از قمر تا هایده<br>بیست سال از مرگ هایده گذشت
۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبهقمر با صدای خوب و تواناییهای لازم، پا به میدانی گذاشت که به دلیل تسلط جهل و تعصب بر جامعه، از وجود زنان هنرمند خالی بود. شجاعت و دلاوری میخواست که به عنوان نخستین زن، در چنین صحنهی خالی، گام بگذاری. قمر با جسارت و بدون بیم از متعصبان وارد میدان شد و توانست راهگشای خوانندگان زن بعدی باشد.
هایده اما در دهه چهل و پنجاه خورشیدی، زمانی به عرصهی آواز راه یافت که جامعه پذیرای زنان هنرمند بود و ارج و قربی هم برایشان قائل میشد. دلکش و مرضیه و پوران و الهه و... از سالها پیش همهی عرصهها را قرق کرده بودند. ظاهرا جای خالی وجود نداشت که نیاز به پر کردن داشته باشد.
در چنین شرایطی، شاید تنها وجود هنرمندانی مانند علی تجویدی و رهی معیری میتوانست هایده را در جایگاه اصلی خود بنشاند؛ جایگاهی که احتمالا بدون وجود او تهی بود، اما تا آن زمان نامریی.
ترانهی "آزاده"
تجویدی که پیش از هایده، با حمیرا و چند زن هنرمند دیگر کار کرده و آنها را به رادیو برده بود، به کاشف صداهای خوب شهرت داشت. تجویدی با پنچهی هنرمند خود و آهنگهایی که مهر او را بر خود داشت، همهی هنرمندان تازه یافتهی خود را به شهرت رسانیده بود.
رهی معیری نیز با ترانههای نابی که در گذشته سروده بود، آن توانایی لازم را داشت که بر روی هر آهنگی، ترانهی مناسب آن را بسراید.
رهی آخرین ماههای عمر خود را میگذراند و تجویدی آهنگی در"سه گاه"ساخته بود که باید دست به دامن رهی میشد. آخرین سرودهی رهی، "آزاده"، آغاز شهرت هایده بود.
تجویدی میگوید: "آزاده" را شاید هیچ خوانندهی دیگری نمیتوانست با چنین وسعت صدایی بخواند. هایده توانست تحولی در ترانه خوانی و آوازخوانی ایجاد کند که تاثیرات تازهای در موسیقی سنتی به وجود آورد.
رهی که دیگر کم کم داشت به استقبال مرگ میرفت و دل و جان از جهان و جهانیان شسته بود، گویا آخرین توان خود را در نمایاندن این بینیازی در "آزاده" به کار بست:
در دل ندارم هوسی/ چشمی ندارم به کسی/ آزادهام من
یارب چو من افتادهای کو؟ / افتادهی آزادهای کو؟
تا رفته از جانم برون سودای هستی/ آزادهام، آزاده از غوغای هستی
رابطه با دربار؟
پژمان اکبر زاده، روزنامهنگار و پیانو نواز مقیم هلند، چند سالی دست اندر کار تهیه فیلمی مستند از زندگی هنری هایده بود. سرانجام سال گذشته این فیلم به نمایش گذاشته شد. . پژمان از شایعاتی میگوید که دربارهی چگونگی ورود هایده به عرصهی هنر در میان مردم پراکنده بود.
«در سالهای گذشته کتابها و خاطرات زیادی از آنچه در دوران حکومت پیشین میگذشت، منتشر شده است و چون هایده و خواهرش مهستی نیز با دربار ارتباط نزدیکی داشتند، طبیعتا آنها نیز از اظهارنظرهای متضاد و متعدد در مورد فعالیتها و همینطور روابطشان با دربار، بینصیب نماندهاند. در ایران صحبت از آن بود که کتاب خاطرات مادر ملکهی سابق ایران منتشر شده و در آن آمده است که این دو خدمتکار بودهاند. اما خود ملکه بعداً در گفتوگوهایی اعلام کرده بود که این کتاب هیچ ربطی به خانوادهی دیبا ندارد.»
اکبر زاده میگوید در گفتوگویی که وی با فرح پهلوی داشته است، وی گفته است که هایده و مهستی با دخترخالهی پادشاه سابق ایران دوستی داشتهاند و از آن طریق به محافل ملکهی مادر راه پیدا کرده بودند و به طور خصوصی در این محافل میخواندند.
هایده پیش از انتشار نخستین کار حرفهایاش که ترانهی معروف "آزاده" ساختهی تجویدی است، در چند فیلم نیز ترانههای خیلی معمولی اجرا کرد که حتی اسماش هم روی صفحه ذکر نشده است.
به گفتهی اکبرزاده، بعد از این ترانهها است که استاد تجویدی، به گفتهی خودش «هایده را کشف میکنند و آموزش میدهند و فعالیتهای هایده اساسا در سطح دیگری ادامه پیدا میکنند».
شروع این مرحله از کار هایده با سال ۱۳۴۷ مصادف میشود که ترانهی "آزاده" را روی شعری از رهی معیری میخواند و فعالیت او به شکل حرفهای از همین زمان آغاز میشود.
هایده در سه دوره
بیست سال زندگی هنری هایده را شاید بتوان به سه دوره تقسیم کرد. زمان همکاری با تجویدی، پس از تجویدی که آهنگسازان دیگری چون محمد حیدری، جهانبخش پازوکی و انوشیروان روحانی، او را همراهی میکردند.
در دورهی مهاجرت و پس از انقلاب اما، ما شاهد هایده دیگری با ترانههایی از نوع دیگر هستیم. پژمان اکبرزاده ضمن موافقت با این تقسیم بندی بر ارزشهای هنری هر سه دوره نیز صحه میگذارد و میگوید:
«دورهی اول زندگی هنری هایده، دورهی کوتاه دو یا سه سالهای بود که با تجویدی همکاری میکرد. هرچند بیشتر کارهای هایده در این دوره از استاد تجویدی است، اما از بقیهی آهنگسازهای مطرح آن زمان که در برنامهی "گلها"ی رادیو کار میکردند و از هنرمندانی مانند همایون خرم نیز کارهایی اجرا کرد.
بعد از این مرحله، اُفت شدیدی را در کارهای هایده میبینیم که تبدیل به یک خوانندهی کابارهای میشود و تیپ خاصی از کارهایش را در این زمان خوانده است. جالب است که از این کارهای هایده هم در این روزها به ندرت اسم برده میشود و جزو کارهایی نیستند که در ذهن مردم مانده باشد و آنها را زمزمه کنند.
بعد از این اُفت کاری، به تدریج با آهنگسازانی مانند صادق نوجوکی، ناصر چشمآذر و دیگر آهنگسازانی که موسیقی پاپ را بیشتر میشناختند و جدیتر دنبال میکردند، آشنایی پیدا میکند و از این طریق تا زمان انقلاب حرکت خوبی را در زمینهی موسیقی پاپ ادامه میدهد.
قطعهای به اسم "نشانه" که محمد حیدری روی اشعار شیخ بهایی ساخته و منوچهر چشمآذر آن را برای ارکستر بزرگ تنظیم کرده است؛ یا ترانهی "سوغاتی" روی شعری از اردلان سرافراز، ساختهی محمد حیدری و تنظیم زیبای ناصر چشمآذر؛ ترانهی "گل سنگ" با آهنگی از انوشیروان روحانی و شعر بیژن سمندر، و یا "بزن تار" ساختهی صادق نوجوکی روی شعر منصور تهرانی، از نمونه کارهای خوب هایده در این مرحله و در زمینهی موسیقی پاپ هستند.
اما این حرکت و تلاشی که آهنگسازهای آن دوره در زمینهی موسیقی پاپ شروع کرده بودند و هایدهی نیز خوانندهی این کارها بود، با وقوع انقلاب متوقف میشود.»
تفاوت با دیگران
هایده همان اندازه در زمینه موسیقی کلاسیک تاثیرگذار بود که در پهنهی گستردهی موسیقی پاپ. اکبرزاده میگوید که «بیشتر خوانندههای موسیقی پاپ ما شاید بتوان گفت با یک زمینه و آموزشهای کلی از موسیقی اروپایی و همان موسیقی پاپ وارد این کار شده بودند و صداهای آنان عموما صدایی نبود که هنگام شنیدن بتوان گفت یک صدای صددرصد ایرانی است.»
ولی فعالیت هایده در این زمینه نکات جالبی داشته است. از نظر اکبرزاده، یکی این که جنس و حالت صدای این خواننده بسیار ایرانی بود. از سوی دیگر، او کارش را با آموزش در زمینهی موسیقی کلاسیک ایرانی شروع کرده بود. این که تا چه حد جلو رفته بود، بحث جداگانهای است؛ اما به هرحال از بستر موسیقی ایرانی وارد موسیقی پاپ بینالمللی شده بود.
از طرفی هم بسیار شنیده میشود که وقتی خوانندهای در زمینهی موسیقی ایرانی کار کرده و بعد به اجرای کارهای پاپ میپردازد، نتیجه دلچسب نیست. آدم احساس میکند، یک سری چیزهای مختلف که با هم همخوانی ندارند، به هم چسبیده شدهاند که یک کار پاپ هم اجرا شود.
از نظر اکبرزاده، نکتهی جالب اما در کار هایده، در واقع در توانایی صدای این خواننده نهفته بود، که هم زمانی که آواز و یا تصنیفهای کلاسیک ایرانی میخواند، خیلی خوب از وسعت، کیفیت و توان صدا استفاده میشد و هم وقتی کار پاپ برایش مینوشتند، از عهده برمیآمد و کارهایش به دل مینشست.
در گفتوگویی که با آندرانیک در لسآنجلس داشتم، وی بارها این جمله را تکرار میکرد که: «در لسآنجلس ما فقط هایده را داشتیم که خیالمان راحت بود، هرچه مینویسم او میتواند بخواند».
هایده هم مانند بسیاری از هنرمندان ما، پس از انقلاب به آمریکا رفت و در لس آنجلس، شهر فرشتگان اقامت گزید. اما این دوره هفت، هشت ساله از زندگی هنری هایده با آن دو دورهی پیشین تفاوتهای فاحشی داشت. نه دیگر از آن موسیقی کلاسیک قدیمی خبری بود و نه از آن پاپ استثنایی.
پژمان اکبرزاده ضمن تاکید بر این نکته میگوید: «در حقیقت همینطور بود. زمانی که هایده از ایران رفت، از سویی با آهنگسازانی مانند فرید زولاند، صادق نوجوکی و دیگر آهنگسازانی از این دست، همکاری جدیتری را آغاز کرد. آهنگسازانی که چهرههای نمادین موسیقی پاپ ایرانی بودند و یک سری ترانههای ماندگاری که مردم هنوز هم زمزمه میکنند، مانند "شانههایت" یا "روزهای روشن" و ... نتیجهی همکاری با چنین آهنگسازانی است.»
در مهاجرت
اما به هرحال در خارج از ایران دیگر فضا متفاوت بود. نه پشتیبانی دولتی از کسانی که در کارهای هنری هستند، وجود داشت و نه میلیونها مخاطب. هنرمندان با یک جمعیت محدود مهاجر ایرانی روبرو بودند، هرچند که کارهایشان به دست مردم ایران نیز میرسید.
اکبرزاده میافزاید: «اما نمیشود تمام کارهای این دورهی او را جزو کارهای بازاری محسوب کرد. در کنار کارهای خوب، کارهای ضعیفی هم از او منتشر میشد. مانند همهی هنرمندان دیگری که در زمینههای هنری و برنامهی کار ارکسترهای بینالمللی هستند. یک سری کارهای خوب داشتهاند که مانده و فعالیت میکنند. حتی تمام کارهای آهنگسازان کلاسیک هم جزو رپرتوارشان است و دائم اجرا میشود، یک سری کارهای ضعیف هم داشتهاند که دیگر فراموش شدهاند.»
با این حال اکبرزاده میگوید: «من فکر میکنم با تمام شرایط دشواری که در لسآنجلس حاکم بود و هنرمندان باید از بازار تبعیت میکردند، باز هایده تا حد زیادی در آن دوره سرش را بالا نگاه داشت. نمونهی آن هم شاید کارهایی باشد که بیست سال پس از فوت هایده هنوز مورد توجه مردم قرار دارد.»
هایده، اما پس از مرگ نابهنگام خود در سیام دی ماه سال ۱۳۶۸ همچنان فریاد آزادگی را به گوش همهی ما میرساند.
الهه خوشنام
تحریریه: بهمن مهرداد