1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

گفت و گو با کامران بهنیا نویسنده رمان «عارفی در پاریس»

۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

رمان «عارفی در پاریس» از نمونه‌های موفق انتشار اینترنتی یک کتاب است. کامران بهنیا نویسنده این رمان از سانسور، خودسانسوری و اروتیسم در ادبیات فارسی صحبت کرد و بخشی از رمان را با صدای خود برای مخاطبان «رو در رو» خواند.

https://p.dw.com/p/P7Xh

رمان «عارفی در پاریس» از نمونه‌های موفق انتشار اینترنتی یک کتاب است. بسیاری در داخل ایران این رمان را نه به شکل کتاب کاغذی بلکه روی صفحه مانیتور خوانده‌اند و یا بعد از دانلود به اصطلاح از آن پرینت گرفته و آن را خوانده‌اند. رمان همزمان با انتشار سنتی یعنی به شکل کتاب کاغذی توسط نشر گردون در برلین، به شکل گسترده‌ای در اینترنت منتشر شد. کافی است اسم کتاب را در سایت گوگل جستجو کنید تا سایت‌های مختلفی را بیابید که لینک دانلود رمان را به شکل پی دی اف معرفی می‌کنند. در سرتاسر رمان، فضاسازی‌های اروتیک فراوانی وجود دارد. کامران بهینا نویسنده رمان «عارفی در پاریس» در گفت و گو با «رو در رو» از رمان‌اش صحبت کرد، از این‌که اروتیسم در ادبیات فارسی هنوز، اول راه است اما قبل از همه بخش‌هایی از رمان عارفی در پاریس را برای مخاطبان «رو در رو» با صدای خودش خواند.

«مجید تنهاست. مجید در بستر دختری تنهاست. وقتی او را در آغوش می‌فشرد، گمان می‌برد که عصاره‌ی هستی در آن لحظه خلاصه شده است. زمان متوقف می‌شود و تنهایی او مطلق. لذت و بهت در هم می‌آمیزند تا او دریابد آزادی آن‌جا تجربه می‌شود که وجود حس نشود. چشم‌هایش را باز می‌کند. از پنجره نسیم ملایمی به اتاق نیمه تاریک می‌وزد. لابلای دست‌هایش، بدن گرم و سفید دخترک پیچ و تاب می‌خورد و او ناظر مبهوت و تنهای آفرینش لذت از بهم آمیختن دو بدن است. در لحظه‌ای ایستا تمام جزییات پیش‌پا افتاده‌ی محل زندگیش به اجزای حقیقتی شگرف بدل می‌شوند. دستش را پیش می‌برد و حقیقت را لمس می‌کند.
مدت‌هاست که مجید به تنهایی مطلق زمان عشق‌ورزی معتاد است. اگر از بستری به بستر دیگر می‌گریزد، به این خاطر است که اسیر افسون آن لحظه‌ای شده که از جسم خود خارج می‌شود و با تعجب خود را می‌بیند که در گوش همبسترش کلمات نامفهوم عاشقانه زمزمه می‌کند. مطمئن است که تمام راز هستی در تنهایی نومیدانه‌ی این لحظه نهفته است.»

رو در رو: به‌نظر می‌رسد چند سال است که نویسنده های ایرانی با نشر اینترنتی آشنا شده‌اند. یعنی به این صورت که کتاب‌هایشان را روی اینترنت منتشر می‌کنند تا همگان به آن دسترسی داشته باشند. اول از همه درباره رمان «عارفی در پاریس» توضیح بدهید. این‌که چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید این کتاب را به این شکل منتشر کنید؟

کامران بهنیا: من خیلی خوشحالم که تعداد زیادی از خوانندگان موفق شدند از طریق اینترنت این کتاب را بخوانند. این کتاب توسط نشر گردون در برلین چاپ شد و متاسفانه با توجه به این‌که جامعه ایرانیان در خارج از کشور خیلی پراکنده هستند، خیلی سخت است که کتاب به دستشان برسد. یک دوستی، دکتر نیما مینا در لندن به من پیشنهاد کرد که اگر می‌خواهی خواننده بیشتری داشته باشی باید دنبال این باشی که کتاب روی اینترنت باشد. رضا قاسمی در سایت «دوات» محبت کرد و این کتاب را خیلی سریع روی اینترنت گذاشت. ما خیلی راحت از ماجرای کپی‌رایت و حق نویسنده گذشتیم و ماجرا این بود که کتاب به دست خوانندگان بیشتری برسد که ظاهرا رسید.

یکی از اولین جاهایی که در سینما، در داستان، در شعر و... همیشه در آن سانسور و خود سانسوری وجود دارد، فضاهای اروتیک است.اگر بخواهیم دنبال رد پای اروتیسم در داستان‌های فارسی بگردیم، فکر می‌کنید الان، با توجه به از بین رفتن سانسور حداقل در فضای اینترنت، آیا می‌توان ردپایی از اروتیسم را در داستان‌های فارسی پیدا کرد؟

سوال شما خیلی جالب است. در سوالتان از کلمه اروتیک استفاده کردید و حق دارید. برای این‌که ما معادل فارسی برای این صفت انگلیسی، فرانسوی یا لاتین نداریم. مثلا نمی‌توانیم بگوییم شهوانی، یا نمی‌توانیم بگوییم سکسی که اصلا معادل اروتیک نخواهد بود. این دقیقا مساله را برجسته می‌کند. من فکر می‌کنم این مسئله فقط یک مسئله سیاسی یا ایدئولوژیک مربوط به دهه‌های اخیر نیست. یک مساله زبانی است. در زبان‌های انگلیسی، فرانسوی یا آلمانی یکسری از کلماتی بودند که صد سال پیش یا پنجاه سال پیش مستحکم بودند. یعنی نویسنده قرن نوزدهم در فرانسه یکسری از کلمات را به‌کار نمی‌برد ولی نویسنده قرن بیستمی خیلی راحت یک گفت و گو در رخت‌خواب بین یک معشوق و معشوقه‌اش را با دقت تمام یعنی بدون هیچ خودسانسوری این کلمات را به‌کار می‌برد. برای این‌که جامعه الان این شکیبایی را دارد که چنین داستانی را بخواند. هنوز در زبان فارسی این انقلاب اتفاق نیفتاده است. ما هنوز نمی‌توانیم بدون یک درجه‌ای از چندش در میان خوانندگان همان زبان عادی عشق‌بازی را به‌کار ببریم. شجاعت‌هایی به این شکل، مثلا توسط شعرایی چون عبید زاکانی صورت گرفته است.
این‌جا است که ما می‌بینیم، آن فاصله ظریفی که بین زبان مستهجن و زبان اروتیک وجود دارد، هنوز این مرز ظریف در زبان فارسی ترسیم نشده و هنوز کنکاشی در آن صورت نگرفته است. اشعار عاشقانه، اشعاری که در مورد هوس، دلبری، شیفتگی وتمام آن چیزهایی که در نهایت به رابطه جنسی ختم می‌شود در اشعار حافظ، نظامی، سعدی، خیام و... وجود دارد. ماجرا این است که ما به زبانی احتیاج داریم که بتواند با جوان‌های قرن بیست و یک که جهان‌شان با جهان سعدی و حافظ فرق دارد، ارتباط برقرار کند و به دل آن‌ها بچسبد. من فکر می‌کنم این یک پروژه در حال کنکاش است توسط افراد بسیاری در ایران و خارج از ایران.

برگردیم سراغ رمان «عارفی در پاریس». در سرتاسر رمان فضاسازی‌های اروتیک فراوانی وجود دارد. آیا قبول دارید در رمان «عارفی در پاریس»، همین فضاسازی‌های اروتیک به‌اصطلاح موتور داستان است و قصه را جلو می‌برد؟

این یک مولفه رمان است. کاملا درست است ولی یک نکته وجود دارد و آن این که فضاهای اروتیک، تمام کتاب نیست. امیدوارم خوانندگان رمان هم به جنبه‌های مختلف رمان توجه کنند. برای یکسری از خوانندگان، جنبه اروتیک داستان، آن‌ها را به خواندن ترغیب می‌کند ولی جنبه‌های دیگری هم وجود دارد. اگر توجه کرده باشید در طول داستان این مولفه به علت پیروزی تدریجی نویسنده کتاب کمتر و کمتر می‌شود. نقد خانم شهرنوش‌پارسی‌پور را درباره رمان دیدم که ایشان خیلی محبت کرده بودند و اتفاقا به جنبه عرفانی و فلسفی ماجرا توجه کرده بودند. در حالی که همان‌طور که من فکر نمی‌کنم این رمان در درجه اول کتابی باشد که سکس محور اصلی‌اش باشد، عرفان هم فقط یک بهانه است. من فکر می‌کنم جنبه اروتیک رمان الان برجسته به‌نظر می‌رسد چون هم در جامعه ایران و هم در زبان فارسی یکسری محدودیت‌هایی در مورد به زبان آوردن اتفاقاتی که بین زنان و مردان می‌افتد وجود دارد. به نظر شخص من محور اصلی رمان این‌ها نیست. این کتاب ماجرایی است در مورد تبعید، ماجرایی است درباره زبان فارسی. اول قرار بود یک رمان عاشقانه باشد ولی در آخر، چیزی از آب درآمد که اصلا یک رمان عاشقانه نیست. من خودم هم نمی‌دانم چی هست فقط خوشحال می‌شوم گاه‌به‌گاه، از کسانی می‌شنوم که می‌گویند ما کتاب را خواندیم و گاهی اوقات حتی خندیدیم.

لطفا بخش دیگری از رمان «عارفی در پاریس» را به انتخاب خودتان، برای مخاطبان «رو در رو» با صدای خودتان بخوانید.

«به درستی نمی‌توان گفت که مجید از چه زمانی فهمید دوره‌ی جدیدی از زندگی‌اش آغاز شده است. در این‌که چنین فهمیدنی روی داده باشد، حتی، جای تردید است. قهرمان ما آنقدر فراموشکارست که از دریافت مرز میان مراحل متوالی زندگی‌اش ناتوان است. ما که ناظران دور و دانای زندگی او هستیم، اما، می‌دانیم مردی که شنبه‌ای بارانی دزدانه بستر ماریان ساواری را ترک کرد، مجید دیگری بود.
آشکارترین علامت این تغییر معاینه‌ی پرحوصله‌ی بدن دخترها بود. هربار که همبستر نوینی برهنه می‌شد، در چشمان مجید برق شهوتی می‌درخشید که گویی کاوش‌گری است در ابتدای قرن بیستم و در رویای کتیبه‌ای مدفون در آسیای مرکزی. چون باستان‌شناسی شکیبا در جستجوی یک خط اضافی، یک ناهمواری مشکوک یا هر شکل دیگر از دخالت بشری در دست‌پخت طبیعت، پستی‌ها و بلندی‌ها، خم‌ها و پیچش‌ها را با دقت و حوصله می‌آزمود تا بلکه متنی برای خواندن بیابد. چه نوازش‌های لذیذی از این کاوش‌ها زاده شدند!».

حسین کرمانی
تحریریه: بهمن مهرداد