چند و چون ادبیات کودکان در ایران
۱۳۸۷ فروردین ۱۴, چهارشنبهدوم آوریل برابر با چهادهم فروردین ماه، سالروز تولد هانس کریستین اندرسن نویسنده دانمارکی کتابهای کودکان است.
این روز سالهاست که به نام روز جهانی کتاب کودک نامگذاری شده. به همین مناسبت گفت و گویی انجام دادهایم با هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده کتابهای کودکان و خالق سلسله داستانهای معروف قصههای مجید.
دویچهوله: جناب آقای کرمانی، از زمان دولت جدید، بسیاری از نویسندگان و ناشران ایران از سختگیریهای بیشتری که در زمینهی نشر کتاب اعمال میشود شکایت میکنند. آیا در زمینهی انتشار کتاب کودکان هم وضع به همین گونه هست؟
هوشنگ مرادی کرمانی: راستش من بهعنوان نویسنده دچار این مسئلهنشدهام. من خیلی کم مینویسم، سه سال یکبار کتاب مینویسم و این کتاب آخریام سه چهار ماهی در ارشاد مانده بود، ولی بهرحال اجازه دادند و چیزی هم از آن حذف نشد. این واقعیتی است. حالا اگر جور دیگری آنها میگویند، هر کسی که حرف میزند از ظن خودش میگوید. و بعد چون مسایلی که در کتاب من هست مسایل حادی نیست، مسایل سیاسی، مذهبی و جنسی و چیزهایی از این قبیل ندارد، در نتیجه من دچار مشکل نشدم. ولی دربارهی بقیه نه میتوانم بگویم شدهاند، نه میتوانم بگویم نشدهاند.
در مورد طرح مسایل ایدئولوژیک در کتابهای کودکان میخواستم نظرتان را بدانم. با توجه به اینکه ذهن کودکان ذهن آمادهای هست که هر چیزی را به راحتی پذیرا میشوند، چقدر این مسئله در کتابهای کودکان ایران دیده میشود که بعضی از نویسندگان بخواهند از این استفاده بکنند برای القای مسایل ایدئولوژیک به کودکان؟
خب طبیعیست که نویسندگان هم مثل هر صنف و گروهی ادمهای متفاوتی هستند. کسانی هستند که دوست دارند فکر و اندیشهشان، حالا اندیشهی حاکم است یا اندیشهای مخالف آنچه بهرحال نظام میخواهد، اینها را در کتابشان بگذارند و بگویند. این هست. از گذشتههای دور متاسفانه این به صورت بیماری درآمده که آدم حرفی را که میخواهد به بزرگتر بگوید، بیاید برای کودکان مطرح بکند. در به تو میگویم، دیوار تو بشنو و فلان و این حرفها. در گذشته هم، قبل از انقلاب هم این مسایل بود. کتابهایی مثل کتابهای صمد بهرنگی یا بقیه بودند که به یک نوع دیگر ایدئولوژیشان را میگفتند، و بعد از این طرف، مذهبیها هم یک نوع دیگر میگفتند. ولی آدمی مثل من، من همیشه از خودم میگویم، حالا خوب یا بد خبر ندارم که این درست است یا نه، هر کسی هم هرچه میخواهد بگوید، اما من اصولا ایدئولوژی و تفکر خاصی را در کتابهایم اعمال نمیکنم. من فقط تصویری از جامعه میدهم و مسایلی که مربوط به کودکان و نوجوانان در گذشته یا حال و چیزهایی از این بابت است.
در کتابهای درسی ایران چقدر این قابل لمس هست، در کتابهایی که آموزش و پرورش منتشر میکند؟
در هر صورت اینجا کشوری است که همیشه کتاب درسی و مسایل مدرسه ارتباط زیادی با مسایل سیاسی روز پیدا میکند و کمتر هست که مثلا کتابی از این مسئله به دور باشد. طبیعی است که هر نظامی دوست دارد افکار و مسایل و چیزهایی که علاقمند هست در کتابهای درسی، خصوصا کتابهای فارسی بیاورد والان هم اینها هست و تا حدی هم، خب بهرحال، افراط هم به نظر من کردهاند در این کار که خیلی از مسایلی که مربوط به جای دیگری هست، مثلا قرار است توی کتاب دیگری مثلا کتاب تعلیمات دینی بیاید، مثلا توی یک کتاب دیگر هم بیاید.
چقدر تاثیر داشته این قضیه؟ یعنی اصولا شما نقش کتابهای درسی را در پرورش ذهن کودکان ایران چقدر ارزیابی میکنید؟ چون بعضیها این عقیده را مطرح میکنند که با توجه به بافت پیچیدهی جامعهایران، کتابهای درسی خیلی نمیتوانند روی بچهها تاثیر بگذارند. نظر شما در این مورد چیست ؟
من هم با این عقیده موافق هستم. و آن اینکه بچهها فقط یک مقدار کمی از وقت و ذهنشان در مدرسه و با کتاب درسی سروکار دارد. بیشتر در خانواده هستند، بیشتر در جامعه هستند و بیشتر وقت و ذهنشان را اینها میگیرند. و چون در یک فضای غیرمتعارف هم این بچهها اینها را میخوانند، طبیعیاست که تاثیر خیلی کمی میگذارد و آنچنان نیست. شاید کسانی که کتابهای درسی را تدوین میکنند، فکر کنند همهی حقیقت مثلا در کتابهای درسی هست، اینطور نیست، عقاید دیگر هم در بیرون هست و خودشان شکایت دارند که میگویند ما توی مدرسه چیز دیگری میگوییم، بچهها از کسان دیگر، از بیرون چیزهای دیگری یاد میگیرند. این یک واقعیت است. من فکر میکنم که خیلی هم نمیشود حساب کرد روی اینکه هر چه در کتاب درسی هست، دقیقا بچهها همان را یاد بگیرند.
آقای کرمانی شما خالق یکی از پرفروشترین کتابهای کودکان هستید بنام «قصههای مجید» که داستانهایی بسیار ساده و روان و کاملا ایرانی ست. خب این سری قصههای مجید جزو کتابهای خیلی پرفروش ادبیات کودکان بوده در سالهای اخیر. در مقابل آن ما میبینیم که مثلا کتابی مثل هری پاتر هم در ایران چندین مرتبه ترجمه میشود، چندین مرتبه به چاپهای متعدد میرسد. واقعا جامعهی ایران و کودکان ایران آیا دو گونه هستند، آیا دو دسته هستند؟ یا همانهایی که واقعا قصههای مجید را با علاقه میخوانند، سراغ هری پاتر هم میروند؟
واقعیت این است که قصههای مجید الان شاید نزدیک به سیسال است، یعنی از سال ۵۳ که در رادیو مطرح شده، الان حدود سی و چهارسال است، همچنان فروش میرود و همچنان آرام و راحت و در هر صورت دارد دست به دست میگردد و تقریبا میشود گفت، همانطور که خود شما میدانید، حداقل سه یا چهار نسل را تا بحال توانسته پوشش بدهد و آدمهای مختلف این را خواندهاند. اما هری پاتر خیلی سریع میآید، سریع گل میکند و سریع تو کتابفروشیها فروش میرود، صف میبندند و کارهایی میکنند. ولی در هرصورت شاید بعد از دو یا سه سال دیگر یک چنین هجومی نداشته باشد. تقریبا میشود گفت که کتاب فصلی هست و کتابی هست که در یک موقعیت بسیار بسیار محدودی از آن استقبال میشود و تازه باید منتظر ماند که ببینیم آیا نسل دیگری هم، یعنی دهسال، پانزدهسال، بیستسال دیگر، آیا همین شوق برای خواندنش هست یا نه. ولی خیلیها را میشناسم که هر دوتا را خواندهاند. و گاهی از این و گاهی از آن طرفداری کردهاند.
آقای مرادی کرمانی، اگر هری پاتر را کنار بگذاریم که شاید یک استثنا باشد، اصولا بازار ترجمهی کتابهای کودکان در ایران به چه صورت هست؟
من فکر میکنم ترجمهها تالیفها را میخورد. از ترجمهها بیشتر استقبال میشود. شاید بخاطر همان چیزی که شما گفتید، ایدئولوژیک بودن. بعضی از ما نویسندهها جوری بهرحال چیزی را مینویسیم که بسیار بسیار تاریخ مصرف دارد. ممکن است یک چنین چیزی باشد که چه آدمهایی الان سر کار هستند، که چه موقعیتی دارد، الان جامعهی دارای چه تبی است، بر همان اساس مینویسند و خیلی زود تمام میکنند. اما ترجمهها یک مقدار زیادی گذشته از اینکه بهرحال دنیای دیگری را تصویر میکنند، خیلی هم طرف ایدئولوژیک بودن و این حرفها نمیروند و یا اصلا نمیتوانند بروند، برای اینکه در یک جامعهی دیگر هستند. یک چیز دیگر هم که باز مهم هست در مورد ترجمهها، میشود این را گفت که به هر صورت در همهجای دنیا کتاب زیاد منتشر میشود ولی وقتی میخواهند ترجمه کنند، طبیعتا بهترینشان انتخاب میشود. همهاش اینجوری نیست و در حقیقت شاید بهترین کتابها گلچین میشوند و این گلچین بودنشان هم خیلی مهم است که جامعهی ما چه چیز را میپسندد، چه ارزشهایی بهرحال باید در آن باشد، چه موقعیتی داشته باشد، تا بتواند بگیرد. این خیلی متفاوت هست. در ایران تالیفها همه چیز درمیآید، مثل آنجا که همه چیز درمیآید.
و وضعیت تیراژ کتاب کودکان در ایران چطور است ؟ آیا مثل سایر کتابها همچنان پایین و ناامیدکننده است، یا بهتر از وضعیت کتابهای بزرگسالان است؟
بله، تقریبا میشود گفت این تابعی هست از همان کتابهای بزرگسالان. همکاران و دوستان من مینالند. کتابهایشان فروش خوبی ندارد. استقبال خیلی کم میشود. من نمینالم، برای اینکه، نمیدانم اسمش را خودستایی میشود گذاشت، یا تواضع و فروتنی بیجا میتوان گذاشت، نمیدانم چه چیزی، ولی یک واقعیتی وجود دارد. من فروش آخرین کتابم که اسمش هست «پلو خورشت» فکر میکنم در عرض شش ماه به چاپ چهارم رسید و چاپ چهارم تمام شد و به چاپ پنجم رسیده است. یا آن کتاب «شما که غریبه نیستید» کمتر از سه سال به چاپ نهم رسید. کتاب من را میخرند و نسبتا نویسندهی بقول معروف خوشبخت و پرفروشی هستم. گرچه در جامعهای هفتاد میلیونی با فروش مثلا، حالا من پرفروشتریناش را میگویم، ۱۲- ۱۰هزارتا برای فروش بالایی نیست، خیلی افتخاری ندارد و باید خیلی خیلی بیشتر از اینها تیراژهای ۱۰۰هزارتایی و ۱۲۰ هزارتایی ما داشته باشیم.