گشتوگذاری در وبلاگستان: "روز دختران" و باقی قضایا
۱۳۸۶ اردیبهشت ۵, چهارشنبه"روز دختران" در آلمان
در برخی از کشورها از جمله آلمان چهارمین پنجشنبهی ماه آوریل هر سال را "روز دختران" نامیدهاند. هدف از این نامگذاری نه ارج نهادن به مقام شامخ دخترخانمهای گرامی، بلکه آشنا کردن آنها با شغلهای به اصطلاح مردانه و ترغیب آنها به انتخاب این رشتهها در آینده است.
در آلمان میتوان از برابری حقوقی، اجتماعی و انسانی زنان با مردان سخن گفت. در این کشورهرچند مانع و محدودیتی در رابطه با تحصیل دختران در رشتههای گوناگون وجود ندارد، اما تعداد دخترانی که در رشتههای فنی یا علوم طبیعی تحصیل میکنند به مراتب کمتر است از پسران دانشجو در این رشتهها. سالهاست که در اثر جنبشهای زنان در راه برابری زنان با مردان، بسیاری زنان آلمانی از آشپزخانهها بیرون آمده و با نقش سنتی خود یعنی تنها "مادر بودن" و "زن خانهدار بودن" خداحافظی کردهاند. اما خیلیها به اصرار دوست دارند دوباره هل بدهند توی همان آشپزخانه! یعنی توی همان آشپزخانه که نه ولی در بین زنان گریزی عجیب دیده میشود از مشاغل مردانه. در اثر این عدم توازن، آقایان در اینگونه رشتهها در بازار کار تقریباً بیرقیب و یکه تازاند. شاید خوانندهی ایرانی از خودش بپرسد، چرا دختران آلمانی با وجود فضای بازی که امکان تحصیل و اشتغال آنها را در رشتههای مردانه امکانپذیر میکند، به سوی رشتههای دانشگاهی گل وبلبل مثلاً علوم انسانی گرایش بیشتری نشان میدهند؟ پاسخ این پرسش را در این نوشته پیدا نمیکنید.
اما برنامهریزان و سیاستگذاران آلمان که از این عدم تناسب ناراضی هستند – برخلاف همپایان ایرانی خود - با نامیدن یک روز در سال به نام روز دختران تلاش میکنند که رشتههای مردانه یا به عبارتی بهتر رشتههایی را که برای دخترخانمها جذاب نیستند به آنها بشناسانند. برای این هدف سمینارها و برنامههای گوناگونی در نظر گرفته شده که از سویی رشتههای تحصیلی و از سوی دیگر امکان اشتغال پس از تحصیل را به خانمها نشان میدهد.
سهمیهبندی جنسی در ایران
جالب است نه؟ توی کشور مشکل دارخودمان که نگاه میکنیم تقریباً نیمی از جمعیت دانشگاه برو را دخترخانمها تشکیل میدهند و تعداد دخترهایی که در رشتههای فنی- مهندسی و علوم طبیعی درس میخوانند خیلی بیشتر است تا در آلمان. البته تحقیقات دربارهی ساختار شغلی زنان نشان داده که حضور زنان ایرانی تقریباً فقط در شغلهایی است که در واقع ادامهی نقشهای سنتی آنان است. مشاغلی مثل معلمی، یا امور بهداشتی. سوای این بحثها از این برتری بر آلمانیها قند توی دلمان آب شده بود و در رویا روزی را میدیدیم که آلمان برای ورود متخصصان زن ایرانی به آلمان له له بزند که یادمان آمد پچپچهایی شنیده میشود دربارهی طرح "سهمیهبندی جنسی"! فکر مردان ما به کجاها که نمیرسد. امروزه با وجود تحصیل دختران ایرانی در رشتههای گوناگون فقط ۹ درصد ناقابل زنان شاغل هستند و هنوز جای آقایان در بازار کار تنگ نشده ولی گویا رسیدن به توازن جنسی در توزیع کمی دانشجویان موش دوانده توی دست و پای برخی سیاستمداران و نخبگان!
"روز ملی دختران" در ایران
سخن کوتاه کنیم. موضوع چیز دیگری بود، "روز دختران" در آلمان. گشتیم و پرسو جو کردیم که ببینیم آیا روزی به این نام در ایران هم وجود دارد. دیدیم بعله. ما هیچگاه عقب نمیمانیم نه تنها در انرژی هستهای که به جان ما بسته است بلکه در نامگذاری روزها هم. از اینرو توی وبلاگها گشتی زدیم:
در ایران هم از سال گذشته دوم آذرماه را به عنوان "روز ملی دختران" جشن میگیرند. این روزکه به منظور زمینهسازی مشارکت این قشر در فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی اینگونه نامیده شده، مصادف است با تولد حضرت معصومه. مشاور شهردار تهران در امور بانوان با اشاره به اینکه دختران ما هنوز الگوی خودشان را به معنای واقعی نشناختهاند، گفته است: «حضرت معصومه (س) با توجه به اینکه در زمان رحلتشان دوشیزه بودند و مرقد مطهرشان نیز در ایران است میتوانند الگوی مناسبی برای دختران کشور باشند.»
دلیل از این دندانشکنتر؟
نسرین در وبلاگ خود دراینباره نوشتهاست: «می دونید چه روزی رو به نام "روز ملی دختران" نامگذاری کرده اند؟ روز تولد حضرت معصومه. حالا چرا؟ چون در زمان مرگش باکره بوده. !!!!!!!!!!
... مقام دختر! آره مقام دختر همینه که وقتی می خواد یه هتلی ، رستورانی چیزی راه بندازه باید یک مرد به جای خودش معرفی کنه. «
موضوع سهمیه بندی جنسی در وبلاگها
نوشتهی دیگری دربارهی روز دختران یافت نشد یا حداقل ما پیدا نکردیم. گفتیم به بهانهی "روز دختران" به گشتمان در نوشتههای جدید و قدیمی ادامه بدهیم و ببینیم زنان و دختران در ایران چه دغدغههایی دارند و دربارهی چه موضوعهایی در وبلاگستان مینویسند.
موضوع سهمیه بندی جنسی "نسرین" را مانند هزاران زن دیگر ایرانی نگران کرده. او در این رابطه شعار «تحصیل سهم ما نیست، تحصیل حق ماست.» را در وبلاگش آورده است.
"از زندگی" با توجه به عدم تعادل میان درصد فارغالتحصیلان دختر و درصد جذب ایشان در بازار کار مینویسد: «فکر نمیکنم اعمال اینگونه سهمیهبندیها برای جبران روند تغییرات در نسبت جنسی داوطلبان نتیجهی مطلوبی به بار بیاورد.»
"نیمنگاه" هم نگران از این مسئله، میپرسد: «آیا کنکور بهعنوان نظام متمرکز تعیین صلاحیت علمی داوطلبان ورود به دانشگاه که صرفنظر از برخی تبعیضها (سهمیهها) صحنهی رقابتی نسبتاً برابر و منصفانه بود قرار است بیش از پیش نابرابر شود؟»
عشق و عاشقی
اما "سهمیه بندی جنسی" تنها دغدغهی زنان و دختران وبلاگنویس نیست. موضوعها بسیار گوناگوناند. به وبلاگنویسان بسیاری بر میخوریم که عشق و عاشقی دستمایهی اصلی نوشتههایشان است. برای مثال در "حقایق دربارهی نازلی دختر آیدین" نویسنده سخت عاشق است.یعنی شدیداً عاشق است. یعنی... . اصلاً خودتان ببینید: « عشق تو سخت بوده، خیلی سخت و به همان اندازه شیرین.... رابطه ی ما منحصر به فردترین چیزی است که دیدهام و تو، منحصر به فردترین آدمی که می شناسم. نمی دانم سی و شش ساله شدن چه حسی دارد؛ اما می دانم حس عاشق مرد سی و شش ساله ای مثل تو بودن را.»
یا در وبلاگ "دختر بودن" میخوانیم: «شدیداً معشوقام را میخواستم. میخواستم ببوسماش و میخواستم که با او معاشقه کنم. و نبود. دور بود. تلفن کردم.»
دستگیری فعالان زن
در گوشهی دیگری از این وبلاگستان "سبیل طلا" مینویسد که موضوعهایش زمین تا آسمان با مطلب بالا فرق دارد. برای مثال او لحظه به لحظه دستگیری فعالان زن را در روز ۸ مارس دنبال میکرده و در اینباره نوشتهاست:
«نیروهای ضد شورش و انتظامی مردم را، که میگویند حدود هزار نفر هستند، با ضرب و شتم(بیشتر با باتوم) پراکنده کردهاند. خیابانهای اطرافِ مجلس شلوغ است و ملت را گروهگروه کردهاند که کنترلشان راحتتر باشد.... »
"زیتون" هم در کنار نوشتههای دیگرش تحولات و اتفاقهای جنبش زنان را دنبال میکند و در رابطه با دستگیری زنان مینویسد« اما این سیل را سر باز ایستادن نیست! ای زنان ایران وقت انقلاب است... ( اینو من نمیگم. یه ترانه میگه). »
ورزش
ورزش هم ردپای خودش را در وبلاگهای خانمهای ایرانی جاگذاشته. در وبلاگ "دختران سوارکار" با دختری ورزشدوست روبرو میشویم که درمورد سوارکاری دختران به نتایجی رسیدهاست: « از اونجایی که ما تو شهرستان هستیم و اینجا مثل تهران صدو....باشگاه نداره با کلی تلاش تونستم آدرس یه جایی که بشه توش یه دختر سواری کنه رو پیدا کردم...اولین بار که سوار اسب شدم فکرشم نمی کردم یه روز به عنوان یه ورزش حرفه ای بهش نگاه کنم ولی حالا من فقط به مسابقه دادن فکر می کنم....البته بیشتر به مشکلات زیادی که داشتم .دارم و خواهم داشت به عنوان یه دختر تو این ورزش فکر می کنم ... تو این چند سالی که سوارکاری می کنم به این نتیجه رسیدم که دختر ا هیچی از پسرا کم ندارن بلکه خیلی جاها اگه همون امکاناتی که برای پسرا هستو داشته باشن از اونا بهترم هستن........( آقایون دلگیر نشن )»
آرزوها
خوبی وبلاگستان این است که خواننده نهتنها از عقیدههای دیگران دربارهی موضوعهای گوناگون بلکه گاهی هم از آرزوهای دیگران باخبر میشود. "زن، من" برایمان از آرزوهایش مینویسد: «۱. آرزو دارم بروم آمریکا را ببینم. ۲. آرزو دارم یک کتابفروشی کوچک داشته باشم که کنارش آشپزخانهای هم باشد و مشتریهایم از دستپخت من بهرهمند شوند.۳. آرزو دارم دخترم در صلح و آرامش بزرگ شود و هیچ وقت روی هیچ جنگی را نبیند.۴. آدمی هست که خیلی دوستش دارم، هرچیز خوب و ساده و مهربان و شادی را که در دنیا هست برایش آرزو دارم. ۵. اجازه میدهید این یکی را برای خودم نگه دارم؟ از همه مردم جهان بابت اینکه آرزوهای جهانشمول ندارم فروتنانه عذرخواهی میکنم.»
به این دوست خوبمان میگوییم، خدا را شکر که نوشتن در وبلاگ این فرصت را به خیلیها داده که خودشان باشند و در کنار بحثهای جدی بتوانند از هر چه که دلشان میخواهد حرف بزنند. دنیا گاهی به آدمهایی که "آرزوهای جهانشمول" ندارند بیشتر نیاز دارد.
دلمان نمیآید از گشتوگذار در وبلاگستان دست بکشیم. اما هفتهی دیگر با موضوعی دیگر دوباره به سراغتان میآییم.