جشنواره تئاتر کلن؛ از تبهکار تا مردهخوار
۱۳۹۲ آبان ۲۱, سهشنبهجشنوارهی امسال در مجموع ۱۲ نمایشنامه را به صحنه برد. یکی از نکات برجسته در این فستیوال توجه به مساله زنان به ویژه در کشورهای کمتر رشدیافته بود. فروغ فرخزاد که در تمام سالهای عمر خود میکوشید با عصیان از این اسارت به در آید و به "تولدی دیگر" برسد، داریو فو و فرانکا رامه که از مدافعان سرسخت رنجکشیدگان جهان بودند و قاضی ربیحاوی که کوشیده بود با آن زلزلهای که خانه را لرزاند به دفاع از حقوق زنان بپردازد. "عروسک کوکی"، "هزار و یک..." و "زیر آوار عشق" از این هنرمندان به روی صحنه رفت.
کودکان نیز هر سال جایی برای خود در این جشنواره دارند. "کوتی و موتی" بر اساس متنی از بیژن مفید به کارگردانی سیما سید به دو زبان آلمانی و فارسی به اجرا درآمد. "افسانه ببر"، "خان شریف خودمان"، "خونه جدید"، "دلقکها دوباره میخندند" و "سیستم گرونهلم" به زبان آلمانی از دیگر نمایشنامههای این جشنواره بود. داریوفو و صادق هدایت مثل همیشه سایهی بلندشان بر نمایشنامهها گسترده بود.
"رابطه آزاد زناشویی"
"هزار و یک..." که بر اساس نمایشنامه "رابطه آزاد زناشویی" نوشته شده و علیرضا کوشک جلالی آن را کارگردانی کرده بود، از نظر کار هنری و به عنوان یک تئاتر خوب مورد تایید همه منتقدان حاضر در جشنواره بود. نسخهای که برای تداوم یک زندگی زناشویی بر اساس رابطه آزاد پیچیده شده بود.
طبیعی است که در این میان این زن است که بازنده اصلی ماجراست. شوهر کار را به جایی میرساند که با اجازهی زن هر شب دست دختری نوجوان را میگیرد و به حریم خصوصی زناشوئی، اطاق خواب، میبرد. زن از شدت رنج و احساس بدبختی دائما دست به خودکشی میزند و شوهر هر بار با جملاتی فریبنده میکوشد او را از این کار منصرف کند. برای او احترامی ویژه قائل است، گناه خیانتهای خود را به گردن سیاست میاندازد و از جمله او را همچون مادر خود دوست میدارد.
جملاتی که زن را خشمگینتر میکند و همچون بمبی به نقطهی انفجار میرساند. زن که به فکر یافتن راه چارهایست، پای فرزندان را به میان میکشد و شوهر مطمئن است که بچهها مشکل را میفهمند. پسر ۲۴ سالهی بزرگشده در دنیای غرب هم به مادر توصیه میکند که او هم مثل پاپا با مرد دیگری طرح دوستی بریزد.
مجموعهای مالامال از طنز و کمدی و رقص و موزیک که هر لحظه تماشاگر را به دنبال خود میکشد. بهرخ حسین بابایی و شاپور سلیمی دو بازیگر این نمایشنامه از چهرههای موفق جشنواره بودند.
بازی خوب بدون کارگردان
با کنجکاوی در انتظار اجرای دو کار بودیم. یکی "زیر آوار عشق" با متنی از قاضی ربیحاوی و دیگری "به یاد نیست" که داریوش رضوانی و حامد احمدی بر اساس متنی از صادق هدایت به نام "مردهخورها" نوشته بودند. بازیهای درخشان دو خواهر هنرمند سودابه و سوسن فرخنیا را در فستیوالهای گذشته دیده بودیم. بازیها همچنان درخشان بود، اما متنها از آن شیرینی و جذابیت لازم برخوردار نبود.
محمد علی بهبودی بازیگر و کارگردان، که تجربهای چندین ساله از نمایشنامههای ایرانی و آلمانی دارد و خود از بنیادگذاران این فستیوال بوده، حتی جای کارگردان را در "زیر آوار عشق" خالی می بیند: «قضاوت سخت است. اگر فقط از جنبه هنری بخواهم قضاوت کنم. میتوانم روی کار علیرضا کوشک جلالی دربارهی جنبه هنریاش صحبت کنم. راجع به کارهای دیگر باید بگویم که کارهای قویای نبود. مشکل برای من این بود که چون خودشان هم بازی کرده بودند و هم کارگردانی، من جای کارگردان را خالی میبینم. متن خیلی خستهکننده بود. اجرا به دلیل عدم وجود کارگردان از ریتم بسیار کندی برخوردار بود. من از خانم سودابه فرخنیا کارهای خیلی بهتر از این دیدم و ایشان بازیگر بسیار قدری هستند. برای گرفتن بازی باید این کار پرورده میشد که به نظر من نشده بود.»
محمد علی بهبودی دکور صحنه و نبود فراز و نشیب در کار را از جمله مشکلات این نمایشنامه میداند: «این دکور خیلی بزرگ، به نطر من بیشتر مزاحم بود تا کمککننده. چون تمام ذهن مرا مشغول کرده بود که این چی هست. نه آنقدر رآلیستی هست که من فکر کنم یک خرابهایست و زلزله آمده و نه آنقدر سمبلیک هست که من بگذارمش کنار و بپردازم به نمایشنامه و خود متن.»
بشنوید: گزارش پایانی جشنواره تئاتر
متن یکنواخت بدون فراز و نشیب
بهبودی از نبود فراز و نشیب درونی در کار و یکنواختی متن میگوید:«ریتم کار همهاش یکنواخت بود و فراز و نشیبی نداشت. فراز و نشیب به نظر من بلند صحبت کردن و آرام صحبت کردن نیست. آن فراز و نشیب درونی کار وجود نداشت. در جمع کمبود کارگردان خیلی زیاد دیده میشد. یک کار اگر کشش نداشته باشد خیلی طولانی به نظر میرسد حتی اگر پنج دقیقه باشد. طولانی بودن کار بستگی به کشش کار دارد. بعضی وقتها من در یک کار سه ساعته حتی نگاه به ساعت هم نمیکنم. برای آن که داستان جذاب است. زندگی اصلا جذاب است. چون انواع و اقسام رنگها و هیجانات در آن وجود دارد. ما اگر معتقد هستیم که تئاتر بازده بخشی از زندگی است باید آن جذابیت را داشته باشد. من معتقد هستم که تئاتر بیش از آن هم باید به آدم بدهد. وقتی این گونه نباشد یک کار نیم ساعته هم میتواند برای آدم خستهکننده باشد.»
چراغ آخر در جستجوی تراژدی
دو میهمان ویژه جشنواره امسال بهمن فرسی نمایشنامهنویس، شاعر، نقاش و منتقد هنری و محسن یلفانی نویسنده و استاد دانشگاه بودند. بهمن فرسی نمایشنامهای را با عنوان "چراغ آخر" که بر اساس قصهای از صادق چوبک نوشته شده بود برای تماشاگران خواند. کشتی حامل عدهای مسافر به مقصد کربلا که توقفی هم در دیگر کشورهای سر راه دارد و هر مسافر راهی منطقهایست. فرسی ضمن نقل قول حرفهای مسافران که بسیار رآلیستی و باورکردنی بود، نقش دو مسافر را نیز برجسته کرده بود. سید معرکهگیر و جواد که عازم کراچی است برای ادامه تحصیل. جوان روشنفکری که حرفهای خرافاتی سید را به نیشخند میگیرد: سید با همان صدای مخصوص معرکهگیران می گوید: من میخواهم میخ اسلام را در بلاد کفر بکوبم. جواد رو به سید میگوید: مگر کربلا بلاد کفر است که تو میخواهی میخ اسلام را در آنجا بکوبی!؟
بهمن فرسی گاه با لهجه و گاه بدون لهجه حرفهای مسافران را بازگو میکرد. زمانی معرکه سید را میگرفت و گاه در نقش معلم در یادماندهی جواد، نقش آقای آزاد را بازی میکرد. فرسی که خود استاد این کار است، یک بار دیگر راه و رسم نمایشنامهنویسی و نمایشنامهخوانی را به علاقمندانی که اغلب به همین منظور در سالن تئاتر حضور داشتند، یاد داد.
محسن یلفانی در سخنرانی خود با عنوان "در جستجوی تراژدی" درباره اهمیت تراژدی در تئاتر صحبت کرد: «اهمیتی که کمتر از مذهب و فلسفه نیست. تراژدی نه چون مذهب صراط مستقیمی میشناسد و نه چون فلسفه در جستجوی پاسخی است. تراژدی تنها به تقلید یا بازسازی سرنوشت یا شرایط بشری میپردازد و به خوف و رجا یا مهابت و تسلائی که در این تجربه نهفته است اکتفا میکند.»
یلفانی افزود: «تراژدی وظیفه دشوار و نامطلوب دوست داشتن انسان را برعهده نمیگیرد.»
شاهرخ گلستان، فیلمساز و از برنامهسازان بیبی سی و یکی از منتقدان سرسخت هنری، که اغلب نفی میکند تا تایید، انگشت بر روی چند کار خوب میگذارد: «سالهای پیش که اینجا میآمدم برنامههای بهتر و جذابتری میدیدم. تئاتر کوشک جلالی خیلی جالب بود، برنامه کودکان خیلی خوب بود. نمایشنامهخوانی بهمن فرسی هم خیلی جذاب بود. تئاتر خانم سودابه فرخنیا خیلی طولانی بود.»
تحول در ادامه راه
محمد علی بهبودی ادامهی فستیوال را خود تحولی در کار میداند: «ارزیابی این که تحولی رخ داده است سخت است. همین ادامه داشتن خودش یک تحول است. فراز و نشیب در کار بسیار بوده. اما همین فراز و نشیبها باعث شده که لیست بلندی از هنرمندانی که تا کنون در این جشنواره شرکت داشتهاند به دست بیاید.»
شاهرخ گلستان، کم شدن حضور تماشاگران را ناشی از اختلافی میداند که چند سال پیش به دلیل دعوت از گروههایی از ایران میان گروههای تئاتری برونمرزی ایجاد شد. «من فکر میکنم که این فستیوال افت کرده است. نمیدانم این جا چه اتفاقی افتاده است. ولی فکر میکنم آوردن گروههایی از ایران و قهر کردن گروهها خیلی صدمه زده. تئاتر به طور کلی در برونمرز افت کرده است.»
تیاتر و هدایت
در مجموعه برنامههای فستیوال عنوان "تیاتر و هدایت" نیز جلب نظر میکرد. صدرالدین زاهد، بازیگر و کارگردان مقیم پاریس پژوهشی کرده بود در مورد صادق هدایت و رابطهاش با تئاتر. احمد نیک آذر کارگردانی و تدوین این فیلمنامه را برعهده داشت. نخستین صحنههای فیلم تماشاگر را همراه با صدرالدین زاهد به پاریس و کوچههای آن میبرد. به دنبال او سری هم به گورستان پرلاشز و مزار صادق هدایت زدیم. دیداری دیگر با محمد علی جمالزاده در سنین بالای صد سال داشتیم و بزرگ علوی جوان را دیدیم که قصه آشنائیاش را با هدایت بیان میکرد. صحنههای میانی اما تنها به سخنرانی مطول زاهد بسنده کرده بود و این که هدایت آگاهانه خودکشی کرد. مگر خودکشی ناآگاهانه هم داریم!
بودن بهتر از نبودن
شاهرخ گلستان درباره این فیلم میگوید: «اگر هدایت را از نظر نمایشنامهنویسی بررسی میکنند که دیگر چکار کرد و کجا رفت مسالهای نیست و چرا خودکشی کرد اصلا مسالهای نیست. اگر به صورت نویسنده است که خیلی مسائل دیگری هم در مورد این آدم بوده. مساله هم جنسبازی، مصرف مواد مخدر، روابط خانوادگی، مشکلات مذهبی، کشته شدن رزم آرا... من نفهمیدم که این فیلم چه چیزی میخواهد بگوید.»
از شاهرخ گلستان که معتقد است تئاتر به طور کلی در برونمرز افت کرده است، پرسیدم اگر منظورتان کمبود حضور تماشاگر است، ما در نمایشنامه "یک رویای خصوصی" دیدیم که با استقبال بسیار زیادی هم روبرو شد. گلستان پای پسند مردم را به میان میکشد:
«مساله پسند مردم است. بهروز وثوقی محبوبیتی دارد بین مردم ایران. گلشیفته فراهانی هم صورت جذابی دارد و خوب مردم هم میروند و استقبال میکنند. ولی این نشانه محبوبیت تئاتر نیست. مثل روضهخوانی که روی منبر میرود و خیلی خوب میخواند و وعظ میکند. ولی این نشانه پیشرفت و گسترش اسلام نیست. اگر ناصر ملک مطیعی هم بیاید ممکن است مردم بروند. ولی اصلا افت کرده است. همیشه گفتهاند با یک گل بهار نمیشود. من چشمم از تئاتر خارج از کشور آب نمیخورد. ولی خیلی چیزها هست که بودنش بهتر از نبودنش است.»