کوئلیو؛ تسخیر قلب میلیونها خواننده با آموزشهای عرفانی
۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه
۲۴ اوت ۱۹۴۷، روز تولد جنجالبرانگیزترین نویسندهی برزیلی است: پائولو کوئلیو. هر چند منقدان ادبی بر سر ارزیابی آثار او اختلاف نظر دارند، ولی میلیونها خواننده در سراسر جهان رمانهای "عرفانی" این هیپی سالهای دههی ۱۹۶۰ را با علاقه میخوانند و هنر او را "در کشف و شهود زوایای ناشناختهی دنیای درون وبرون" تحسین میکنند.
پائولو کوئلیو، برای همین خوانندگان مینویسد که به قول روبرتو بولانیو، شاعر و رماننویس بنام شیلیایی، "نمایندهی ادبیات تفکر ضعیف" است. کوئلیو میگوید، وقت امضای آثارش برای این خوانندگان "احساس شعف، احترام متقابل و همبستگی ژرف" میکند و از این که با وجود انتقادهای ویرانگر منقدان به او وفادار ماندهاند، به خود میبالد.
"انتقادهای مخرب جماعت منقد" به نظر پائولو کوئلیو که به خواست پدر و مادرش در دوران بلوغ، ۵ سال در یک بیمارستان روانی بستری شد، از "نفرت شدید" آنان نسبت به این نویسندهی موفق ناشی میشود؛ «نفرتی که از وقتی فروش کتابهایم از مرز صدهزار نسخه گذشت، در این جماعت گل کرد.»
پائولو کوئلیو که از هفتسالگی، ۵ سال تمام مجبور به فراگیری آموزشهای سخت و خشک مذهبی در مدرسهی عیسویهای سنایگناسیو در ریودوژانیرو بوده، شهرت دیگری هم دارد: منقدان ادبیای که کارهای او را از نظر تاثیر اجتماعی آنها ارزیابی میکنند، به او "نویسندهی سازنده" لقب دادهاند: اغلب هواداران این نویسنده در نامههایی که به او مینویسند از تاثیر عمیق آثارش که سبب "تغییرات مثبت در زندگی" آنان شده، خبر میدهند.
"روح جهانی"
اغلب آثار پائولو کوئلیو، از جهانبینی ویژهی او که به فلسفهی Anima Mundi معروف است، سرچشمه میگیرد؛ دیدگاهی که به باور منقدان از آموزشهای مذهبی مدرسهی عیسویهای سنایگناسیو نشات گرفته. این جهانبینی به تشابه بین کائنات و موجودات زنده، از جمله انسان اعتقاد دارد. انسان، جزیی از کل کهکشان است و آنچه که این دو عنصر را به حرکت و زندگی وا میدارد، روح است؛ Anima Mundi به "روح جهانی" هم ترجمه میشود. نخستین بار پلاتون این اصطلاح را بکار برد.
موضوع اغلب رمانهای پر فروش پائولو کوئلیو، تجربهی تغییرات راهگشای روحی و عرفانی در سفر و بازتاب آن در روان انسانی است. آثار این نویسندهی "روانساز" که به قول خود دایم در حال خواندن کتابهای روانکاوانه است، به نوعی کالبدشکافی روحی و ارتباط آن با دنیای باقی میپردازد. او جوهر این کشف و شهود معنوی را در قالب جملات قصار و حکمتهای ازلی ـ ابدی در آثارش باز میتاباند.
ساختار داستان
در این چارچوب کوئلیو، نیازی به پیروی از نظم قراردادی قصهگویی ندارد: آغاز داستانها را به سر موضوعی حاد، برگرفته از رویدادی واقعی گره میزند و "سفر قهرمان به جهان معنوی" که اغلب از تجربههای خود نویسنده مایه میگیرد، شروع میشود. در "زهیر" به عنوان مثال، استر، یک زن خبرنگار جنگی است. چون «تو جنگ همه میدونند که دارند یک چیز مهم و اصلی رو تجربه میکنند. اونجا میشه به جوهر انسانی پی برد.» استر، عازم جبههی جنگ میشود و پس از چندی هم ناپدید. همسر استر، قهرمان داستان، به جستجوی او میپردازد و سرانجام پی میبرد که او، آخرین بار با یک جوان روانکاو قزاق در رستورانی در پاریس دیده شده است....
در "زهیر"، سفر قهرمان داستان برای یافتن همسر خود، سفری درونی ـ بیرونی است؛ کوئلیو از یکسو خواننده را با دنیای اسرارآمیز روان همسر استر آشنا میسازد و از سوی دیگر دشت و دمن و تپههای سرسبز قزاقستان را با طلوع و غروب سحرآمیز خورشید در افق بیپایانش به تصویر میکشد....
هنگامی که این دو، پس از "دو سال و نه ماه و یازده روز و یازده ساعت" در برابر هم قرار میگیرند، شخصیت اصلی داستان به اوج فرزانگی رسیده است و آن را در قالب جملاتی پرمعنا به خوانندهی باوفای کوئلیو میفروشد: «آدم باید بدونه که کی هر دورهای از زندگی تموم میشه؛ باید بدونه چه وقت در رو ببنده، دو سر دایره را به هم وصل کنه و فصل رو به پایان ببره.»
رهایی روح
پائولو کوئلیو، برای به پایان بردن فصلهای رمانش، "الف" که در سال ۲۰۰۵ به زبان پرتغالی به بازار عرضه شد و برگردان آلمانی آن در سال ۲۰۱۲ در این کشور انتشار یافت، به ۳۲۰ صفحه نیاز دارد. در این رمان، باز هم کوئلیو و "من" او که در جوانی ترانهسرا بود و ترانههایش را هواداران موسیقیراک برزیل در سالهای دههی ۱۹۶۰ در تظاهرات ضد رژیم این کشور میخواندند، در مرکز داستان قرار دارد.
او روزی از خواب برمیخیزد و احساس میکند که روحش از "انرژی مثبت تهی است" و "رشد معنویاش متوقف شده". "پیر فرزانهی" کلاس مدیتیشن نویسنده به او توصیه میکند: «خودت را رها کن! پسرم، خودت را رها کن!» قهرمان داستان برای رها کردن خود، با قطار عازم سفری به سیبری میشود. در آغاز: «فکر میکنم، مثل آن خیزران ۵ سالهی چینیام که باید بزرگ شوم.»
در رشد این خیزران پنجساله، یک زن زیبای مزدوج ترک که از «زندگی با همسرش هم راضی است» او را یاری میکند: «آه چشمهایش؛ سبز و بدون آرایش!» صاحب این چشمها که به نقل از نویسنده، در کودکی مورد تجاوز قرار گرفته، سر هر بزنگاه با پیچ و تاب دادن به بدن خود، او را به "وحدت" دعوت میکند. ولی قهرمان داستان تسلیم عشوهگریهای زن نمیشود، با خودداری او را از خود میراند و پندهای پیر فرزانهاش را در مبارزه با زن ـ شیطان به یاد میآورد.
پائولو کوئلیو، در این بخش از رمان خود سخاوتمندانه گنجینهی عظیمی از توصیهها و اندرزهای زنستیزانهی همهی فرهنگهای جهان را گرد میآورد و بدون چشمداشت در اختیار خواننده میگذارد.
در پایان بخش اول، با این حال زن طناز سبز چشم با کمک "نفس عمارهی" نویسنده بر او پیروز میشود و در یک لحظه که نگاههای این دو در واگن قطار به هم گره میخورد، "وحدت ژرفی" بینشان صورت میگیرد و هر دو ناگهان در اقیانوسی بیکران شناور میشوند!
رمان "الف" هر چند میتوانست با این "وحدت اقیانوسی" پایان بیابد، ولی یک فصل دیگر را هم یدک میکشد که در میدان شهری در قرون وسطا رخ میدهد: در این میدان قرار است زن جادوگری به اتهام بستن پیمان با شیطان، سوزانده شود. هنوز هیمهی هیزم افروخته نشده که یکی از معشوقهای پیشین ساحره از راه میرسد و او را نجات میدهد.
پائولو کوئلیو برای آن که به خواننده یادآوری کند که جادوگر و معشوق پیشین او، همان نویسنده و زن چشمسبز ترک است، پیش از آن که چنتهی اندرزهای زنستیزانهاش بکلی خالی شود، از چند نشانه و نماد "وحدتی" هم استفاده میکند. زن وسوسهگر، در پایان رمان، در گوشهی خلوتی به نویسنده میگوید که هنوز او را "مثل یک مرد" دوست دارد. نویسنده و معشوق پیشین، یک صدا جواب میدهند: «من هم ترا دوست دارم، ولی مثل یک رودخانه!» آخرین جملهی کوئلیو و مرد اینست: «ولی نه همیشه!»
چوپان کیمیاگر و مغ فرهیخته
موفقترین کتاب کوئلیو، نه "الف" یا "زهیر"، بلکه "کیمیاگر" است که در سال ۱۹۸۸ منتشر ساخت و در چاپ نخست، تنها ۹۰۰ نسخه از آن به فروش رسید. همین کتاب در سالهای دههی ۱۹۹۰ در صدر کتابهای پرفروش نه تنها برزیل، بلکه اغلب کشورهایی که دست به انتشار برگردان آن زدند، قرار گرفت.
"کیمیاگر"، داستان سادهی چوپانی از اهالی اندلس در اسپانیا به نام سانتیاگو است که زادگاهش را برای یافتن گنجی نامعلوم ترک میکند و راهی شمال آفریقا میشود. سانتیاگو در راه با زنی کولی، مردی که خود را پادشاه میخواند و یک کیمیاگر که او را در رسیدن به مقصدش یاری میدهند، روبرو میشود. پیام این داستان، با نتایج اخلاقی افسانههای کهن ملتهای گوناگون تفاوت چندانی ندارد: گنجی وجود ندارد، ارزش تلاشی که برای یافتن و بهدست آوردن آن صورت میگیرد، هزار بار بیشتر از گنجهای پنهانشده است: «چون همین کوشش، یعنی زندگی.» "کیمیاگر" کوئلیو، میگوید: «اگر کسیواقعاً دنبال چیزی باشه، تمامیکائنات همدستشمیشن.»
همین اندیشه در کتاب "خاطرات یک مغ" کوئلیو که در سال ۱۹۸۶ منتشر شد، جاری ست. این رمان به بیان تجربههای عرفانی نویسنده در جادهی سانتیاگو میپردازد. انتخاب جادهی سانتیاگو، برای این زائر عیسوی تصادفی نیست: این راه یکی از سه جادهی "مقدسی" است که به باور مسیحیان، گذر از آن "نیرویی جادویی" به فرد منتقل میکند. پائولو کوئلیو این بار در این سفر، در پی یافتن شمشیری گم شده است که به زعم استادش او را در غلبه بر دشواریها توانا میکند. در پایان هر فصل، خواننده با روشهای عرفانی "تزکیهی نفس" و "یافتن قدرت درونی" به شیوهی کوئلیو آشنا میشود.
این کتاب که ابتدا در یکانتشاراتی کوچکبرزیلیبه چاپ رسید، نسبت به رمانهای نخستین این نویسنده، فروش خوبیداشت. منقدان ادبی ولی این رمان را نیز به عنوان نمونهی موفق "ادبیات عامهپسند" ارزیابی کردند و پندها و اندرزهای این مغ فرهیخته را در ردیف "توصیههای سازندهی مربیان درجهی سهی کلاسهای مدیتیشن" قرار دادند.
"شوالیهیهنر و ادب" و پل رابط بین فرهنگها
پائولو کوئلیو در جهان تنها به عنوان نویسندهی صاحب سبک و پیرو عرفان مطرح نیست؛ او را به عنوان نمایندهی تفکری که "فرهنگهایگوناگون را به یکدیگر پیوند میزند" نیز میشناسند. این "کیمیاگر" که زمانی بخت خود را در گسترهی بازیگری و روزنامهنگاری هم آزمود و پس از چندی هر دو را به دلیل عدم موفقیت کنار گذاشت، درسال۱۹۹۶ نشان"شوالیهیهنر و ادب" فرانسه را از آن خود کرد. فیلیپدوسبلازی، وزیر فرهنگ وقت فرانسه هنگام اعطای این نشان به او گفت: «تو کیمیاگر هزارانخوانندهای. کتابهای تو مفیدند، زیرا توانایی ما را برای رویا دیدن و شوق ما را برایجستوجو برمیانگیزند.»
کوئلیو در همان سال بهعنوانمشاور ویژهیبرنامهی"همگرایی روحانی و گفتوگوی میان فرهنگها" برگزیدهشد. داوران "انجمن جهانی اقتصاد"، هنگام اهدای جایزهی این انجمن به وی در سال ۱۹۹۹نوشتند: «پائولو کوئلیو با استفاده از واژه، پیوندی میان فرهنگهای گوناگون برقرار کردهاست. همین امراو را سزاوار اینجایزهمیسازد.»
کوئلیو در ایران
پائولو کوئلیو، یکی از نادر نویسندگان غیرمسلمانی است که پس از انقلاب به ایران سفر کرده است. او از سوی"مرکز بینالمللی گفتوگوی تمدنها"، "وزارتفرهنگ و ارشاد اسلامی" و ناشر ایرانیاش، نشرکاروان به تهران دعوت شده بود. به گزارش روزنامههای رسمی: «هزارانخوانندهیایرانیدر کنفرانسها و مراسم امضای کتاب پائولو کوئلیو در دو شهر تهران و شیراز شرکت داشتند.»
در این سفر، آرش حجازی، نویسنده و مدیر انتشارات کاروان که خود مترجم آثار کوئلیو نیز هست، با او قرارداد همکاری میبندد: با اینکه ایران پیمان بینالمللی "کپیرایت" را امضا نکرده، کوئلیو نخستین نویسندهایاست که رسما از ناشران ایرانی خود حقالتالیف دریافت میکند.
آرش حجازی، اغلب کتابهای این نویسندهی عارف مسلک برزیلی را به فارسی برگردانده است. "کیمیاگر"، "خاطرات یک مغ"، "نامههای عاشقانهی یک پیامبر"، "شیطان و دوشیزه پریم"، "برنده تنهاست" و چند اثر دیگر، بارها تجدید چاپ شدهاند. حجازی، پزشک هم هست و گویا در جریان تظاهرات علیه نتایج انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸/۲۰۰۹ در ایران، هنگام شلیک گلوله به ندا آقاسلطان، کوشید جان او را نجات دهد.