Multiple Sclerosis بيمارى اماس
۱۳۸۴ دی ۲, جمعهايق از بين برود رشتههاى عصبى نمىتوانند پيام التريكى صادر شده از مغز يا نخاع را انقال دهند.
بيمارى Multiple Sclerosis اماس يا اسكلروز چندگانه كه گاهى به غلط ضعف يا تحليل عضلانى ترجمه مىشود در واقع بيمارى است كه مخصوص سيستم عصبى است.
بر اساس تحقيقات گستردهاى كه روى بيمارى اماس صورت گرفته است پژوهشگران معتقدند بيمارى اماس ريشه ژنتيكى دارد. يافتههاى محققان حاكى از آن است كه فعاليت و همكارى گروهى از ژنها با يكديگر منجر به بيمارى اماس میشود. به طور مشخص مىتوان گفت آن دسته از ژنها كه فعاليتهاى سيستم ايمنى يا سيستم دفاعى بدن را كنترل و هدايت مىكند.
اين فرضيه كه متخصصان ژنتيك آن را دنبال مىكنند با استفاده از تكنيكهاى درون سلولى و نشانه گذارى ژنها مشخص میكند كه نوع يا نژاد خاصى از ژنهاى انسانى استعداد بيشترى براى ابتلا به بيمارى نشان مىدهند. بيمارى اماس در برخى از مناطق جغرافيايى مثل آمريكا يا جنوب غرب آسيا شيوع بيشترى نشان مىدهد و اين نكته مشخص مىكند كه بيمارى تا حد زيادى وابسته به نژاد است. با آنكه بيمارى ژنتيكى است اما ارثى بودن آن به اثبات نرسيده است.
بيمارى اماس بيمارى است كه به مرور زمان سبب خوردگى يا از بين رفتن دستگاه عصبى مىشود. پيامهاى عصبى كه در مغز صادر مىشوند براى رسيدن به اندام يا عضو مورد نظر از رشتههاى عصبى عبور میكنند. رشتههاى عصبى مانند سيمهاى برق يك ارتباط الكتريكى ميان مركز اعصاب و اندام مورد نظر برقرار مىكنند. اين راه ارتباطى با عايق مخصوصى پوشيده شده است كه از جنس چربى است. حال اگر اين اين چربى يا همان عايق از بين برود رشتههاى عصبى نمىتوانند پيام الكتريكى صادر شده از مغز يا نخاع را انقال دهند.
در بيمارى اماس سيستم دفاعى بدن به اين پوشش عايق مانند حمله مىكند وآن را از بين مىبرد. به مرور زمان پوشش نازك مىشود و بااز بين رفتن آن راه ارتباطى ميان مركز و اندامها قطع مىشود. از اولين نشانههاى بيمارى اماس مىتوان به تارى ديد و ضعف يكباره سيستم بينايى اشاره كرد. به علت آنكه اعصاب بينايى بيشتر از ساير اعصاب در خطر حمله قرار دارند. از ديگر نشانههاى بيمارى مىتوان به ضعف عضلات، كرخى موضعى و عدم تعادل اشاره كرد.
چندى پيش مركز تحقيقات دارويى آلمان آمار جالبى منتشر كرد كه نتيجه شانزده سال تحقيق بر روى داروى بتافرون، داروهاى ضد بيمارى اماس را نشان مىدهد.
اين گروه تحقيقاتى از شانزده سال پيش تحقيق بر روى سيصد داوطلب مبتلا به بيمارى اماس را آغاز كرد. داوطلبين به سه گروه صدنفرى تقسيم شده و هر گروه روش درمانى خاص خود را دنبال كرد.
گروه اول در طول اين مدت به عنوان دارو پنجاه ميكروگرم بتافرون دريافت كرد. براى گروه دوم پنج برابر اين ميزان يعنى دويستوپنجاه گرم بتافرون تجويز شد و گروه سوم داروى پلاسبو مصرف كرد. منظور از پلاسبو داروى كامل بىاثرى است كه تنها جنبه روانى دارد. اين نوع داروها كه در اكثر مراكز تحقيقاتى روى آنها كار مىشوند در واقع تركيب شيميايى كاملأ بىاثرى دارند، بىضرر و بىفايده. اما در تمام طول مدت درمان به بيمار آنگونه تلقين مىشود كه در حال مصرف دارويى كاملأ موثر و مفيد است.
بعد از شانزده سال بيش از نود درصد از بيمارانى كه دوز بالا يا همان بتافرون دويست و پنجاه ميكروگرمى را مصرف كردهاند زندهاند و نيمى از اين افراد میتوانند حركت كنند. برخى با وسايل كمكى مانند صندلى چرخدار و گروهى نيز بدون وسايل كمكى. اين نتيجه ثابت كننده آن است كه دوز بالاى بتافرون تأثير مثبتى در كنترل بيمارى داشته است.
اما نكته بسيار جالب اين تحقيق در گروهى مشاهده مىشود كه داروى پلاسبو يا همان داروى بىاثر را مصرف كردهاند. بيش از هشتاد درصد بيماران اين گروه زنده هستند و نزيك به نيمى از اين افراد كاملأ مستقل و بدون هيچ كمكى مىتوانند راه بروند.
بيش از سى سال است كه اثر داروهاى پلاسبو بر بيماريهاى مختلف آزمايش مىشود و اثر مثبت اين نوع داروهاى تلقينى به اثبات رسيده است. اين تاثير مثبت مىتواند به علت ترشح هورمونهاى شادى بخش در مغز و توليد انرژى مثبتى باشد كه فرد پس از مصرف داروها احساس كرده است.
شبنم نوريان