1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

”چهارشنبه‌ها“، كتابى جديد از فريدون تنكابنى

الهه خوشنام۱۳۸۳ مهر ۲۹, چهارشنبه

آخرين كتاب فريدون تنكابنى نويسنده ايرانى مقيم آلمان ”چهارشنبه‌ها“ نام دارد كه به مناسبت انتشار آن كانون فرهنگى ”چهره“ در شهر كلن جلسه‌ معرفى كتابى ترتيب داد.

https://p.dw.com/p/A6Ic
چلوكبابيهاى ايرانى در داستان چهارشنبه‌هاى فريدون تنكابنى
چلوكبابيهاى ايرانى در داستان چهارشنبه‌هاى فريدون تنكابنىعکس: AP

»يادداشتهای شهر شلوغ« در شلوغی های پيش از انقلاب و بگير و ببندهای بی سبب که گاه مسئولان خود نيز منطق آن را نمی دانستند، منتشر شد. فريدون تنکابنی، نويسنده ی »يادداشتهاى شهر شلوغ« ، درگير همان بی منطقی ها و شلوغ و پلوغی ها شد. ۲ سال زندان اما سبب فروش هرچه بيشتر » يادداشتهاى شهر شلوغ « و شهرت بسيار برای تنکابنی شد.

آخرین کتاب تنكابنى که سالهاست در آلمان می زيد »چهارشنبه ها« نام دارد. به همين مناسبت »کانون فرهنگی چهره« جمعه شب ۸ اکتبر از او برای ايراد يک سخنرانی دعوت کرد. تنکابنی درباره ی خود می گويد، در تهران به دنيا آمده، چندسالی درس خوانده، چندسالی معلم بوده، چندسالی کار مطبوعاتی کرده، چندسالی به زندان افتاده، چندتايی کتاب نوشته و چندين و چند سال است که در غربت و مهاجرت بسر می برد.

يکی از قصه های »چهارشنبه ها« نيز به همين سالهای اقامت او در غربت باز می گردد. روز چهارشنبه هر هفته تنکابنی همراه با چند دوست ديگر در کافه ای دور هم جمع می شوند. جناب سرهنگ، آقای منوچهری و تنکابنی از اعضای ثابت گروه هستند. هر هفته، اما چند نفری به اعضای اصلی اضافه می شوند. از همه چيز سخن به ميان می آید و طبيعی ست که بحثهای سياسی داغترين موضوع مورد علاقه ی آقايان است. يکی از چهارشنبه ها جناب سرهنگ می گويد: خبر داريد که اين چلوکبابهای ايرانی دعواشان شده؟

منوچهری می گويد: تتمه ی آبروی ايرانيها را هم بردند. قمه کشی کرده اند. از مرکز به تاکسی ها خبر می دادند، به داسل اشتراسه نرويد. ايرانيها جنگ داخلی دارند. حالا چرا می روند ور دل هم مغازه باز می کنند. سه چهار چلوکبابی کنار هم يا رو به روی هم مغازه دارند. اگر يکی اسم مغازه اش را بگذارد زردشت، طفلکی زردشت، دومی می گذارد مانی، سومی می گذارد مزدک. به قصد اين کار را می کنند که مشتری های همديگر را قاپ بزنند.

جناب سرهنگ می خواهد ميانجی گری کند: خوب نيست، آبرو و حيثيت همه ی ما ايرانيها در خطر است.

در همين هنگام یکی از دوستان، صاحب يکی از چلوکبابی ها را برای آشتی کنان می آورد: پس آقای صاحب چلوکبابی ديگر چه شد؟

گفت نمی آيد، هنوز توپش پر است.

صاحب چلوکبابی می گويد: والا من که در او آقايی نمی بينم. جناب سرهنگ کنفرانس صلح شما پا در هواست.

جلسه به بعد موکول می شود و تا غم کشتی بعدی خداحافظی می کند.

تنکابنی بیش از ۴۰ سال است که قلم می زند و طنز می نويسد. او اصولا خود آدم بی ادعايی ست. اما انتظار ما از او بيش از اينهاست. شايد هم اين يادداشتهای شهر شلوغ بود که توقع زیادی در ما به وجود آورد.