۱۷۵ سال با گوته
۱۳۸۶ فروردین ۶, دوشنبهاز درگذشت يوهان ولفگانگ گوته درست ۱۷۵ سال میگذرد. تا همين چند ماه پيش، اگر در زبانهای آلمانی و انگليسی واژهی Goethe را در جستجوگر گوگِل تايپ میكرديد، بجای بزرگترين شخصيت جهان هنر و ادب آلمان، تبليغات انستيتو گوته را به شما نشان میداد. هرچند نام اين انستيتو خود گرامیداشت اين سرايندهی ماندگار است، اّما جای شگفت است كه چرا ماشين جستوجوگر كاملى چون گوگل از ياد گوته غافل مانده بود.
نگارندگان تاريخ هنر و ادب نوشتهاند كه صدمين سالگرد تولد گوته، تنها با شركت تعداد اندكی از اديبان زمان برگذار شد. درحاليكه ۱۰ سال بعد از آن، در صدمين سالگرد تولد شيلر، برنامهها و نشستهای بسياری در ساسر آلمان آن وقت برگذار گرديد. براستی چرا؟ شايد چون گوته پيش از آنكه يك انديشمند آلمانی باشد يك جهانوند بود. پيش از آنكه به يك مكتب ويژه وابسته باشد يا از سبك بخصوصی پيروی كند، پيوسته به شيوههای گوناگون مینوشت و میآفريد. شايد چون كمتر رشتهی ادبی و علمیای بود كه دل و فكر اين تلاشگر دوران را به خود مشغول نساخته بود؟
گوته، افزون بر آثار ادبى، در رشتههای فيزيك، شيمی، معدنشناسی و چند رشته ديگر نيز جستجو كرده و قلم زده است. هرچند تئوری رنگهای او كه بر پايهی آن سفيد را نابترين رنگ میانگشت، مورد توجه دانشمندان اين رشته واقع نشد، ولی همين اثر هم، نبوغ و تلاش پيگير او را، در جستجو و يافتن نكتههای تازه به خوبی نشان میدهد.
اگر كميت ملاك و مقياس پركاری و پرباری يك نويسنده به شمار میآمد، باز بايد گوته را در مرتبهی نخست نام میبرديم. مجموعهی آثار او در ۱۴۳ جلد چاپ و منتشر شده است. اهميت كار و آثار او، اما از تأليف ها و تحقيق هايی روشن ميشود كه تا به امروز در اين باره ثبت و نشر شده اند. كتابنامه هايی كه در بنياد گوته نگهداری ميشوند، تا كنون ۸۰ هزار عنوان دربارهی او و آثارش را ذكر كردهاند. به اين حساب از ۱۷۵ سال پيش تا به حال، دستكم هر روز ۱ كتاب يا مقاله دربارهی گوته نوشته و منتشر شده است.
يوهان ولفگانگ گوته در سال ۱۷۴۹ در خانوادهی مرّفهی در فرانكفورت زاده شد. در لايپزيگ حقوق خواند و دكترای خود را در اين رشته از دانشگاه اشتراسبورگ گرفت. در ۲۶ سالگی به دربار والی وايمار”كارل اگوست” رفت و تا پايان عمر در اين شهر ماند و ساليان زيادی در تماس يا خدمت حكومت آنجا به عنوان وزير مشاور مشغول بود.
گوته در دورهی نخست كار هنريش، زير تأثير جنبش توفان و تلاطم Sturm und Drang قرار دشت و داستانها و نمايشنامههای عاطفیای مانند گوتس برليشينگن و اگمونت را نوشت. جنبش توفان و تلاطم، در برابر جنبش روشنگری آلمان، احساسات را در مقابل عقل برجسته میكرد. اهميت اين دوره از كار گوته در آفرينش رمانهايی چون رنجهای ورتر جوان بود كه برای نخستين بار بازگفت ذهن قهرمان داستان را در رمان برجسته میكرد.
دورهی دوم زندگی ادبی گوته، صرف آفرينش آثاری شد كه بر پايهی شيوههای ادبی كهن استوارند. در اين دوره است كه گوته جلد اول مشهورترين منظومهی خود ”فاوست” را میآفريند. اين اثر، تا پايان زندگی او با وی همراه است و حتا او يك ماه پيش از مرگش تغييراتی در جلد دوم آن داد.
گوته در دورهی پايانی زندگی ادبيش، كه میتوان آغاز آن را با شكست و بركناری ناپلئون بناپارت همزمان دانست، جنبهی بين المللی و حتا جهانی موضوعات ادبی را در آثارش برجسته میكند. در اين دوره، از يك سو در برخی از آثارش جای پای خردگرايی عصر روشنگری را میبينيم و از سوی ديگر استحالهی فرد در اجتماع و چهرهی عرفان شرقی را مشاهده میكنيم. در سال ۱۸۱۹ ديوان غربى شرقی را مینويسد. اين همان كتابی است كه گوته را در ميان ادب دوستان ايرانی مشهور و محبوب ساخته است.
هنگامی كه در ميان ما سخن از گوته و حافظ میرود، گاه روشن نيست كه ما به حافظ به خاطر گوته میباليم يا برعكس. بايد دانست كه در سده ی ۱۹ ميلادی، بسياری از اديبان اروپايی، به ادبيات شرق و به ويژه فارسی روی آوردند. ترجمههای ”روكرت” در آلمان، در خانهی اغلب ادب دوستان يافت میشد و ترانههای خّيام بارها در فرانسه، انگليس و آلمان به چاپ رسيد.
گوته نيز، از اين شور ادبی بى تأثير و بى بهره نماند. سرايندهی سالخورده، كه پيش از اينها هم آيهای از قرآن را در داستان ”گوتس برليشينگن” نقل كرده بود، به جستجو در آثار فردوسی و حافظ پرداخت و به قولی كه برخی از تاريخنگاران نوشتهاند، اندكی فارسی آموخت. گوته كه خود در آغاز، زير تأثير جنبش ادب پروری شرق از سوی اديبان غربی بود، بعدها از اثربخشان اين جنبش گرديد و بسياری از سرايندگان و نويسندگان را با ديوان غربى ـ شرقىاش به سوی ادبيات شرق كشاند. شايد تكنيكهای ادبی شرق كه تا آن زمان در اروپا ناشناخته بود، در اشتياق مرد شمار يك فرهنگ آلمان به ادبيات فارسی بىتأثير نبوده باشد. در ديوان غربى شرقی در جايی میگويد:
”حافظا، آرزو دارم از سبك غزلسرايی تو تقليد كنم. همچون تو، قافيه بپردازم و غزل خويش را به ريزه كاری گفتهی تو بيارايم. نخست به معنی انديشم و آنگاه لباس الفاظ زيبا بر آن بپوشانم. هيچ كلامی را دوبار در قافيه نياورم، مگر آنكه با ظاهری يكسان معنايی جدا داشته باشد. آرزو دارم همهی اين دستورها را به كار بندم تا شعری چون تو، ای شاعر شاعران جهان، سروده باشم”.