گئورگ تراكل: شاعر خزان و زوال جهان
۱۳۸۳ آبان ۱۴, پنجشنبهگئورگ تراكل كه در كنار راينر ماريا ريلكه و هوگو فونهوفمنستال، بزرگترين شاعر اتريشى دهه اول قرن بيستم محسوب مىشود، در روز سوم فوريه سال ۱۸۸۷ در زالتسبورك، در خانواده يك تاجر آهن زاده شد. دوران نوجوانى را در شرايطى بحرانى و با مشكلات روحى بسيارى از سر گذراند و سپس بى آنكه بتواند تحصيلات خود را در مدرسه به پايان برساند، دوره اى دو ساله را در رشته داروسازى به پايان رساند. يكى از دلايل تراكل براى تحصيل داروسازى، دسترسى راحتتر به مواد مخدر بود. به هنگام جنگ اول جهانى، در داروخانه ارتش به كار پرداخت و مدتزمانى هم در يكى از وزارتخانههاى وين مشغول به كار شد.
تراكل براى مدت كوتاهى نزد «لودويگ فون فيكر» ناشر مجله «برنر» كه نخستين اشعار او را نيز منتشر كرد، تكيهگاهى يافت. همچنين دوستانش به او كمك كردند تا بتواند به ايتاليا و برلين سفر كند و در برلين خواهر محبوب و ”الهه آتشين“ روياهاى خويش، مارگرت، را ديدار كند، خواهرى كه خود، سه سال پس از خودكشى تراكل، مانند شاعر، به مرگى خودخواسته به زندگىاش پايان بخشيد.
پس از آنكه گئورگ تراكل در اواخر ماه اوت سال ۱۹۱۴ به عنوان مامور ارتش در بخش بهدارى، به «گرودك» شهرى در گاليسيا، بخش لهستانى اتريش آن زمان رفت و مامور مراقبت از ۹۰ مجروح جنگى شد، با ديدن كشتارها و فجايع بسيار در اين شهر، در نوعى ناتوانى كامل دست به خودكشى ناموفق زد و روانه يك بيمارستان روانى در شهر كراكاو شد. در همينجا بود كه شاعر در چهارم نوامبر ۱۹۱۴، با مصرف بيش از حد كوكايين به زندگى خود پايان داد. آخرين شعر تراكل عنوان «گرودك» را بر پيشانى خود دارد.
آنگونه كه گئورگ تراكل در كتاب «رويا و پريشانى» كه بهگونهاى خودزندگينامه اوست مىنويسد، از همان ابتداى نوجوانى و جوانى از چهرههاى گوناگون ”بيمارى، وحشت و ظلمت“ رنج مىبرده است. شعرهاى او از سنت شعرى فريدريش هولدرلين، آرتور رمبو و نيز انديشه هاى فيودور داستايوسكى سرشار و با آنها خويشاوندند.
در ميان شاعران و متفكران آلمانىزبان، كمتر كسى را مىتوان يافت كه ارزش كار اين نابغه شعر كه در ۲۷ سالگى درگذشت را نداند و به آن ارج نگذارد. لودويگ ويتگنشتاين فيلسوف نامدار اتريشى در تراكل چهره يك «نابغه واقعى» را مىبيند. براى راينر ماريا ريلكه، كه تاثير جهانىاش بر شعر مدرن انكارناپذير است، تراكل «شخصيتى اساطيري»ست. مارتين هايدگر فيلسوف آلمانى، تراكل را نيز در كنار هولدرلين و ريلكه، موضوعى براى تفسيرهاى فلسفى خويش قرار داده و او را از جمله به دليل غنا و وسعت بخشيدن به مرزهاى زبان آلمانى ستوده است.
شعر گئورگ تراكل را بسيارى از شاعران و متفكران، نوعى گفتگوى با خود خواندهاند، اما اين گفتگوى با خود در شعر او بازتاب كامل عصرش بود، عصر زوال و فروشد جهان، عصرى كه شاعر آن را در يكى از واپسين اشعارش ترسيم مىكند:
«دادخواست»
خواب و مرگ، عقابهاى غمين تمامى شب
بر گرد اين سر مىگردند
باشد كه تا خيزاب جاويد يخزده
تصوير طلايى انسان را فروبلعد.
جسمى ارغوانى بر صخرههاى سهمناك
دريده مىشود از هم
و آوايى ظلمانى داد مىخواهد بر فراز دريا.
خواهر ماخولياى توفانى، بنگر
زير ستارگان، زورق ترسانى غرق مىشود
در رخسار خامش شب.
بهنام باوندپور