گذران روزهای نسل تازهی نویسندگان آلمان / گفتگويى با محمود حسینیزاد (مترجم)
۱۳۸۵ خرداد ۲۴, چهارشنبه
این چهار نویسنده، یودیت هرمان، اینگو شولتسه، زیبیله برگ و یولیا فرانک، که بسیاری از منتقدان آنان را از مهمترین نمایندگان ادبیات امروز آلمانیزبان میدانند تا کنون به این شکل به خوانندگان فارسیزبان معرفی نشده بودند.
همزمان با انتشار «گذران روز» (نشر ماهی، ۱۳۸۴) مجموعهای دیگری به ترجمهی حسینیزاد به بازار عرضه شده که، برخلاف این کتاب، نمونهای از آثار نویسندگان یک قرن گذشته ادبیات آلمانیزبان را در برگرفته.
در این کتاب که «مقبرهدار ... و مرگ» (انتشارات هرمس، ۱۳۸۴) نام دارد آثاری از کافکا، برشت، ولفگانگ بورشرت، زیگفرید لنتس و ده نویسندهی دیگر برای ارائهی نمونههای مختلف سبک و لحن و زبان نویسندگان آلمانی انتخاب و ترجمه شده است.
************
مصاحبهگر: بهزاد کشمیریپور
دویچهوله: با «گذران روز» برای اولین بار چهار نویسندهی نسل جدید آلمان در یک کتاب به فارسیزبانان معرفی میشوند. سه تا از این نویسندهها در آلمان شرقی به دنیا آمدهاند، آیا توفیق این نویسندهها در میان نویسندگان امروز آلمانی زبان به این معناست که ادبیات امروز آلمان به صداهای تازهای خارج از مرزهای خودش نیاز داشته؟
حسینیزاد: تقریبا درست است. یعنی من ادبیات اینها را که میخوانم، به نوعی یاد نویسندههایی میافتم که در تبعید مینویسند، مثلا مثل نویسندههای هندی که الان در آمریکا خیلی جا باز کرده و معروف شدهاند. یا نویسندههایی مثل حنیف قریشی. یعنی کسانی که با دوتا فرهنگ بزرگ شدند. به نظر من اینها هم به همین صورت هستند. البته نمیخواهم بگویم فرهنگ آلمان شرقی و غربی خیلی متضاد بود، ولی بههرحال با هم فرق میکرد. حالا این اختلاط فرهنگهاست که این صدای جدید را بهوجود آورده است. و بعد هم من فکر میکنم اینها به نوعی دارند ادبیات امروز آلمان را به ادبیات غربی و آمریکایی نزدیک میکنند. ادبیات اینها برای ماها که الان داریم میخوانیم خیلی ملموستر است. ادبیات آمریکای لاتین، ادبیات فرانسه، ادبیات آمریکا، بهخصوص آمریکای شمالی توی ایران خیلی جا افتاده است. این نویسندهها، به نظر من به نوعی، ادبیات آلمان را دارند به اینها نزدیک میکنند، و این ادبیات به این صداهای جدید نیاز داشت.
دویچهوله: در آثار این چهار نویسنده فروپاشی دیوار برلین، وحدت دوباره آلمان و موقعیتهایی که به نوعی با این رودیدها مربوطاند زیاد دیده میشود، آیا بخشی از جذابیت این آثار برای خوانندگان آلمانیزبان کنجکاوی آلمانیها نسبت به سرنوشت این نیمهی جداشدهشان نیست؟
حسینیزاد: قطعا چرا! البته از طرفی این برای خود آلمانیها مثبت هست، اما از طرف دیگر برای ما مترجمها یک مقدار منفی است. الان خدمتتان میگویم. آنها بههرحال دارند مدام این اتفاقی را که افتاده، حالا چه آن گذشتهی شرقیشان را و چه این فروپاشی دیوار را دارند مدام تفسیر میکنند. یعنی حتا جدیدترین رمان اینگو شولتسه یعنی Neue leben را، اگر شما ببنید، به همین صورت است. مدام این را تفسیر میکنند. چرا؟ اینها نیاز دارند چه زندگی در آلمان شرقی و چه اصلا این را که چرا دیوار به این صورت فروافتاد را با یک دید جدید، با یک نگاه جدید ببینند.
دویچهوله: چه دشواریهایی برای ترجمهی این آثار پیش رو داشتهاید؟
حسینیزاد: برای ترجمه به این صورت هست که بعضی وقتها اینها خیلی خاص میشود. برای خواننده فارسی زبان یک مقداری ملموس نیست. مثلا فرض کنید، کتابی دست من افتاده که میخواستم ترجمه کنم. مثلا همین رمان جدید اینگو شولتسه که من خودم هم خیلی بهش علاقه دارم، ولی فکر میکنم این رمانی میشود که باید برای آن مقدار زیادی پانویس بدهم تا خواننده فارسیزبان مسئله را درک بکند. یا مثلا فرض بکنید رمان Sonnenallee که کتاب مشهور و کتاب خیلی زیبایی هم هست، ولی ترجمه آن پر از پانویس خواهد بود. از این نظر میگویم. ما الان باید بگردیم، داستانهایی را که خیلی خاص نباشند، انتخاب بکنیم؛ کتابی که بشود ترجمهاش کرد. ولی توی خود آلمان این نیاز هست واقعا. یعنی شبیه وضع خود ماست. البته وضعیت ما جایش توی ادبیاتمان خیلی خالی است؛ که مثلا این انقلاب اسلامی را اینها تفسیر بکنند، جنگ را تفسیر بکنند. که الان بهتدریج میبینیم که رمانهایی منتشر میشوند که یک مقدار نگاه انتقادی دارند. فرض کنید، همین مجموعه داستان «من قاتل پسرتان هستم». کم کم دارند به نوعی انتقادی به این جریان انقلاب اسلامی و جنگ نگاه میکنند. توی آلمان تفسیر آن وقایع، خوب، خیلی سریع شروع شده؛ حالا انتقاد هم نگوییم، یک نگاه تفسیری.
دویچهوله: برخلاف این کتاب که شما در آن سراغ چهار تا از نویسندههای نسل امروز رفتهاید در کتاب دیگری که اخیرا از شما منتشر شده، «مقبرهدار ... و مرگ» سراغ نویسندههای نسل گذشته آلمان رفتهاید. این طور که خودتان اشاره کردهاید این انتخابها در واقع انتخابهایی بوده که بخاطر تدریس در کلاس زبانهای آلمانی انجام شده. آن کار قرار است که زمینه آشنایی با سبکهای نگارش نویسندههای آلمانی، سبکهای مختلف نویسندههای آلمانی بهوجود بیاورد. فکر میکنید که کار نسل جدید ادامه آن است یا اینکه کار متفاوتی است.
حسینیزاد: نه، نه! به یک تعبیر شاید بشود گفت کار متفاوتیست و به یک تعبیرهم ادامهی آن است. الان خدمتتان میگویم و خودتان برداشت بکنید. آن «مقبره دار ... و مرگ» همانطور که توی مقدمهاش هم آمده، واقعا میشود گفت کار ده ساله است. یعنی در طول تدریس من این داستانها را سر کلاس با بچهها کار میکردم. من کلا ترجمه تدریس میکردم. ما اینها را برای آشنایی با همین لحنهای متفاوتش بهتدریج و با کمک بچهها ترجمه می کردیم. یک اشکال کلی هم که هست و من اینجا میتوانم، بهقول معروف، یک پانویس بدهم به حرفهای خودم، این است که توی ایران همکارهای مترجممان یا سرورهای مترجم خیلی کم به این مسئله توجه میکنند. یعنی در واقع ما در ایران بیشتر برگرداننده داریم تا مترجم. یعنی فقط برمیگردانند و به سبک خیلی کم توجه میشود. من توی این کتاب خواستم اینکار را بکنم، و لحنهای متفاوت را تجربه بکنم. منتهای مراتب در این بهقول شما تفاوت بین «مقبره دار و مرگ» با «گذران روز»، نخواستم که آن را ادامه بدهم یا فرض کنید یهو یک جهشی بکنم، بلکه به این صورت بود که من احساس کردم که این ادبیات کاملا جدید آلمان، بهقول خودشان Gegenwartsliteratur، تقریبا در ایران ناشناخته مانده. ما همیشه توی آن حالت برشت، هاینریش بل و گراس ماندهایم و اینطرفتر نیامدهایم، در صورتیکه واقعا صداهای جدیدی هست. مضافا به اینکه به نظر من این نویسندههای جدید هم به نوعی دارند آن قدیمیترها را تکرار میکنند. یعنی من فکر میکنم توی مقدمه «گذران روز» هم گفتهام، داستانهای یودیت هرمان، بعضی جاها، من را عجیب یاد هاینریش بل میاندازد. یعنی احساس میکنم این نویسنده دارد همان تمها، همان موضوعها را حالا با زبان قرن بیست ویک بهاصطلاح بیان میکند. به نظر من شاید ادامه آن نباشد، یا شاید هم مثلا فرض کنید، حالا صحبتهام داخل میشود، این سبک الان برای من مناسبتتر است. من سر آن کتاب «مقبره دار و مرگ» به خودم زحمت دادم تا بتوانم کافکا را پیاده بکنم، بل را پیاده بکنم، هاندکه را پیاده بکنم، آیزنرایش را پیاده بکنم. ولی این نویسندهها سبکشان به خود من خیلی بیشتر میخورد. یعنی من احساس میکنم خیلی نباید زحمت بکشم. آن سبک و لحن را دقیقا میرسانم. شاید دلیلاش این باشد.