟ البته فکر کنم کار سختتر میشود، چون خلافکارها و دزدها شاید کمی باهوشتر باشند.
گلناز: نه، اتفاقا من خیلی دزدهای خارجی دستگیر کردهام. از خیلی کشورها، روسیه، یوگسلاوی، لهستان که شاید خیلی آدمهای قوی و وحشتناکی بودهاند.
رضا: بعد از این مدتی که من کار میکنم، بدون شوخی و رودرواسی، از همهی ملیتها خلافکار دستگیر کردهایم. خوشبختانه، من در طول این ۱۸ سال، سابقه کاری حداکثر ۳ یا ۴ مورد ایرانی داشتهام. یکیاش مورد خیلی بزرگی بود در کلن و بقیه موارد کوچک بوده است. نسبت به ملیتهای دیگر، خوشبختانه من ایرانی نداشتهام.
جریان این نقاشی پلنگ صورتیروی دیوار چسیت؟
گلناز: بچه که بودم خیلی کارتون "پلنگ صورتی" را دوست داشتم. دیدم که خب کار من یک مقدار، کار سردی است و دوست داشتم در دفتر، کارم آنقدرها سرد دیده نشود. یکی ازدوستانم این نقاشی را برای من کشید. نقاشی کارگاهی که دنبال پلنگ صورتی است. گفتم به حال و هوای کار من میخورد.
دوستان خوب "کوچه برلن"، برای ما ایمیل بفرستید. بگویید دوست دارید چه کسانی را به استودیوی "کوچه برلن" دعوت کنیم یا دوست دارید ما سراغ چه کسانی برویم. انتقاد کنید، راهنمایی کنید، تعریف کنید، تمجید کنید، نظر بدهید. فقط یادتان باشد در عنوان ایمیل بنویسید "کوچه برلن".
ایمیلهای خود را به این آدرس برای ما ارسال کنید:
حسین کرمانی / عکسها از مرتضی موسوی
تحریریه: علی امینی