1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

گروه Axiom of Choice پلى ميان مشرق زمين و مغرب زمين

۱۳۸۳ خرداد ۱۳, چهارشنبه

گروه Axiom of Choice، گروهى تلفيقى است كه چندى پيش در چارچوب جشنواره نزديكى دوردست در خانه فرهنگهاى جهان در برلين، در كنار شمارى از ديگر گروه هاى موسيقى ايران، كنسرتى موفق اجرا كرد. اين گروه را ميتوان با توجه به حضور هنرمندانِ برخاسته از فرهنگهاى گوناگون، چون ايران، يونان و ارمنستان، پلى ميان مشرق زمين و مغرب زمين دانست. نوشته زير حاصل گپى طولانى است با رامين تركيان و مامك خادم، دو تن از بنيانگذاران گروه.

https://p.dw.com/p/A6EU
عکس: AP

شهرام احدى

موسيقى مهاجر، لفظ يا مقوله اى است كه Axiom of Choice براى توصيف كارهايش برگزيده. در اين گروه هنرمندانى از كشورهاى مختلف همكارى داشته و دارند كه مهاجرت بگونه اى در سرنوشت شمارى از آنها نقش بازى ميكرده و شايد جذابيت قطعات Axiom of Choice دقيقا در پلى نهفته باشد كه اعضاى گروه در حين اجراى يكايك قطعات ميسازند و فضائى مأنوس و يكپارچه براى شنونده به وجود مياورند.

شكلگيرى گروه و انگيزه هاى آغاز كار

در سال ۱۹۹۰ بود كه رامين تركيان با همراهى محمد محسن زاده، يكسرى كارهاى تجربى را آغاز كرد و در شروع، فكر تشكيل گروه در ذهن اين دو نبود.. دو سال بعد مامك خادم هم به اين جمع پيوست و اولين آلبوم گروه در سال ۱۹۹۴ به اسم فراى انكار درآمد.

رامين درباره آغاز فعاليتهاى موسيقى خود و انگيزهاى تشكيل گروه ميگويد: ”قبل از اينكه من اين گروه را راه بيندازم، چهارده ساله بودم كه از ايران بيرون آمدم. چون عشق و علاقه ى زيادى به موسيقى داشتم، شروع كردم در امريكا به گيتار ياد گرفتن. البته در ايران ويلون مى زدم، بعد معلمم خدمت بسيار خوبى به من كرد و گفت: تو بعد ازسالها ساز زدن هنوز لهجه دارى. من فلامنكو ياد مى گرفتم. از اينرو و گرچه كه اون موقع خيلى توى ذوقم خورد، ولى ديدم كه حرفش درست است. با اينكه خيلى سخت بود ولى به دلم نشست. گيتار را كنار گذاشتم و شروع كردم به يادگرفتن تار نزد خانم پيرا پورآور، و به مرور زمان با اين خانم در گروه نوا شروع به همكارى كردم. در آن موقع آقاى پژمان حدادى هم در آن گروه بود. ولى من مى ديدم كه احساستم در قالب موسيقى سنتى جاى نمى گيرد. از آن گروه بيرون آمدم و اولين بار بود كه حس كردم، واقعا هنرمند مهاجر احتياج به صداى خودش را دارد كه نه موسيقى پاپ و نه موسيقى سنتى ست. از آنجا به اتفاق محمد محسن زاده به اين فكر افتادم كه كارى تجربى بكنيم. اصلا هم انتظار نداشتيم كه گروهى را تشكيل بدهيم.. گفتيم ما يك پروژه را شروع مى كنيم، ولى همين پروژه تبديل به يك گروه شد.”

مامك هم به يك انگيزه ديگر اشاره ميكند: “من فكر مى كنم دلايلى كه باعث شد من و رامين وارد اين كار بشويم، بخاطر اين بود كه اين نوع كار وسيله اى ست كه ما بتوانيم با آدمها و فرهنگهاى ديگر آشنا بشويم”.

علت انتخاب Axiom of Choice به عنوان اسم گروه

در انتخاب اسم گروه ها معمولا دو چيز نقش بازى ميكند. يكى خوشنوا بودن اسم است و ديگر فلسفه اى كه در پس اين اسم نهفته. رامين درباره علل انتخاب اسم ميگويد: “نخست اينكه Axiom of Choice به فارسى مى شود اصل گزينش و يا حق انتخاب و ترمى رياضى است. علتى هم كه از اين لغت من استفاده كرده ام، اين بوده كه تحصيلات هم من و هم مامك در رياضيات بوده است. آقاى محسن زاده هم كه مهندس برق هستند. براى همين ترم، لفظ غريبى براى هيچ كدام از ما نبود. ولى اولين بارى كه من اين اصطلاح را در مدرسه شنيدم و خصوصيات آن را به عنوان يك اكسيوم ياد گرفتم، براى من واقعا شگفت انگيز بود. چون به طور خلاصه مى گويد، در دنيايى كه همه چيز بايد توجيه بشود، در دنياى رياضى، رياضى دان نيازى براى توجيه يك چيز ندارد و آنهم انتخاب عنصرهائى است كه در بحث رياضى از آنها استفاده مى كند. ما چون مى خواستيم به يك سرى ملوديهايى، كه سنتى بودند و مخصوصا ۱۲ سال پيش كه هنوز اين موسيقى جهانى و موسيقى تلفيقى پا نگرفته بود دست بزنيم، خيلى مهم بود براى من در اسم هم مشخص بشود كه ما اينكار را آگاهانه انجام مى دهيم.”

البته رامين همچنين اين نكته را يادآور ميشود كه در آن زمان، به اين علت اسمى انگليسى را انتخاب كرد كه اصلا به محيط ايرانى اميدى نداشت و آن موقع هم احساس غريبى مى كرد. از اين رو ترجيح بر اين بود كه اسمى انتخاب شود كه براى خارجيها راحتر است. اگر چه در روى جلد آخرين آلبوم، نام “اصل گزينش” هم اضافه گشته، اما به گفته رامين، اين مسئله بيشتر باعث اشكال و گيجى و گنگى بيشتر شده است.

گروه Axiom of Choice در شهر لس آنجلس شكل گرفت و رشد كرد، شهرى كه مركز توليد موسيقى پاپ تجارى ايرانى محسوب ميشود. اين قضيه بى شباهت به اين نخواهد بود كه كسى بكوشد، درخت نخل را مثلا در روسيه پروش بدهد. طبيعيست كه تلاش موفقيت آميز گروه در اين امر، كنجكاوى انسان را برميانگيزد.

رامين در اين مورد توضيح اين مطلب متذكر ميشود: ”اولا اگر نسبت به جامعه ايرانى صحبت مى كنيد، ما خيلى آنجا بيگانه هستيم. اين را من انكار نمى كنم. واقعا خود من هم اگر به مهمانى آنجا دعوت بشوم، احساس مى كنم به كره ى مريخ رفته ام. براى همين بسيار گوشه گرفته ايم و معاشرت چندانى نداريم. ولى محيط لس آنجلس بطور كلى يك امتياز بسيار مثبتى دارد و آن هم در اين است كه اقليتهاى بسيار مختلفى در آنجا زندگى مى كنند. و با آنها نوازنده هاى بسيار خوبى هم مهاجرت كرده اند. مثل آقاى روبيك هارتونيان كه كلارينت و دودوك مى زند، واقعا يكى از بهترين نوازنده هاى ارمنستان هستند. ولى دقيقا به خاطر همان بدبختى ها و بيچارگيهايى كه ما كشيده ايم، در كشور آنها هم انقلاب و وضع اقتصادى وخيم شده و بافت اجتماعى از هم پاشيده شده است، او هم آمده به لس آنجلس. يا خانواده ى دميتريس متريس كه يونانى هستند، آنها هم به اوهايو مهاجرت كرده اند و بعد از آنجا به لس آنجلس آمده اند. لس آنجلس اين اقليتها را جذب مى كند و باعث اين مى شود كه محيطى بوجود بيايد كه ما بتوانيم كارى سازنده بكنيم.”

و مامك هم در جواب اين پرسش كه Axiom of Choice چطور به اين موفقيت و محبوبيت در محيط لس آنجلس دست يافته، ميگويد: براى خودمان هم خيلى عجيب است. چون لس آنجلس از لحاظ موسيقى كاراكتر خاصى دارد. مثلا مى گويند موسيقى “لس آنجلسى”. سخت بود و هنوز هم براى من سخت است كه آنجا كار بكنيم. ما بعد از اين همه سال كه كار كرديم، بالاخره شنونده خودمان را پيدا كرده ايم، ولى اوايل خيلى سخت بود، چون بعضى از راديوها و تلويزيونها مثل راديو و تلويزيون لس آنجلسى كه مى خواستند با ما مصاحبه بكنند، ما نمى پذيرفتيم. به خاطر اينكه اصلا نمى خواستيم وارد آن فضا بشويم.“

تهيه آلبومهاى فراى انكار، نيايش و گشايش

گروه تا كنون سه آلبوم منتشر كرده است، آلبوم فراى انكار كه در سال ۱۹۹۴ بيرون آمد، آلبوم نيايش كه با استفاده اشعارى از مولانا، فريدون مشيرى و سهراب سپهرى در سال ۲۰۰۰ عرضه شد و سر انجام آلبوم گشايش كه با الهام از رباعيات عمر خيام در سال ۲۰۰۲ روانه بازار گرديد. هر يك از اين آلبومها يك تم محورى دارند و هنرمندان سهيم در تهيه آن نيز بر حسب رنگ آميزى و سازبندى قطعان هر بار متفاوتند.

مامك اينباره ميگويد: “ما سه آلبوم داريم. در هركدام از اين سه آلبوم “مود” داستان متفاوت است. فكرى كه پشت آن است و آن چيزى را كه مى خواهد به شنونده القا بكند، سه چيز متفاوت است. براى اين منظور ما به هركدام از كارها بيشتر به صورت پروژه نگاه مى كنيم. براساس آن چيزهايى كه آن كار احتياج دارد، از نوازنده هايى كه حاضرند همكارى بكنند، استفاده مى كنيم”.

البته بايد به اين نكته اشاره كرد كه Axiom of Choice از هسته اى مركزى برخوردار است كه به گفته رامين، برحسب نياز گروه گسترش پيدا ميكند. به عقيده او، موسيقى كشورهاعى چون ايران، يونان و ارمنستان، در سطح، متفاوت به نظر ميايند، ولى در عمق به هم بسيار نزديك هستند و اين مسئله يكى از تجربيات مثبت و جذاب براى رامين در همكارى با موزيسينهاى كشورهاى ديگر بوده است.

او ميگويد: “ريشه هايى موسيقى ما بسيار شبيه به همديگر است. برعكس آن چيزى كه در وهله ى اول فكر مى كنيم مثلا موسيقى عرب، موسيقى ترك، موسيقى ارمنستان، موسيقى يونان. ولى وقتى كه با هم شروع مى كنيد به ساز زدن، در همان شب اول يا دوم متوجه ميشويد كه چقدر شباهت وجود دارد. حتا “ترمهائى” كه استفاده مى شود يكى ست، يعنى وقتى كه من شوشترى مى زنم آقاى روبيك هارتونيان هم دقيقا شوشترى مى زند. ولى با تزيين ارمنى. يعنى “تزئينها” ارمنى ست ولى در واقع شوشترى مى زند. همايون، همايون است، بيات ترك، بيات ترك است، كرد بيات، كردبيات است. در واقع هيچ فرقى نمى كند و موسيقى همه ى ما از يكجا آمده است.”

اما آن چيست كه جهت و فضاى شكلگيرى آلبوم را تعيين ميكند؟ آيا موسيقى اى خاص در ذهن موزيسين است و باعث ميشود كه او به سمت اشعارى خاص كشيده شود، يا اينكه اشعار و مضمونى خاص ذهن او را پر كرده و بر اساس اين مضمون موسيقى آلبوم شكل ميگيرد.

مامك بر اين اعتقاد است كه: “شايد بعضى موقعها يا اين باشد و يا آن. ولى بيشتر مواقع، داستان است. آن داستان است كه تعيين مى كند و آن موسيقى ست كه در حقيقت تعيين كننده است. مثلا آلبوم كار اول ما بيشتر در مورد اين بود كه ما بعنوان آدمهايى كه خارج از كشور هستيم، موسيقى از نظر ما تنها چيزى نيست كه رمانتيك باشد، “رومانس” و زيبايى ها فقط در دنيا وجود ندارد. خرابى، جنگ، احساس بد، احساس ضعف همه ى اينها بخشى از زندگى ست. كار اول همانطورى كه گفتم، بيشتر يك موضعگيرى بود در مقابل اينكه موسيقى قرار نيست كه فقط چيزى زيبا باشد و وقتى همه به آن گوش مى كنند به به بگويند. نه، موسيقى بايد بتواند جنبه هاى ديگر زندگى را هم مطرح بكند. كار دوم ما نيايش كه مشخص بود عرفانى است و به اصطلاح درونى بوده و احساسى كه انسان را به هستى نزديك مى كند. كار سوم ما در حقيقت زمانى بود كه من و رامين در زندگيمان به سنى رسيده بوديم كه يكسرى سوالها برايمان مطرح شده بود. همانطورى كه هر انسانى در دوره اى از زندگيش يكسرى چيزها را مورد بررسى قرار مى دهد و ارزيابى مى كند و خيام به خصوص چون تاكيد فراوانى بر زندگى در لحظه دارد و تمام اشعارش گوياى چنين تفكرى ست، براى ما به خصوص براى رامين بسيار كشش داشت. شايد به خاطر اينكه گاهى انسان فكر مى كند كه يا در گذشته زندگى مى كرده، يا در آينده و هميشه لحظه را از دست مى دهد. تمام ناراحتى ها و نگرانيها و اضطراب انسان وقتى كه در لحظه زندگى مى كند از بين مى رود.”

جالب توجه اينكه خود رامين، معتقد است كه آلبومهاى گروه، سير زندگى او را منعكس ميكنند: ”بعد از اينكه من آلبوم آخر را تمام كردم، يكباره متوجه شدم كه تمام آلبومها آيينه زندگى خود من هستند. اين را جدى مى گويم. يعنى وقتى كه تمام شد و من نگاه كردم، ديدم كه تمام مدت من سرنوشت خودم را در اين آلبومها مى گويم و احساساتى را كه در آن مقطع زمانى حس مى كردم. در فراى انكار، ما از شعر بسيار كم استفاده كرديم. آنچه كه استفاده كرديم از نيما بود و براى اينكه براى من نيما سبمل آن حسى بود كه آن زمان من داشتم و آن اينكه مى خواستم بشكنم. به بيرون بزنم و هويت خودم را پيدا بكنم. و من در كارهاى نيما اين را كاملا حس مى كردم. و همينطور فضاى آن بسيار به آن آلبوم مى خورد. چون آن آلبوم كمى وحشى است و لغتهايى كه در شعر “هست شب” استفاده شده حتا مى تواند كمى زننده باشد. در آلبوم دوم من داشتم سيرى معنوى را در خود طى مى كردم و بسيار طبيعى بود كه در آن كار كشش به اشعار رومى و يا سهراب سپهرى پيدا كنى. چون تمام اين اشعار بسيار لطيف و از ماورايى ديگر وحى مى گرفتند. در آلبوم آخرى، حقيقتا اولين نيت من اين بود كه از رومى بيشتر استفاده كنم. چون مى خواستم در كل آلبوم بيشتر شعر ساخته بشود. ولى بعد ديدم از رومى خيلى استفاده شده و در دنياى غرب هم به اندازه ى كافى شناخته شده است. ولى خيام هنوز مخفى ست و محرمانه و مردم او را نمى شناسند. كمى هم حقيقتا حادثه بود. در واقع از كلافه گى يكبار كتاب خيام را باز كردم و يكباره فضاى حرفهايش به دلم نشست و ربطه اى درست با آن رباعيات برقرار كردم. چون از لحاظ روحى من هم همانجا بودم. بسيارى از مسايل زندگى خودم به زير سوال رفته بود. و يكباره متوجه شدم كسى كه سالهاى قبل زندگى كرده، درست همون احساساتى را كه من دارم در شعر خود بيان كرده است. همان موقع و در همان لحظه تصميم گرفتم كه اين آلبوم آخر براساس شعر خيام ساخته بشود”.

ناگفته نماند ه در دومين آلبوم يعنى نيايش هنرمندانى از ايران هم همكارى داشتند، از جمله سعيد فرج پورى كه نوازندگى كمانچه و مسعود شعارى كه نوازندگى سه تار را برعهده داشت. مامك تهيه آلبوم نيايش و همچنين شكلگيرى يعى از قطعات اين آلبوم را كه بر اساس شعر “خانه دوست كجاست؟” از سهراب سپهرى ساخته شده، اينطور توصيف ميكند: “اين يكى از قطعاتى ست كه من خودم بسيار به آن علاقه دارم. چون به گونه خاصى ضبط شده بود و در واقع تقريبا آلبوم تمام شده بود. من با اين شعر سهراب سپهرى ارتباط روحى زيادى داشتم. بخصوص با فيلم «خانه ى دوست كجاست؟» آقاى كيارستمى، هميشه براى من فيلم خاصى بود و اين دو هميشه مرا به فضايى مى برد. زمانى كه آلبوم تمام شده بود، من به رامين گفتم كه بگذار اين را يكبار بگيريم. ساعت سه نصف شب بود و همه جا تعطيل بود. رامين گفت كه همه خسته هستند و داستان چيست و من گفتم نمى دانم چيزى در ذهن من است و دوست دارم اين كار را انجام بدهيم. بهرصورت ما اين قطعه را يكى دو بار گرفتيم و در واقع زمان زيادى براى آن صرف نكرديم. ولى حس داستان بود و حتا رامين گفت كه از همان ۳ يا ۴ ثانيه اول كه شروع به خواندن كردى، احساس كردم داريم به جايى درست مى رويم”.

كم و كيف تنظيم قطعات

حال ميپردازيم به تنظيم قطعات آلبومهاى Axiom of Choice. رامين كه بخش بزرگى از كار تنظيم را بر عهده دارد، درباره كم و كيف اين كار ميگويد: “قطعه به قطعه فرق مى كند. اكثر قطعاتى كه ضبط شده اند، من يكسرى ايده ها را پياده مى كنم، يكسرى “توناليته ها” را انتخاب كرده ام و بعد به مامك داده ام، تا ببينم مامك با آنها چه كار مى تواند بكند. مامك آنها را با خودش مى برد، كمى سعى مى كند به آنها شكل بدهد. با آقاى محسن زاده هم همين كار را كردم. قطعاتى به ايشان دادم و ايشان تنظيم سازهاى كوبه اى را انجام داد و بعد فرستاد براى خود من، و من شروع به نوشتن ملودى براى آنها كردم. براى همين هم قطعه به قطعه فرق مى كند. مى توانم بگويم حتا آن هنرمندى هم كه به آنجا مى آيد و بداهه مى زند، در واقع روى قطعه تاثيرى مستقيم مى گذارد. من چارچوب و اسكلت آن را مى نويسم. يعنى نوع ريتم را انتخاب مى كنم، كوك را انتخاب مى كنم، حس و حال آهنگ را انتخاب مى كنم، بعد بقيه كمك مى كنند. درست مثل كارگردانى كه فيلمى را مى نويسد، يا بهتر بگويم به تهيه ى فيلمى مى پردازد، دقيقا نمى تواند به هنرپيشه خود بگويد كه اين صحنه را چگونه بازى كند. چيزى را مى گويد، نوشته اى هم نوشته شده. ديگر تجزيه تحليل خود هنرپيشه است و من هم تمام نوازنده ها را مانند هنرپيشه ها مى بينم. اين نوازنده ها مى آيند و خصوصيت روحى و اخلاقى خودشان را در اين قطعه منعكس مى كنند. به همين خاطر آنها هم قسمتى از اين فيلم هستند.”

به گفته مامك، دقيقا اين آزادى عمل يكايك هنرمندان و اعضاى گروه و همچنين احترام متقابل آنهاست كه نقش مهمى در پيشرفت كار داشته است: “روابط بين افراد گروه، فضايى كه وجود دارد و انرژى كه بين ما است، بسيار خوب است. به خاطر اينكه براى فرهنگ همديگر، موسيقى همديگر و بك گراند موسيقى همديگر احترام بسيارى قائل هستيم. و همانطورى كه گفتم هركسى آن چيزى را كه با خودش مى آورد، چيز بسيار بسيار با ارزشى ست. من و رامين هيچوقت سعى نكرديم از هيچكدام از نوازنده ها بخواهيم، كه ايرانى بزنند. فقط از آنها خواسته ايم كه گوش بكنند و آن احساسى را كه خودشا دارند، بياورند. خيلى جالب است، آن احساسى را كه براساس ملوديهاى ايرانى ابراز مى كنند، خيلى درست است. البته موسيقى ارمنى و موسيقى يونانى از لحاظ ريشه اى بسيار به ما نزديك است، ولى حتا آن دوست آمريكاييمان هم كه پركايشن مى زند، به موقع مى داند كه ريتم و يا آكسانها را كجا استفاده بكند، كه حالت شرقى آن بيشتر بشود”.

استفاده از ريتمهاى لنگ در قطعات

صحبت از ريتم و آكسان به ميان آمد، بد نيست به يكى از ويژگيهاى قطعات Axiom of Choice به ويژه قطعات دو آلبوم آخر يعنى نيايش و گشايش اشاره شود و آن استفاده از ريتمهاى لنگ است. رامين درباره علاقه اى به اين گونه ريتمها ميگويد: “در درجه ى اول يكى از خصوصيات موسيقى شرق است و من علاقه دارم كمى اين را در كار استفاده كنم و يا به طريقه اى استفاده كنم كه كسى كه نوازنده و يا اهل موسيقى نيست و يا اهل موسيقى حرفه اى هم نيست، حس نكند. به نظرش بيايد كه روند بسيار طبيعى و راحتى دارد. ولى از لحاظ كسى كه در ضمن اهل موسيقى ست، دست به گريبان آن بشود و مجبور بشود نوار برگرداند و دوباره گوش بكند و ببيند كه اين چند چند بود و چرا اين ملودى به اين صورت درآمده است. اين چيزى ست كه من دوست دارم و مى توانم بگويم كه قسمت انتلكتوئل من است كه باعث اين كار مى شود. براى نمونه قطعه Turquoise land يا سرزمين فيروزه اى را در واقع من از كرشمه ى خودمان وحى گرفته ام. كرشمه ى ما ۱۲ ضربى ست ولى تا خواستم شروع كنم به زدن آن، گفتم اگر بكنيم ۱۵ ضرب چه طورى مى شود؟ يعنى ۳ ضرب اول آن اضافه بكنيم. اين خودش الگوى ملودى را تغيير مى دهد و صدايى جديد بوجود مى آيد.”

همانطور كه در پيش اشاره شد، هنرمندانى از ايران و نوازندگان سازهاى سنتى ايرانى، از جمله سعيد فرج پورى، مسعود شعارى و شهاب فياض در تهيه آلبومها شركت داشتند. اما به چه علت Axiom of Choice بيش از سازهاى سنتى ايرانى، به ويژه در كنسرتهاى گروه استفاده نميكند؟

رامين در جواب اين پرسش ميگويد: “در درجه اول اين است، كه تعداد نوازنده هايى كه سازهاى سنتى در لس آنجلس مى زنند و خوب هم مى زنند كم است. اين اولين علت اصلى آن است. خود من، خودم را پلى مى دانم بين دسته ى نوازنده هايى كه ما از آنها استفاده مى كنيم و آنها بيشتر كارهاى سنتى مى كنند و كسانى كه ايرانى نيستند. براى همين من هميشه احتياج به سازى دارم كه بتوانم كارهاى هارمونيك را انجام بدهم و هم بتوانم ملودى بزنم. “ديوان” و “ساز” از اين لحاظ بسيار غنى و قوى است. چون شما مى توانيد هم با آن “كرد” بزنيد و هم ربع پرده داريد. گيتار ربع پرده اى كه من استفاده مى كنم همين خصوصيات را دارد. استفاده از سازهاى ديگر باعث مى شود كه رنگ آميزى جديدى بوجود بيايد و من به خصوصيت نوازنده ام بسيار اهميت مى دهم، يعنى من وقتى كه با ديمتريس مخليس كه يونانى است آشنا شدم در وهله ى اول اصلا نمى خواستم از ساز “بازوكى” استفاده بكنم. ولى به حدى نوازنده ى خوبى بود كه وقتى با هم آشنا شديم و ساز زد، يكباره ديدم كه مى توانم از او استفاده كنم، كه بعد او هم به گروه پيوست.”

مهاجرت و موسيقى مهاجر

يكى از ويژگيهاى بسيار جالب گروه Axiom of Choice كه در گذشته هم از آن سخن رفت، حضور موزيسينهاى مختلف از فرهنگهاى مختلف است. نقطه مشترك شمارى از اين چهره ها با وجود ريشه هاى فرهنگى گوناگون، مسئله مهاجرت است و به همين علت نيز، رامين و مامك، موسيقى خود را موسيقى مهاجر ميدادند. هسته مركزى گروه هم از كسانى تشكيل شده كه به گونه هاى طعم مهاجرت را چشيده اند. آيا فعاليت و كاركردن روى يك چنين موسيقى اى، بدون زندگى در مهاجرت، رشد دو فرهنگه و يا چند فرهنگه ممكن است؟

رامين بر اين باور است كه: “محدود خواهد بود. هست و مى شود، ولى محدود خواهد بود. علتش هم اين است، موسيقى جهانى در حال حاضر سير تكاملى خودش را دارد. تا چند سال پيش كولاژ كافى بود. يعنى شما مى توانستيد دو نوازنده را به استوديو ببريد، نوازنده هايى كه شناخت آنچنانى نيز با هم ندارند، و آنها مى توانستند با هم سعى كنند كه در عرض دو سه روز كارى را بسازند. يكى از اين دو كه كمى ماهرتر بوده، قاعدتا ديكته مى كند و رنگى هم از آن ديگرى جذب مى شد. من اين را بيشتر بعنوان يك كولاژ مى بينم. خيلى از آهنگسازان دنيا غرب مثلا چيزى را مى ساختند و بعد نوازنده ى ساز “دودوك” مى آورند كه بزند و بعد كسى هم مى نشست و اديت مى كرد. اين بافت واقعى ندارد و اين يك كولاژ بوده است و براى زمان خودش هم بسيار جالب بود. هرچه بيشتر جلو رفته ايم، بيشتر نياز است كه نوازنده ها شناخت دقيق ترى از موسيقى و فرهنگ همديگر داشته باشند، تا اينكه اين تركيب از بنيه اتفاق بيفتد. براى همين مجبور هستيد كه حتا اگر فيزيكى مهاجرت نمى كنيد، ذهنا سيرى مهاجرتى داشته باشيد. يعنى بايد ياد بگيرى كه زبان آنها چه مى گويد، آنها در فرهنگشان بفرض شب تا ساعت چند بيدار هستند، چرا به اين صورت ساز مى زنند. مثلا چرا ساز “بازوكى” صدايش اين گونه است، چون ساخته شده است و در مهمانى بسيار از آن استفاده مى كنند. نوع مضرابشان، مضرابى ست كه در مهمانى بايد شنيده بشود. يعنى اگر در اتاقى ۱۰ نفر هم با هم حرف بزنند شما باز صداى بازوكى را مى شنويد. اين چيزى ست كه مجبور مى شويد با آن شخص سفر كنيد و نمى توانيد در وهله ى اول بگوييد كه صداى آن زننده است و ما دوست داريم كه سازى نرم داشته باشيم. مجبور به مهاجرت با آن هستيد. من فكر مى كنم كسانى كه سفر كرده اند و مهاجرت مى كنند در اين كار موفق تر هستند.”

لازم است كه در پايان از هنرمندانى كه گروه Axiom of Choice و رامين (گيتار، باقلاما و ديوان) و مامك (آواز) را در كنسرت برلين همراهى كردند، نام برده شود: ديميتريس مخليس، نوازنده گيتار و بازوكى، سورن بارونيان كه به علت غياب روبن هاراتونيان نوازندگى كلارينت و دودك را برعهده داشت، Doug Lunn نوازنده باس و سازهاى كوبه اى و Chris Wabich نوازنده درام و سازهاى كوبه اى. خوانندگى قطعات.

با توجه به قطعات شنيدنى گروه و همچنين گفتنى هاى بسيار در گپ، برنامه موسيقى درباره اين گروه در سه قسمت تنظيم شد كه به صورت فايل صوتى ارائه ميشود و در علاوه بر گفته هاى رامين و مامك، قطعاتى از دو آلبوم نيايش و گشايش و همچنين گوشه هائى از اجراى زنده گروه در برلين را در بر ميگيرد.