1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

پيرامون مباحث سكولاريسم، دمكراسى و حقوق بشر در كشورهاى اسلامى (بخش ششم و پايانى)

۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

سه مبحث سكولاريسم، دمكراسى و حقوق بشر نه تنها در جهان اسلام، بلكه در ديگر كشورهاى جهان نيز در گرانيگاه افكار و منافع عمومى جاى دارد. در حالى‌كه افكار عمومى كشورهاى غيراسلامى به استقبال انديشه‌هاى سازنده‌ى بستر دمكراسى و حقوق بشر مى‌روند، افكار عمومى كشورهاى اسلامى با شك‌ و ترديد و با احساس ترس و واهمه با سكولاريسم روبه‌رو مى‌شود، با اين برداشت كه راندن دين به گوشه‌هاى درونى انسان، تلاشى است در جهت حذف عنا

https://p.dw.com/p/A7Tz

صر دينى از فرآيند تمدن و انتظام جهان؛ و اين در مورد اسلام به معناى دست شستن از تمامى سنت‌ها خواهد بود.

۸. شدت و ادامه‌ى بحث‌ها

چنين به نظر مى‌آيد كه در جهان اسلام علاقمندى به بحث سكولاريسم، دمكراسى و حقوق بشر به موازات علاقمندى به گفتگوى ميان‌اديانى با مغرب‌زمين يهودى/مسيحى در حال شكلگيرى است. ولى بايد گفت كه با افزايش تنش‌هاى سياسى و تشديد عدم توازن اقتصادى و اجتماعى شمال و جنوب، علاقمندى به گفتگو تقليل مى‌يابد. در دهه‌ى نود ميلادى در حوزه‌ى كشورهاى عربى روند گرايش‌هاى سكولاريستى رو به كندى گذارد و حتا بخشى از نيروهاى اسلامى را بسوى اردوگاه قشريگرى مذهبى سوق داد و اين گرايشى بود كه در سال ۲۰۰۱ ميلادى به فاجعه‌ى ۱۱ سپتامبر انجاميد. اين امر باعث شد كه رسانه‌هاى غربى اسلام را به انگاره‌ى دشمن شماره‌ى يك خود بدل كنند، معيارهاى دوگانه در سياست جهانى بكار روند و اسلام و مسلمانان با ترور و تروريسم يكسان تلقى گردند. حال كندى و خمودگى انديشه و بحث سكولاريسم، دمكراسى و حقوق بشر، بويژه پس از رويداد ۱۱ سپتامبر و سقوط رژيم طالبان در افغانستان و رژيم صدام حسين در عراق، بار ديگر اين بحث در كشورهاى اسلامى جان گرفته و سه موضوع سكولاريسم، دمكراسى و حقوق بشر به دغدغه‌ى عمده‌ى كشورهاى اسلامى بدل شده است.

پيرامون علت گرايش به بنيادگرايى اسلامى در دهه‌ى ۹۰ ميلادى «بسام طيبى»، استاد سورى‌تبار رشته‌ى جامعه‌شناسى در دانشگاه توبينگن آلمان مى‌نويسد: ”در مورد اينكه چرا روشنفكران اسلامى كه تاكنون غربى و سكولار مى‌انديشيدند، جبهه‌شان را تغيير داده و به جبهه‌ى بنيادگرايان پيوسته‌اند، تز من از اين قرار است: از دهه‌ى هفتاد بدين سو شرق اسلامى در بحرانى ژرف غوطه‌ور است كه اين بحران هم علل داخلى و هم علل خارجى دارد. اسلام بيانگر يك تمدن بومزاد (autochthon) است و به معتقدانش بهترين و پذيراترين تبيين و غلبه بر وضعيت‌هاى بحرانى را عرضه مى‌كند. بنيادگرايان اسلامى مى‌كوشند بحرانى كه در اثر رويارويى‌ با مدرنيته گريبانشان را گرفته را به بحران خود مدرنيته جلوه دهند. در اين زمينه نمادهاى اسلامى به مدد ايشان آمده تا از يكسو در وضعيتى كه محيط بيگانه و غيراسلامى را تهديدى براى خود درك مى‌كنند، را با مفاهيم بومزادى بصورت مذهبى/سياسى تبيين كنند. از سوى ديگر مضمون‌هايى سياسى كه وسيله‌ى نمادهاى اسلامى بيان مى‌شوند، اين فرصت و امكان را دارند تا اقشار وسيعى از مردمان را مورد خطاب قرار داده و بسيج كنند؛ فرصت و امكانى كه در اختيار ايده‌ئولوژى‌هاى سكولار به‌مثابه‌ى يك انديشه‌ى نخبگان شهرى نيست.”(۲۳)

ولى نمونه‌ى تركيه‌ى جديد نشان مى‌دهد كه هميشه چنين نيست. به اجرا درآوردن حقوق اروپايى در زمان كمال آتاتورك ديگر بازگشت‌ناپذير شده است. همچنين بسيارى ديگر جوانب سكولار حيات اجتماعى تركيه‌ى جديد نيز بازگشت‌ناپذير شده‌اند.(۲۴) اسلام تركيه در دهه‌ى هشتاد چهره‌ى مدرن‌ترى نسبت به دهه هفتاد به خود بخشيد.(۲۵) در روند سكولاريزاسيون جوامع اسلامى گاه تمسك به شيوه‌اى كم‌وبيش راديكال اجتناب‌ناپذير است، هرچند كه ممكن است رشدى كند از خود نشان دهد. كناره‌جويى از مابقى جهان غيراسلامى در درازمدت امكان‌پذير نيست. بر اين اساس بحث درون‌اسلامى سكولاريسم، دمكراسى و حقوق بشر تا مدت‌هاى مديد ادامه خواهد يافت.

پايان

نوشته‌ى اسماعيل باليچ / برگردان: داود خدابخش