"سرزمینهای اسلام" و نظریهی بحران هویت آنها
۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبههویت، از دست دادن و دگرگونی آن از علتهای گرایش به اسلام افراطی هستند: این دیدگاه خط مشخصی است که آرنولد هوتینگر در کتاب "سرزمینهای اسلام" آن را دنبال میکند. او در پی این پرسش پژوهش خود را آغاز میکند که چه عاملی باعث گرایش شدید مسلمانان به خوانشهای بنیادگرا و سیاسی از اسلام میشود.
گسترهی کشورهای اسلامی
گزارشگر پیشین روزنامهی سوئیسی نویهتسوریشر تسایتونگ، در این کتاب چشماندازی از کشورها و مناطقی بهدست میدهد که در ادبیات غرب با واژهی "اسلامی" شناخته میشوند.
او در آغاز کتاب، مشکل مفهوم "سرزمینهای اسلام" را توضیح میدهد و ادعا میکند که دین اسلام تمام ویژگی تعیین کنندهی این کشورها را تشکیل میدهد. پرسش اینجاست که چرا کشورهای اروپا و آمریکای جنوبی و شمالی با نام "کشورهای مسیحی" خوانده و خلاصه نمیشوند. او با تحلیل کشورها و مناطق منفرد، پیوسته به این امر اشاره میکند که هویت از دست رفتهی مردم این سرزمینها با "هجوم مدرنیته" اغلب با گرایش به اسلام بنیادگرا جایگزین خود را مییابد.
این کتاب از ۳ بخش تشکیل شده است: بخش اول سرزمینهای اصلی اسلام را معرفی میکند، بخش دوم به گسترهی کنونی آنها میپردازد و بخش آخر نفوذ مدرنیته را در آنها بررسی میکند. هوتینگر کشورهای شبهجزیرهی عربستان، مصر، عراق و مناطق حاشیهی سوریه و همچنین ایران- تنها کشورغیرعربی این مجموعه- را از سرزمینهای مهم اسلامی میداند. نکتهی جالب آن که نویسنده بخشهای کتاب را نه براساس کشورها، بلکه براساس جغرافیای طبیعی آنها نامیده است. برای نمونه، بخش مصر "درهی نیل" و بخش عراق " سرزمین بینالنهرین" نام گرفتهاند.
از دیدگاه هوتینگر، گسترهی سرزمینهای مهم اسلامی، کشورهای آسیای میانه، پاکستان، افغانستان، ترکیه و کشورهای مغرب در شمال آفریقا را دربرمیگیرد.
محیط جغرافیایی و رخدادهای کنونی
گذشته از این، نویسنده در این کتاب، به تفصیل و با جزئیات شرح میدهد که محیطهای طبیعی چه تأثیری بر فرهنگ و خودآگاهی مردم این کشورها داشته است. در کنار این دریافتها، هوتینگر دیدگاه دیگری را پیش میکشد که اسلام تنها ویژگی هویتساز این سرزمینها نیست. نویسنده برای نمونه به دستاورد فرهنگی ایرانیان در فن آبرسانی از راه قناتها اشاره میکند که تنها با کار جمعی برای رفاه همه ساخته میشدند. با چنین کنشهای جمعیای امکان پیدایش هویتی مشترک نیز فراهم میشده است.
نگارندهی کتاب در بخشهایی کوتاه و آسانفهم، تاریخ این سرزمینها را شرح و رخدادهای قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی را محور کار قرار میدهد که تغییرات بنیادین دوران مدرن در آنها آغاز شدهاند.
هوتینگر با نمونههای بسیار نفوذ کشورهای غربی را در سرزمینهای اسلامی تشریح میکند که بیملاحظگی آن خشم خواننده را برمیانگیزد. هوتینگر در کتاب خود آنجا ضعف نشان میدهد که خشم خود را، برای نمونه نسبت به گفتههای ضداسرائیلی محمود احمدینژاد در سال ۲۰۰۵ نیز، آشکار میکند. او علت آغاز چنین بحثهایی را رسانههای آمریکایی میداند، هر چند که ترجمهی جنجالبرانگیز سخنرانی احمدی نژاد، نخست از شبکههای دولتی ایران پخش شد.
با وجود این آشکارا میتوان دریافت که علتهای بیزاری مسلمانان از هر گونه تأثیر غرب که از دید غرب بیدلیل مینماید، چیست؟ رخدادهای مهم تاریخی در این کتاب با اطلاعات پیشزمینهای لازم کامل میشوند. در این میان توصیف مفصل اخوانالمسلمین مصر نمونهای آشکار است. هوتینگر در این سازمان، هستهی اصلی اسلامگرایی مدرن را میبیند. بهنظر میرسد که نویسنده در ارزیابی نفوذ اخوانالمسلمین کمی زیادهروی و بیاحتیاطی کرده باشد؛ زیرا او ریشهی نظریهی شیعی ولایت فقیه آقای خمینی در حکومت را نیز نزد بنیانگذاران اخوان المسلمین میبیند.
وقتی به توصیف انقلاب اسلامی در کتاب هوتینگر میرسیم، مشکل هویت بسیار آشکارتر میشود. از نظر نویسنده آنچه مردم را متحد کرد، بیزاری از آمریکامحوری حکومت شاه بود. بنابراین مردم مسیری را دنبال کردند که بتوانند از کوتاهترین راه هویت خود را با آن شناسایی کنند و مرزهای خود را با غرب نشان دهند. این مسیر اسلام شیعی بود. البته حادثهی تشکیل جمهوری اسلامی، از نظر هوتینگر، بههیچ وجه همان نبود که تمامی شرکتکنندگان انقلاب انتظار آن را داشتند.
نکتهی مهم دیگر در این کتاب اشاره به عناصر سیاست داخلی ایران، از جمله برنامهی اتمی این کشور است. در بخشی دیگر نویسنده به بحثهای احساساتی رسانههای غربی میپردازد که در آنها اغلب توجه نمیشود که تنش در برنامهی هستهای ایران بهمثابهی ابزاری برای انحراف از ناکامیهای سیاسی در داخل ایران بهکار گرفته میشود. هوتینگر با طرح چنین دیدگاههایی زمینهی لازم را برای مشاهدهی دقیق موضوعهایی مانند ترورسیم یا برنامهی اتمی ایران فراهم میکند که بار احساسی موجود، از پرداخت عمیق بهآنها جلوگیری کرده است.
پیامدهای مدرنیته در کشورهای اسلامی
بخش آخر کتاب، نفوذ مدرنیته در سرزمینهای اسلامی را تحلیل میکند. نویسنده نشان میدهد که چگونه تغییرات دائمی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی منجر به از دست رفتن هویت و بهدنبال آن گرایش مردم به اسلام سیاسی و بنیادگرا میشوند. رویکرد به اسلام بنیادگرا در واقع راهی برای چیرگی بر این بحران هویت انگاشته میشود.
پیشفرض هوتینگر در این بخش آن است که کشورهای اسلامی برای رقابت با غرب که از نظر اقتصادی و نظامی پیشرفتهتر بوده است، مجبور شدند دستاوردهای آن را به کشورهای خود منتقل کنند و در این میان با از دست دادن هویت، گسست سنتهای خود و ناخشنودی کنونی روبرو شدند. گذشته از این، دستاوردهای غرب اغلب به اقلیتی از سران این کشورها رسیده و اکثریت مردم به آن دسترسی ندارند و باید با پیامدهای نابرابری دست بهگریبان باشند.
در مجموع هوتینگر در جدیدترین اثر خود توصیفی عالی از کشورهای پیشگفته به دست میدهد که از شیوهی روزنامهنگاری و دانش موضوعی و تجربههای شخصی وی سود میبرد. او از یک سو به تفاوتهای کشورهای اسلامی مینگرد و از سوی دیگر با تحلیل از دست رفتن هویت مردم این کشورها، نشان میدهد که مشکلات آنها تا چه حد بهیکدیگر شبیهاند. جذابیت کتاب با پرداختن و ربط آن به رخدادهای کنونی بیشتر میشود. از این نظر، کتاب، شناختی به خواننده میدهد که با آن میتواند مسائل را از آن زاویه ببیند.
فهرست مفصلی از موضوعات به خواننده کمک میکند که قسمتهای جالب کتاب را سریعتر بیابد. با وجود این خواننده در پایان از خود میپرسد، چرا نویسنده منابع کار خود را با مخاطبان در میان بگذارد. نقص این کتاب نبود فهرست منابع موضوعات منفرد در پایان کار برای ادامهی مطالعه در این زمینه است.