1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

ستار از گذشته و حال می‌گوید

۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه

۳۱ آلبوم و ۳۵۰ آهنگ در ۳۸ سال. این نتیجه فعالیت هنری ستار، هنرمند محبوب موسیقی پاپ ایران است. کنسرت بزرگ روز ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۹ در آرِنای شهر کلن ِ آلمان سبب شد تا ستار در گفت‌و‌گویی صمیمی از گذشته و حال بگوید.

https://p.dw.com/p/JkHq
ستار با کولباری از تجربه هنری
ستار با کولباری از تجربه هنریعکس: DW

ستار عزیز، به دویچه‌وله خوش آمدید. از خودتان بگویید، کارهای هنری جدیدتان و کنسرت روز شنبه ۱۹ سپتامبر در کلن آرِنا با حدود بیست هزار تماشاگر.

قبل از هر چیز سلام می‌کنم خدمت شما آقای کوشک جلالی عزیز و تمام شنوندگان رادیو دویچه وله آلمان. خیلی خوشحال هستم که بعد از مدتهای زیاد دراین برنامه شرکت می‌کنم و امیدوارم برنامه‌ای که ما الان اجرا می‌کنیم، مورد پسند شنوندگان عزیزمان قراربگیرد. در مورد برنامه‌ی شنبه که ما داریم در آرِنای کلن، اسپانسر این برنامه گروهی هستند که اسم کمپانی‌شان هست "پرشین استار دِلوکس". (آنها) این برنامه را گذاشته‌اند و ازهنرمندان مختلف (هم در آن) هستند؛ از همه نسل‌های مختلف مثل خود من، کامران و هومن، خانم هنگامه، فرشید امین، آرش و «دیجی آلیگیتر» و برنامه‌های مختلفی هم در آنجا هست. من خیلی خوشحال هستم که دراین برنامه شرکت کرده‌ام.

(برای شنیدن این گفت‌گو به لینک موجود در پایان صفحه مراجعه کنید)

شما تاکنون سی و یک آلبوم راهی بازار کرده‌اید: «گل بانو»، «ضیافت»، «حقیقت»، «همسفر». بعضی آهنگهای آلبوم جدیدتان، «گل بانو»، در آلمان در رادیوهایی مثل «last.fm» پخش می‌شوند و خیلی مشهور شده‌اند. بخصوص ترانه‌ی «آخرین تلاش». خیلی مشکل است که آهنگ یک خواننده‌ی ایرانی را در یک رادیوی آلمانی پخش کنند. از این محبوبیتی که در آلمان نسبت به آهنگهای شما وجود دارد، چه احساسی دارید؟

اولاً خب احساس خیلی خوبی دارم. برای این که به نظر من موسیقی، این هفت نت، زبان بین‌المللی است و هر ملیتی با همین هفت نت می‌تواند احساس خودش را بیان بکند و خوشحال هستم که رادیو‌های آلمانی این آهنگها را دارند پخش می‌کنند. برای این که در زمان گذشته، من یادم هست که قرار بود ما با فرانسوی‌ها، با مری ماتیو خواننده‌ی فرانسوی آهنگهایی داشته باشیم و بخوانیم، ولی خب متأسفانه مسئله‌ی انقلاب پیش آمد و این مسئله هم دیگر منتفی شد. همان طور که گفتم، موسیقی زبان بین‌المللی است و هیچ فرقی نمی‌کند، مخصوصاً که خب پاپ‌موزیک موسیقی‌ای‌‌ست که مثل همین آهنگهایی که همکاران من و من می‌خوانم به اصطلاح مورد پسند است. ملودی ما خیلی غنی و پر است و تقریباً مثل شعرمان می‌ماند. و گذشته از آن، احساس هم که در وجود همه‌ی ما هست و همین احساس بیش از حدمان باعث بدبختی و گرفتاری‌مان هم شده... در ضمن شما گفتید سی و دوتا سی دی. من حدود ۳۵۰ تا آهنگ در عرض این سی و هشت‌ـ نه سال فعالیت هنری‌ام خوانده‌ام که یک‌مقدارش هم موسیقی کلاسیک ایرانی‌ست که همان نوار برنامه‌ای از گلهای رنگارنگ با زنده‌یاد هایده، با زنده‌یاد الهه، با زنده‌یاد مهستی و آقای گلپایگانی نوارهایی پُر کردم که به اصطلاح مورد پسند مردم قرار گرفت و پخش می‌شود.

شما هنرمند محبوب خیلی از ایرانی‌هایی هستید که هم در ایران و هم در کشورهای دیگر جهان به آهنگهای شما گوش می‌دهند. آیا در آهنگهای شما پیامی برای مردم وجود دارد؟

اولاً همان طور که با شما صحبت کردم آقای جلالی، من و دیگر همکاران ما که در ایران خواننده شدیم، یادآور خاطرات خوب گذشته‌ی مملکت‌مان هستیم، برای مردمی که ما را می‌شناسند و این خودش خیلی مهم است.

بعد، در ضمن همیشه گفته‌اند هنرمند ِ معروف بودن خیلی ساده است، ولی نگهداری محبوبیت خیلی مشکل است و باید از خیلی چیزها چشم پوشی بکنی تا بتوانی این محبوبیت را حفظ کنی. از همه مهم‌تر به‌عنوان هنرمندی که سی و هشت‌ـ نه سال است در این کار هستم به هنرمندانی که جدید هستند و می‌خواهند بیایند توی کار باید بگویم که یک شعری هست که می‌گوید: افتادگی آموز اگر طالب فیضی/ هرگز نخورد آب زمینی که بلند است. مخصوصاً برای ملیت ایرانی. چون ما اخلاق مخصوص خودمان را داریم.

هرچه بیشتر افتاده‌ترباشی، مردم بیشتر خوششان می‌‌آید. مثلاً من بعد از یکساعت یا یکساعت و نیم که برنامه اجرا می‌کنم، تازه بعد می‌گویند می‌خواهیم عکس بگیریم. من با کمال احترام به همه‌شان می‌گویم وایستید، عکس می‌گیرم با شما. منتها خواهشی که از مردم داریم این است که حداقل آنها هم این را رعایت بکنند. وقتی می‌خواهیم با آنها عکس بگیریم، بهشان می‌گوییم صف بایستید و یکی یکی راحت بیایید. می‌گویند آقا ما کار داریم و می‌خواهیم برویم. خب آقا شما کار دارید، من که با شما نمی‌خواهم عکس بگیرم. شما می‌خواهید عکس بگیرید، خب توی صف وایستید. یعنی هنوز ما ادعا می‌کنیم فرهنگ داریم، ولی فرهنگ همین چیزهای کوچکی است که اصلاً ما هیچ کدام رعایت نمی‌کنیم.

با وجود این که ما فرهنگ توی صف ایستادن را داریم!

آن را هم در خارج یاد گرفتیم.

نظرتان نسبت به آهنگهای هنرمندانی مثل اندی، بونجووی یا یوتو که دررابطه با تظاهرات اعتراضی بعد ازانتخابات ریاست جمهوری آهنگهایی خواندند چیست؟ آیا شما دراین رابطه اقدامی کردید؟

در استودیوی دویچه وله
در استودیوی دویچه ولهعکس: DW

بله. ما همان موقع دوتا آهنگ خواندیم. یکی که من و آقای شماعی‌زاده و خانم شیفته به نام «فریاد خشم مردم» آن را خواندیم که درست مسئله‌ی شعر و ترانه، همان حقیقت روز بود. یعنی مرگ ندا بود و... یک آهنگ دیگر هم که با گروه رپیست‌های آمریکایی و ایرانی خواندیم که اسپانسر آن هم سی‌ان‌ان بود که درستش کرد. خانم شیلا وثوق وقتی این آهنگ را خواندیم، بردند سی‌ان‌ان و پخش کردند. (او) با خانم هیلاری کلینتون صحبت کرده بود راجع به مسئله‌ی ایران و خانم هیلاری کلینتون گفته بود ما الان هیچ کاری نمی‌کنیم و هیچ اینترسه‌ای راجع به ایران نداریم. حالا نمی‌دانم چه سیاستی در کارشان هست.

برگردیم به گذشته‌های نسبتاً دور. شما در سن ۲۲ سالگی تا آنجایی که من می‌دانم، با خواندن ترانه‌ی‌ «خانه به دوش» براساس سریال «مراد برقی» به کارگردانی و بازی پرویز کاردان فعالیت هنری خودتان را درزمینه‌ی آواز آغاز کردید. درسایت‌های اینترنتی طرفدارشما نوشته شده که شما ۲۸ آبان سال۱۳۲۸ درتهران متولد شده‌اید.

درست است.

به این ترتیب اگر ریاضیات ما خوب باشد، شما سی و هشت سال است که می‌خوانید. به نظر شما موسیقی پاپ ایران از آن زمان تا حالا با چه تغییراتی روبه‌رو شده.

من به شما یک چیزی بگویم. همان طور که در تمام شئونات، مملکت ما عقب‌گرد کرد، موسیقی‌مان هم همین طور عقب‌گرد کرده. یعنی موسیقی‌‌ای که درزمان گذشته، مخصوصاً موسیقی پاپ، پیشرفت کرده بود، الان هم البته یک‌مقداری کارهای زیرزمینی هست که اجازه‌ی پخش به آنها نمی‌دهند، ولی موسیقی پاپ ما واقعاً قبل ازانقلاب، خیلی پیشرفت کرده بود و واقعاً برابری می‌کرد با موسیقی دنیا. ولی خب بعد از آن تنها موسیقی ایرانی‌مان یک‌مقداری رشد کرده است. آن هم نه به آن صورت.

برای این که ... هیچ احساسی دراین موسیقی‌‌ها نیست. همین طور هر روز سی‌دی و کاست می‌دهند بیرون، نوار می‌دهند بیرون. ولی درعرض این سی سال یکی از کارهایی که اینها خوانده‌اند، به دل کسی نشست و نگرفت.

من یادم هست یک‌دفعه در یک میهمانی بودم. یکی گفت استاد فلان. گفتم خواهش می‌کنم این حرفها را نزنید برای این کارهایی که اینها خوانده‌اند.هیچ کدام‌شان به دل کسی ننشسته، هیچ کدامشان ماندگار نشده. گفتند ماندگارشدن یعنی چی؟ گفتم ماندگارشدن مثل آهنگهایی می‌ماند که، یادتان هست آقای گلپایگانی اولین آهنگی که خواند چی بود؟ آن خانم گفت والا نمی‌دانم. گفتم آهنگی بود (به‌نام) "مست مستم ساقیا دستم بگیر." گفت به به، آره راست میگی. گفتم خب می‌بینین! سخن که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند. یعنی اینها فقط دارند بقول معروف کنتورمی‌اندازند، وگرنه کاری به آن صورت نکردند که مورد توجه قرار بگیرد. الکی هم همه را همان جوری که در غربت همه شدند استاد و دکتر و مهندس، درایران هم همه این القاب را دارند به این آقایان می‌دهند. چرا؟ به خاطر این که مجری برنامه برای این که والور خودش را ببرد بالا، پرستیژ خودش را ببرد بالا، (می‌گوید) من دارم با استاد فلانی صحبت می‌کنم، با آقای دکتر فلانی یا با آقای مهندس فلانی. در صورتی که کسی دیپلم‌ و لیسانس و مدارکشان را ندیده! ولی خب همین جوری برای خودشان این مسایل را می‌گویند دیگر، کاری هم نمی‌شود کرد.

شما موسیقی سنتی و ردیف‌های موسیقی ایرانی را می‌شناسید، در این مورد هم گفتید. می‌شود کمی در یکی از ردیف‌های موسیقی ایرانی برایمان بخوانید.

حتما.ً
من... ماهور و مرغ سحر را خیلی دوست دارم.

اگر شعرش را حاضر دارید، بدهید من...

چه حاضر جواب. شعرش هم حاضر و آماده هست...

مرغ سحر ناله سر کن...

قبل ازاین که من این را بخوانم، اول یک دوبیتی. یک‌شعرهست که می‌گوید... فکر کنم اگر من این شعر را بخوانم، خیلی‌ها یادشان می‌آید، که وقتی آهنگ زندگی در آن زمان گل کرده بود، که اول آن آقای سقایی خواند و بعد آقای شهیدی که شعرش را هم خانم هما میرافشار گفته‌اند، دو بیت اولش را می‌خوانم که می‌گفت: (لطفا به فایل صوتی ضمیمه گوش کنید)

آقای جلالی رفتید تو فکر؟

خسته نباشید.

یاد ملک‌الشعرای بهار که این شعر را گفته‌اند به‌خیر. اگراشتباه نکنم، آهنگ مال مرتضاخان نی داود است.

خسته نباشید. خوانندگی را از کجا شروع کردید، کی شروع کردید و با چه مشکلاتی روبه‌رو بودید؟

داستانش مفصل است آقای جلالی. من خوانندگی را از بچگی دوست داشتم و یادم هست تمام شعرهایی که می‌خواندند خوانندگان، آن موقع برنامه‌ای بود به نام برنامه‌ی «هنر برای مردم». تلویزیون هم تازه آمده بود. من جلوی تلویزیون می‌نشستم و به همانهایی که می‌آمدند و می‌خوانند در انجمن محلی باغ صبا، می‌گفتم یکروز شماها را می‌گیرم. با همان حالت بچگی‌ام. تا این که رفتم سربازی. بعد سربازی‌ام که تمام شد و برگشتم، بچه‌های محل‌مان گفتند آقا چرا نمیآی خواننده بشی؟ گفتم، بابا خوانندگی پول می‌خواد، پارتی می‌خواد. من تازه الان از سربازی برگشتم و نان‌خور بابام هم هستم.

یکی از بچه‌هامان که همافر بود، به اسم سعید، گفت آقا این بابک بیات بچه‌ محل خودمونه. میریم باهاش صحبت می‌کنیم شاید بتونیم ازش آهنگی بگیریم. خلاصه یکروز با او قرار گذاشتیم و رفتیم پیش‌اش. صدای ما را گوش کرد و گفت، من سه هزارتومان می‌گیرم یک آهنگ بدهم. همیشه هم از همین موضوع خدابیامرز دلخور بود که چرا می‌گویی سه هزارتا. می‌گفتم خب دروغ که نگفتم، سه هزارتومان می‌گیری دیگه. بعد این دوست همافر ما به او گفت، آقا ما ۱۵۰۰ تومان داریم، میشه با ۱۵۰۰ تومان؟ کمی صبر کرد و دو سه روز بعد گفت، آره. خلاصه ما این ۱۵۰۰ تومان را دادیم و می‌رفتیم و می‌آمدیم تا این که رفتیم قرارداد بستیم با شرکت کاسپین که در وصال شیرازی بود. آنموقع اینها قسمت دوبله داشتند وبعد می‌خواستند فعالیت‌شان را در کار آهنگ و سی دی و کاست و صفحه (ادامه بدهند) چون کاست تازه آمده بود به بازار.

بعد یکروز که رفتیم آنجا، آقای کاردان آمد و گفت آقا من برای این سریالم که همین خانه بدوش است، یک صدای جدید می‌خواهم. آن آقای دکتر طبیبیان گفت، آقا ما با این خواننده داریم کار می‌کنیم و عکس و اینجور چیزهاش را هم گرفته‌ایم و می‌خواهیم با او نوار بزنیم. در همین حین می‌گویند رایت تایم، رایت پرس، رایت پرسون. بابک و ایرج هم آنجا بودند. البته این شعر و آهنگ را برای یک جای دیگر آماده کرده بودند. ولی خب مثل این که به این سریال می‌خورد. خلاصه کمی شعرش را عوض کردند و به ما دادند و ما هم رفتیم همانجا توی استودیو پایین برای صدابرداری که آنجا فیلم‌ها را دوبله می‌کردند. رفتیم همانجا و با بشکن این را خواندیم: «پا به هرجایی میذاره آدم خانه به دوش/ مهلت موندن نداره آدم خانه به دوش». بعد ما این را خواندیم.

این سریال چهارشنبه‌ها پخش می‌شد. یکی از سریالهایی بود که خیلی توی ایران گرفته بود. یعنی شبی که این سریال پخش می‌شد، همه‌ی مردم می‌رفتند خانه‌هاشان که ببینند آخر این آقای خانه به دوش که آقای کاردان بود سرنوشت‌اش به کجا می‌کشد.

اولین شبی که این سریال پخش شد یادم هست که جلوی تلویزیون نشسته بودم. مادرم هم آن بالا نشسته بود و سبزی قرمه‌سبزی پاک می‌کرد. من قرمه‌سبزی خیلی دوست دارم. بعد وقتی خواندنش تمام شد، برگشتم گفتم، فهمیدی کی بود؟ گفت نه! گفتم من بودم دیگه! گفت ای پدرسوخته آخر کار خودتو کردی.

دیگر از آنجا یک سریال دیگر هم بعدش بود به نام «قصه‌ی عشق» که آهنگ‌اش "خسته و در به در شهر غمم/ شب‌ام از هرچی شبه سیاه‌تره/ زندگی زندون سرد کینه‌هاست/ رو دلم زخم هزارتا خنجره‌." هردوتای این آهنگها را بابک ساخته بود و زنده یاد خودش تنظیم کرده بود و شعرش را هم ایرج جنتی عطایی سروده بود.

ما دراین باغ صبایی که شما می‌گویید، فوتبال بازی می‌کردیم. شما هم بازی می‌کردید؟ تیغی می‌زدیم ...

نه، ما بچه شهباز بودیم. در محل‌مان زمینی بود که به اصطلاح به زمین غیایی معروف بود. الان هم آنجا را کرده‌اند باشگاه و دور زمین را حصار کشیدند. بچه‌ها از آنجا ویدئو و این جور چیزها فرستاده بودند برای من که هنوزهم آنجا خاکی هست و ما آنجا فوتبال بازی می‌کنیم.

بسیاری از شنوندگان ما می‌دانند که شما یکی از اعضای ژوری مسابقات آغاز تلویزیون ایرانی‌ها هستید. می‌شود شما هم در مسابقه‌ی ما شرکت کنید و به ده‌تا سوال در بخش‌های مختلف اجتماعی، هنری، ورزشی، سیاسی و غیره پاسخ بدهید؟

والا تا آنجایی که بتوانم. جایزه‌اش چی هست؟

جایزه‌اش یک آهنگ خودتان است که به دلخواه خودتان انتخاب می‌کنید و ما هم پخش می‌کنیم.

باشه، اشکال ندارد.

خواهش می‌کنم بی‌درنگ به این سوالها پاسخ بدهید. موافقید؟

بفرمایید.

پنج تیم برجسته‌ی فوتبال ایران؟

به هنگام گفت‌و‌گو
به هنگام گفت‌و‌گوعکس: DW

پاس، شاهین... البته اینها مال زمان گذشته است. من زمان گذشته را یادم می‌آید. پاس بود، شاهین بود، دارایی بود، دیهیم بود و یکی دیگر هم شعاع.

پنج بازیگر تیم فوتبال هنرمندان که شما کاپیتانش بودید؟

خواهش می‌کنم. ستار، اندی، داود بهبودی، هاتف و منصور.

سه خواننده‌ی مورد علاقه‌ی شما در موسیقی سنتی پاپ ایران و جهان؟

آقای اکبر گلپایگانی، آقای نادر گلچین، آقای محمودی خوانساری.

پاپ ایران؟

پاپ ایران زمان گذشته آقای عارف، ویگن و منوچهر.

و جهان؟

هولیا ایگله‌سیاس، فرانک سیناترا و پل مک کارتی.

دبیرکل سازمان ملل متحد؟

الان نمی‌دانم کیه.

جمعیت ایرانیان درلس آنجلس؟

رقمی که الان رادیو اعلام می‌کند، می‌گویند ۳۷۰ – ۳۸۰هزار نفر. ولی می‌گویند خیلی بیشتر از این است.

بهترین تنورخوان جهان؟

همین که چند وقت پیش فوت کرد.... نه فوت نکرده، نه همین که این آهنگ دلالالالا را می‌خواند اسمش چیه؟


نرخ تورم در ایران؟

هزاردرصد.

دو اثرباستانی را دراصفهان نام ببرید؟

سی و سه پل و یکی دیگرهم مسجد شیخ لطف‌اله.

صدراعظم آلمان کیه؟

الان این خانم... مرکل.

غذای مورد علاقه‌تان؟

قرمه‌ سبزی.

لطف کنید و آهنگ مورد علاقه‌تان را بگویید که قرار است پخش شود.

خودتان گفتید که، همان آهنگ «آخرین تلاش» مال سی دی «گل بانو» که یکی از کارهای خیلی خوب من است که فکر کنم شنبه شب هم در این برنامه اجرا می‌کنم صددرصد.

مصاحبه‌گر: عباس کوشک جلالی
تحریریه: شهرام احدی