آفریننده زیبای شاد؛ گفتوگو با فیروزه فرجادنیا
۱۳۹۶ آبان ۱۸, پنجشنبهفیروزه فرجادنیا در کرمانشاه زاده شده و ۲۰ سال است که در هلند زندگی و کار میکند. او که کار نویسندگی را با سرودن شعر آغاز کرده و با چند داستان کوتاه ادامه داده، نخستین اثر بلند خود به نام "پرنده نامهرسان" را به زبان هلندی منتشر کرده است.
خانم فرجادنیا که کارشناس ارشد معماری در هلند است، از رشته تحصیلی خود در اثر تازهاش نیز بهره گرفته است.
زیبا شخصیت اصلی داستان در خانهای زندگی میکند که تنها مرد همیشه حاضر آن "خان دایی" پاسدار سنت مردسالار و سرکوبگر هرگونه دگرگونی است.
زیبا که در خانه مادربزرگش گواه عینی ستیز سنت مردسالار با آزادی و استقلال زن است در تلاش برای پشت سر نهادن این سنت بازدارنده، در عشق زمینی خود به گیل مرد دلخواهش در هلند ناکام میماند اما سرانجام لااقل به صورت نمادین بر دیوار سنت گذشته چیره میشود.
دویچه وله: بیش از ۶۰ سال پیش محمد حجازی رمانی به نام شخصیت اصلی داستانش "زیبا" منتشر کرده بود. از آن رمان مفصل اطلاع داشتید؟
فرجادنیا: بله. راستش در شش سالی که مشغول نوشتن رمان خودم بودم، همیشه فکر میکردم که عنوانش "زیبا" خواهد بود ولی به همین خاطر که چنین عنوانی پیشتر وجود داشته، نام را عوض کردم.
دویچه وله: زیبا شخصیت اصلی داستان، شباهتهایی با شما دارد. مثلا معماری خوانده و ایران را پشت سر گذاشته و در هلند زندگی میکند. تا چه اندازه شما و زیبا به هم نزدیک هستید؟
فرجادنیا: بیگمان تجربهها و دیدههای من در داستانهایم نمود پیدا میکنند. برای نموئه رشته معماری بر من و کار ادبیام تأثیرات ژرفی داشته و به همین خاطر تأثیر خود را بر زیبا هم گذاشته است. ولی ناگفته پیداست که زیبا شخصیت مستقل دیگری است. اگر زیبا بر دیواری نشسته که پشت سرش فرهنگ سنتی و پیش رویش فرهنگ نوین است و برای پریدن از روی این دیوار سختی دارد، ولی من پس از ۲۰ سال زندگی در هلند این مرحله را از سر گذراندهام.
دویچه وله: معمای کتاب شما فقط هزارتوی زمان نیست. مکانهایی هم هستند که خواننده در تشخیصشان درمیماند. مثلا کوه سیوتون که من آن را در فیلیپین پیدا کردم.
فرجادنیا: تلاش من این بود که در داستان به مکان مشخصی در ایران اشاره نشود. اگر زیبا به فرهنگ پشت سرش در ایران نظر دارد ولی داستان او سرگذشتی است که در هرجای آن سرزمین میتواند رخ داده باشد. کوه "سی وَتون" ساخته ذهن من است و اینکه شما چنین نامی را پیدا کردهاید، تصادفی است.
دویچه وله: ناقدان کتاب شما اثرتان را به "ادبیات زنانه" متعلق میدانند. تا چه اندازه با این دستهبندی موافقید؟
فرجادنیا: من با دستهبندی مخالف نیستم ولی با طبقهبندی جنسی که محدودکننده است، میانه چندانی ندارم. سالیان سال است که مردان داستان مینویسند ولی سخنی از ادبیات مردانه در میان نیست. رومن رولان در رمان "جان شیفته" سراسر اندیشهها و احساسات یک زن را ترسیم کرده ولی ما نمیگوییم رومن رولان زبان زنانه داشته است. پس بهتر است نویسندگان را مثلا بسته به نوع نگاهشان به جهان تقسیمبندی کنیم.
دویچه وله: انتظار شما از خواننده "تنیده در هزارتوی زمان" چیست؟
فرجادنیا: من همیشه داستانهایم را با یک پرسش آغاز میکنم و تلاش میکنم در درازنای اثر همراه با شخصیتها به پاسخ آن سوال برسم یا لااقل بتوانم پیرامون آن سوال تعمق کنم. شاید بهتر است بگویم که امیدوارم در ذهن خواننده من با مطالعه این کتاب، یک پرسش پدید بیاید و این اثر زاویه دید تازهای به او بدهد.
دویچه وله: چرا رمان شما برخلاف خودتان که نویسنده سرزنده و زندگیدوست و شادکامی هستید، لحن اندوهناکی دارد؟
فرجادنیا: شاید به این خاطر که این رمان نگاهی است به همنسلهای من و نسل پیشتر. ما هنگام انقلاب به دنیا آمدیم، در هنگامه جنگ رشد کردیم و پس از آن هم با مهاجرت روبرو شدیم. این دوران کودکی و نوجوانی فرصتی برای شادی و شادکامی برای ما باقی نگذاشت چون شادیها اگر هم بودند زودگذر بودند و آنچه ما بیشتر تجربه کردیم غم بود. پژوهشهای روانشناختی هم نشان دادهاند که اندوه در ذهن بشر ماندگارتر از شادمانی است. شاید به این خاطر از دید شما این رمان کمتر لحن شادی داشته باشد.
دویچه وله: کهن الگوها یا همان نمادهای تاریخی نقش حساسی در اثر شما ایفا میکنند. برای نمونه شاد که به ظاهر از عقل سالم برخوردار نیست، نماد مطلوب آن سخنسرایانی است که برای رسیدن به عشق و خوشبختی و زندگی والا، "دیوانه شو دیوانه شو" را پیشنهاد میکنند. اصولا آیا اثر شما هدفمند نوشته شده است؟
فرجادنیا: زنان در فرهنگ ما به دو مقوله تقسیم میشوند: یا سرکش و شورشگراند و به این خاطر برای سرکوبشان لکاته خطاب میشوند، یا مطیعاند و سر بهراه. من اما از خود میپرسیدم که چرا نباید زنی بتواند سرکشی و شورشگری بکند و در عین حال خوب و پسندیده هم باشد؟ در پی این پرسش به دنبال زنان اسطورهای رفتم و به اسطورههایی مانند لیلیث و زنان افسانهای بینالنهرین رسیدم. در مرحله بعدی از خود میپرسیدم که آیا زیبا میتواند هردوی این ویژگیها را در خود داشته باشد؟ اما سر انجام به شخصیت شاد رسیدم: شاد دختری است که از ترسها و ممنوعیتهای مردسالار پیرامونش به دور است و آنها را نمیفهمد که بخواهد آنها را جدی بگیرد. در حقیقت شاد نیمه دیگری از زیبا است. این دو میتوانستند یک زن باشند ولی در این داستان نیمه مطیع آن زن در زیبا و نیمه سرکشش در شاد تجلی کرده است.