کنوانسیون دفاع از حقوق انسانی توانخواهان
۱۳۸۶ فروردین ۱۵, چهارشنبهاین گروه، "توانخواهان" یا به اصطلاح رایج "معلولان" هستند. توانخواهان جهان حدود ۶۵۰ میلیون نفرند و بدین ترتیب ده درصد جمعیت این کره خاکی را تشکیل میدهند. “کنوانسیون دفاع از حقوق انسانی توانخواهان“ به طور صریح از دولتها میخواهد که زمینه لازم را برای برخورداری توانخواهان از حقوق انسانیای چون آموزش و بهداشت و اشتغال فراهم کنند.
دولت آلمان “کنوانسیون دفاع از حقوق انسانی توانخواهان“ را اخیرا امضا کرد. این کنوانسیون در ماه دسامبر سال ۲۰۰۶ به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید و شرط اینکه قدرت اجرایی پیدا کند این است که ۲۰ کشور آن را امضا کنند.
کنوانسیونهای تکمیلکننده اعلامیه جهانی حقوق بشر
نخستین اصل اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید: “تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند.“ با وجود آنکه برابری همه انسانها در این اصل و دیگر اصول اعلامیه گنجانده شده است، اما همواره لازم بوده که اصولی تکمیلی به شکل کنوانسیونها به این اعلامیه افزوده شوند تا به طور صریح از تبعیضی جلوگیری کنند که جامعههای گوناگون به گروههای مشخص روا میدارند.
برای همین است که از جمله کنوانسیون حقوق کودک یا کنوانسیون رفع تبعیض از زنان مدون شدند. کنوانسیون دفاع از حقوق انسانی توانخواهان نیز در باره برابری حقوقی توانخواهان با دیگر انسانها به روشنی سخن میگوید. کشورهایی که این کنوانسیون را امضا کنند موظف میشوند که اصول این کنوانسیون را در قوانین خود بگنجانند و زمینه لازم را برای رشد توانخواهان و جذب آنان در جامعه فراهم آورند.
توانخواهان بخشی از حیات انسان هستند
انستیتوی حقوق بشر آلمان پس از امضای این کنوانسیون توسط دولت آلمان اطلاعیهای منتشر کرد و از اهمیت این کنوانسیون به عنوان نخستین پیماننامه حقوق بشری مخصوص برای حفظ حقوق توانخواهان یاد کرد.
به گفته دکتر هاینر بیلهفلت Heiner Bielefeldt، مدیر انستیتوی حقوق بشر آلمان پیشزمینه فکری برای این کنوانسیون درکی جدید از مفهوم “معلول بودن“ یا “توانخواهی“ است. هاینر بیلهفلت میگوید: “در بسیاری از کشورها مردم به دلایلی متفاوت از داشتن افرادی که توانخواه هستند خجالت میکشیدند. بعضی وقتها پدر و مادرها بچههای توانخواهشان را پنهان میکردند، بهخصوص بچههای به لحاظ روحی توانخواه را.
به آنها به چشم کسانی مینگریستند که آبروی خانواده را میبرند و این غیرانسانی است. مسأله این نیست که بخواهیم رحم کنیم و به این دلیل انسانهای توانخواه را در جامعه بپذیریم، بلکه این یک حق است که بگوییم که توانخواهان هم جزیی از جامعه هستند. توانخواهان بخشی از حیات انسان هستند وخوب است که چنین انسانهایی هم وجود دارند. شاید از جمله به این دلیل خوب است که همه ما را از این خواست رها میکند که به هر قیمت میخواهیم سالم و سرحال باشیم.
ما برده این خواست دیوانهوار خود هستیم که همیشه سالم باشیم، چیزی که طبیعی و انسانی نیست. از این نظر انسانهای توانخواه باید بتوانند به عنوان بخشی از طبیعت زندگی انسانی و همزیستی انسانها در کنار دیگران باشند، در همه جا و به گونهای که بتوان آنها را دید. و این حق توانخواهان است.“
هدف کنوانسیون ویژه توانخواهان
دکتر بیلهفلت میگوید هدف این کنوانسیون این است که مانع از انزوای کسانی در جامعه شود که توانخواه هستند، مثلا بدین وسیله که آنها را در کارگاههای معینی جمع کنند تا در آنجاها مشغول کار بشوند ولی در حقیقت دور از مردم باشند. یا اینکه نباید جلوی تشکیل خانواده توانخواهان را گرفت. اما موضوع فقط این نیست که جلوی منزوی شدن توانخواهان را بگیریم، بلکه “دولت هم وظیفه دارد راههایی را باز کند برای آنکه توانخواهان بتوانند مثل دیگران در جامعه نقش بازی کنند. یعنی دولت هم باید زیرساختهایی را ایجاد کند، مثلا برای کسانی که با صندلی چرخدار هستند امکان راه پیدا کردن به ادارات را بوجود آورد و این که بتوانند از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنند. دولت باید فعالانه امکان شرکت این انسانها را در همه عرصههای جامعه بهوجود بیاورد، در بازار کار، در ادارات، در سیستم رفت و آمد.“
توانخواهی در ایران
از جمله در ایران هنوز نظامی وجود ندارد که زیر نظر دولت باشد و جذب توانخواهان در جامعه را پیش ببرد. دکتر اسکندر آبادی همکار رادیو صدای آلمان است. شنوندگان رادیو او را از برنامههای تک مضراب، نکتهها و آواها و مجله اروپا میشناسند. دکتر آبادی نابیناست. او تا سن ۲۰ سالگی در ایران بوده و تحصیلات دبستانی و دبیرستانی خود را در اصفهان و یک سال دانشگاهی را در تهران گذرانده است.
اسکندر آبادی در باره تجربه خود در رابطه با نقش جامعه و دولت ایران برای جذب توانخواهان در جامعه میگوید: «در حال حاضر اگر چه ارگانها و نهادهای توانبخشی و توانخواهی در ایران وجود دارند، ولی کمک به توانخواهان مسألهای فردی و دلبخواهی است. یعنی ممکن است یکی به اینان کمک بکند و عدهای هم باشند که مثلا دختر نابینایشان یا پسرشان که نمیتواند راه برود را از جامعه پنهان کنند، بخاطر مسائل سنتیای که میدانیم در کشورهای شرقی هست. ایران را اگر در نظر بگیریم توانخواهان حتی یک کارت شناسایی ندارند. وقتی که یک کارت شناسایی وجود داشته باشد، توانخواه میداند که تا چند درصد میتواند از کمکهای دولت و نهادهای رسمی بهرهمند شود.»
اسکندر آبادی بر نقش دولت برای ایجاد نظم و زمینه جذب توانخواهان در جامعه و رشد و زندگی مستقل برای آنان تاکید کرده، میگوید: «وقتی که کمک به توانخواهان پیوستگی و رسمیت داشته باشد که در ایران ندارد، یا به هر حال به مقدار زیاد ندارد توانخواهان میتوانند از موقعیتهای شغلی بهتر برخوردار باشند. اصولا میتوانند شاغل شوند. چون مثلا در ایران الان نابینایان یا موزیک میزنند یا تلفنچی هستند یا در کار ماساژ و اینها هستند. و اینها را برای شغلهای بالا و آکادمیک که خیلی راحت میتوانند درس بخوانند کمتر میپذیرند. پذیرش اینها به صورت فردی است. یک وقت ممکن است به کسی بربخورید که شما را بپذیرد، ولی به هر حال رسمی نیست.»
لزوم داشتن قدرت اجرایی
اگر کنوانسیون دفاع از حقوق انسانی توانخواهان قدرت اجرایی پیدا کند، هر کشور امضاکننده کنوانسیون مجبور به تغییر قوانین تبعیضآمیز خود از جمله در زمینه اشتغال برای توانخواهان خواهد بود.
سازمان کریستوفل بلیندن میسیون Christoffel-Blindenmission (CBM)، سازمانی برای کمک به نابینایان است. این سازمان موسس نخستین مدرسه برای نابینایان در ایران بوده و اسکندر آبادی هم دوره دبستان و دبیرستان خود را در مدرسه این سازمان در اصفهان گذرانده است.
هم اکنون کریستوفل بلیندن میسیون که خدمات آموزشی خود را برای نابینایان در کشورهای در حال توسعه عرضه میکند در تلاش است تا موافقت دولتهای کشورهای در حال توسعه را برای امضای کنوانسیون دفاع از حقوق انسانی توانخواهان جلب کند. هدف این سازمان این است که نابینایان به عنوان بخشی از توانخواهان بتوانند زندگیای مستقل و خودمختار داشته باشند. اما شرط استقلال و خودمختاری آنان چیست؟
ریکا اسر Rika Esser از همکاران این سازمان در این باره میگوید: «شرط خودمختار شدن این است که توانخواه خدماتی در اختیار داشته باشد تا بتواند در سلامتی زندگی کند و در عرصههای گوناگون جامعه فعال باشد. برای مثال آموزش و پرورش مشکل بزرگی است. در کشورهای در حال توسعه فقط ۱۰ درصد کودکان توانخواه به مدرسه میروند و مشکل در حقیقت از همینجا شروع میشود. آنقدر شرکت در فعالیتهای جامعه را دشوار میکنند که توانخواه بعدا شغلی هم نمیتواند پیدا کند. موانع ساختاری از این دست بسیار زیادند و باید کمک کرد تا از بین بروند.»
لزوم از بین بردن موانع ساختاری
این موانع ساختاری را به گفته اسر با کنوانسیونی میتوان رفع کرد که ضامن حقوق توانخواهان باشد، حقوقی چون برخورداری از خدمات آموزشی، بهداشتی، درمانی و حق برابر برای اشتغال. اسر میگوید: «برای مثال کشورهایی هستند که به توانخواهان اجازه کار در بخش عمومی را نمیدهند، که چنین چیزی مخالف کنوانسیون است و باید عوض شود.»
سازمانهایی بینالمللی چون کریستوفل بلیندن میسیون در تلاشاند تا با کمک سازمانهای بومی در کشورهای در حال توسعه دولتهای این کشورها را به امضای کنوانسیون دفاع از حقوق انسانی توانخواهان فرابخوانند. تلاش سازمانهای توانبخشی و سازمانهای حقوق بشری در کشورهایی چون ایران مطمئنا به جلب نظر دولت برای امضای این کنوانسیون یاری خواهد رساند.