صدمین سالگرد انقلاب فوریه در روسیه
۱۳۹۵ اسفند ۵, پنجشنبهتزارها در روسیه همواره با خودکامگی حکومت میکردند. در نتیجهی انقلاب روسیه در سالهای آغازین قرن بیستم (۱۹۰۵)، تزار نیکلای دوم اگر چه به عقبنشینیهایی دست زده و به مردم برای بهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی وعدههایی داده بود، اما در سالهای پس از آن نیز کماکان مستبدانه حکومت میکرد و آمادهی تقسیم قدرت نبود.
زمینههای بروز انقلابی دیگر
از دهههای پایانی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، در نتیجهی انقلاب صنعتی، روسیه در حال گذار از جامعهای فئودالی به جامعهای صنعتی بود. نیروی اجتماعی تازهای به نام طبقهی کارگر در این کشور پدید آمده بود که در تنگدستی روزگار میگذراند. به موازت آن قشرهایی از نیروهای طبقه متوسط مانند معلمان و پزشکان و روشنفکران نیز از کمبود آزادیهای سیاسی در روسیه ناخشنود و خواهان تغییرات بودند.
اقتصاد روسیه در این سالها به پیشرفتهایی مانند کشورهای اروپای غربی دست نیافته بود، چرا که دستگاههای اداری و سیستم مدیریت کهنه و ناکارآمد بود.
بروز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ نیز مزید بر علت شد. روسیه در همان نخستین سال پس از آغاز جنگ متحمل شکستهای سنگین نظامی شد. این شکستها به از دست دادن سرزمینهای وسیعی انجامید. فرار مردم از مناطقی که به تسخیر دشمن درآمده بود و مهاجرت گستردهی آنان به مناطق مرکزی روسیه و شهرهای بزرگ، باعث تشدید بحران اقتصادی شد. بحران آوارگان جنگی نیز به بحران اقتصادی کشور دامن میزد. این امر ارتش روسیه را نیز دچار بحران ساخت و این ارتش پشتیبانی خود را در میان مردم از دست داد. گفتنی است که شخص تزار به عنوان فرمانده کل قوا بیش از دیگر فرماندهان ارتش زیر فشار و انتقاد مردم بود.
حکومت تزار برای تامین هزینههای جنگ به چاپ اسکناس روی آورد و بدینسان به تورم دامن زد. در سال ۱۹۱۶ اوضاع مردم روسیه وخیمتر و مواد غذایی کمیاب و گران شد. مردم ناچار بودند فقط برای خرید نان ساعتها در صف بایستند.
زمستان سرد سال ۱۹۱۶ بر وخامت اوضاع افزود و از آغاز سال ۱۹۱۷ تظاهرات و اعتصابات گستردهای در شهرهای بزرگ مانند سن پترزبورگ (پطروگراد) که محل اقامت تزار هم بود برپا شد. این شهر یکی از مراکز صنعتی روسیه در آن زمان بود و طبقهی کارگر در آنجا رشد یافته بود.
در این تظاهرات علاوه بر کارگران و سربازان، زنان زیادی هم شرکت داشتند. مردم گاهی نانواییها را غارت میکردند. اعتصابات کارگری در صنایع نظامی کار تولید تسلیحات را با دشواری روبرو ساخته بود. انقلاب فوریه در روسیه در چنین اوضاع و احوالی روی داد.
کنارهگیری تزار و برآمد دولت موقت
روز آغاز انقلاب، ۸ مارس بود که طبق تقویم ژولینی با ۲۳ فوریه مطابق است. در این روز کارگران به اعتصابی گسترده دست زدند. آنان در همهی کارخانهها و واحدهای تولیدی افرادی را به عنوان نمایندگان خود در "شوراها" برگزیدند.
تحت چنین فشاری، تزار در تاریخ ۲۶ فوریه با حکم حکومتی خود دستور انحلال "دوما" (پارلمان روسیه) را صادر کرد. اما نمایندگان پارلمان از این فرمان سرپیچی کردند و به مقاومت دست زدند. در تاریخ ۲۷ فوریه نمایندگان پارلمان با پشتیبانی شوراهای کارگری قدرت را در اختیار گرفتند. شمار زیادی از سربازان نیز به نیروهای انقلابی پیوستند. این روز در تاریخ روسیه به "دوشنبه سرخ" معروف است. در مسکو نیز قیامکنندگان قدرت را به دست گرفتند.
تزار نیکلای دوم در تاریخ ۲ مارس کنارهگیری خود از حکومت را اعلام کرد. او در بیانیهای که امضا کرد نوشته بود که به نفع برادرش میخائیل از قدرت کناره گرفته است. اما خود میخائیل نیز یک روز بعد کنارهگیری کرد.
بدینسان حکومت دودمان رومانفها پس از ۳۰۰ سال در روسیه به پایان رسید. نیکلای و خانوادهی او در تاریخ ۸ مارس بازداشت شدند و در حصر خانگی قرار گرفتند. آنان را سپس به سیبری تبعید کردند. (پس از انقلاب اکتبر و قدرتگیری "بلشویکها"، در سال ۱۹۱۸ تزار و اعضای خانوادهی او اعدام شدند).
"حاکمیت دوگانه"
با انقلاب فوریه ۱۹۱۷، اگر چه به حکومت تزارها در روسیه پایان داده شد، اما مشکلات این کشور همچنان به جای خود باقی ماند. مردم از فقر و گرسنگی در رنج بودند. کارگران و دهقانان در نکبت زندگی میکردند. جنگ همچنان هزینههای سنگینی داشت و بخش عظیمی از بودجهی کشور را میبلعید. پس از انقلاب فوریه در روسیه یک دولت موقت تشکیل شد. در راس این دولت یکی از شهریاران روس به نام لووف قرار داشت که به حزب خاصی تعلق نداشت. بیشتر اعضای دولت موقت از طبقهی بورژوازی روسیه بودند. در میان آنان تنها یک سوسیالیست به نام "آلکساندر کرنسکی" وجود داشت که به وزارت دادگستری منصوب شد.
شوراهای کارگری حاضر نبودند با دولت موقت همکاری کنند، اما آنها از پشتیبانی گستردهای در میان کارگران برخوردار بودند. بدینسان عملا در کشور "حاکمیتی دوگانه" شکل گرفته بود: از یکسو دولت موقت که نمایندهی قشرهای فوقانی جامعه بود و از دیگرسو شوراهای کارگری که نماینده قشرها و طبقات فرودست بودند.
این وضعیت در آوریل سال ۱۹۱۷ به نخستین بحران دولتی در روسیه انجامید. عامل بروز این بحران، منازعه بر سر این موضوع بود که روسیه باید در ادامهی جنگ چه سیاستی در پیش گیرد. این منازعه سرانجام به استعفای گوتشکوف، وزیر جنگ و میلیوکوف، وزیر خارجهی روسیه انجامید. در پی آن بخشی از نیروهای چپ و انقلابی که به احزابی چون "منشویکها" و "سوسیالیستهای انقلابی" تعلق داشتند توانستند وارد دولت موقت شوند. در نتیجهی این تحولات، کرنسکی وزیر جنگ شد.
اما چند ماه بعد بحران تازهای در دولت موقت بروز کرد. کرنسکی خواهان حملهی تازهای از سوی ارتش روسیه به نیروهای نظامی متخاصم (آلمان، اتریش، ترکیه و بلغارستان) و جلوگیری از نفوذ بیشتر آنها به خاک روسیه بود. اما این تهاجم پس از مدت کوتاهی شکست خورد و متوقف شد. در این میان نیروهای موسوم به "بلشویکها" تحت رهبری لنین تلاش کردند قدرت دولتی را به چنگ آورند، اما ناکام ماندند.
بحرانهای مستمر دولت موقت که نتیجهی ناآرامیهای پایدار ناشی از جنگ و مشکلات عظیم اقتصادی و اجتماعی کشور بود، سرانجام باعث شد که لووف، نخست وزیر دولت موقت استعفا کند. این فرصتی بود که آلکساندر کرنسکی به عنوان جانشین او در راس دولت موقت قرار گیرد. اما موقعیت او هم به خاطر شکستهای نظامی ارتش روسیه در جبهههای جنگ ضعیف و متزلزل بود.
قرار بود در اواخر ماه نوامبر همان سال مجمعی برای قانونگذاری تشکیل شود و روسیه را صاحب یک قانون اساسی تازه کند. این قانون اساسی که قرار بود در آن حقوق و آزادیهای دموکراتیک تصریح شود، میتوانست شکل حکومتی تازهای در روسیه پدید آورد. اما این فرصت دست نداد. در اکتبر همان سال "بلشویکها" به رهبری لنین توانستند قدرت را در روسیه به چنگ آورند و با اعلام حکومت سوسیالیستی به عمر دولت موقت پایان دادند. "انقلاب اکتبر" روسیه اما خود حکایتی دیگر است.
بهمن مهرداد