پنج سال پس از ۱۱ سپتامبر
۱۳۸۵ شهریور ۲۰, دوشنبهروميان باستان مىگفتند كه زمان استاد بزرگى است و بسيارى چيزها را منظم مىكند. بسيارى از سياستمداران، سوءقصدهاى تروريستى ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را «نقطهى عطفى تاريخى» ارزيابى مىكنند، از «چرخشى زمانى» سخن مىگويند، از «روزى كه جهان را تغيير داد». واقعا هم كشتار هزاران انسان بيگناه در نيويورك و در مقابل دوربين، پيامدهاى دراماتيكى براى حس زندگى آمريكايىها داشت. جرج دبليو بوش وقتى كه پول بيشترى براى بودجهى دفاعى درخواست مىكرد و يا حقوق شهروندى را محدود مىساخت، دائما تكرار مىكرد كه كشور ما در حال جنگ است.
ايالات متحدهى آمريكا بيش از هر زمان خود را در جهان به اصطلاح اسلامى متعهد مىكند. نيروهاى آمريكايى، رژيم طالبان را از افغانستان متوارى ساختند. هر چه باشد اسلامگرايان كابل بودند كه به القاعده براى برنامهريزى و آمادهسازى ۱۱ سپتامبر پناه دادند. در اين ميان ايالات متحدهى آمريكا و متحدان غربىاش و از جمله آلمان به امر ساختن اين كشور در هندوكش يارى مىرسانند. واشنگتن همزمان تلاش مىكند در ديگر كشورهاى اسلامى نيز امر دمكراتيزه كردن را پيش برد. اما بسيارى از مسلمانان درست همين مساله را تجاوز تلقى مىكنند. آنان به دمكراسى مغربزمين و شيوهى زندگى غربى بدگمان هستند. سكولاريسم در نظر آنان بىحرمتى نسبت به خداست. افزون بر آن، آمريكا متحد دشمن اصلى اين كشورها يعنى اسراييل است. به همين دليل آمريكايىها در بخشهاى گستردهاى از جهان اسلامى با مخالفت، دشمنى و گاه نيز نفرت روبرو مىشوند. هر كس مانند بنلادن به آمريكا اعلام جنگ كند، طرفدارى بسيارى از مسلمانان را به خود جلب مىكند.
اين سرتروريست، با ضربات پنج سال پيش، مارپيچى از خشونت را به حركت درآورد كه ظاهرا هر روز سريعتر مىچرخد و دامنهى آن به همهى قارهها كشانده شده است. ترور خودكار شده است و ديگر فقط متوجه به اصطلاح «نامؤمنان» يعنى مسيحيان و يهوديان نيست. بلكه بر عكس بيش از نود در صد قربانيان سوءقصدها مسلمانان و بويژه در عراق هستند. سنىها با شيعيان پيكار مىكنند و مسلمانان راديكال با مسلمانان معتدل در جنگاند. از همين رو غيرقابل فهمتر مىشود كه در كشورهاى عربى شمار كسانى افزايش مىيابد كه احساس همدردى با قاتلان مردم را دارند. اين قاتلان خود را در هالهاى از شهدا پيچيدهاند. طبقهبندى خوب و بد كمرنگ شده است. تعصب و خردگريزى دست در دست يكديگر حركت مىكنند.
آغاز اين روند به سالهاى ۹۰ بازمىگردد. اعلام جنگ بنلادن در سال ۱۹۹۸ - همانطور كه خود فرمولبندى كرده بود به «اتحاد صليبيون صهيونيستى»، با توجه به خود گزينش واژگان حكايتها دارد. او ظاهرا درك ساده و شابلونوارى از جهان دارد. روندهاى پيچيدهاى كه با جهانروايى همراهند، ظاهرا براى او و هوادارانش غيرقابل فهماند. ممكن است كه ضربات ترور ۱۱ سپتامبر به عنوان قيامى عليه مدرنيته وارد تاريخنويسى شود، به عنوان تلاشى براى اينكه ارزشهاى جهان متمدن به ضرب هواپيماها به خاك و خاكستر تبديل شود، اما اين تلاش محكوم به شكست است. و نه به اين دليل كه ايالات متحدهى آمريكا كشور نيرومندى است كه مىداند چگونه از خود دفاع كند. بيشتر به اين دليل كه تاريخ نشان مىدهد كه در پايان پيشرفت و مدرنيته پيروز مىشود.
تاريخ چيز ديگرى نيز مىآموزد: هر كس كه امر انسانى را نفى كند، شكست مىخورد. اين براى سوسياليسم واقعا موجود و ناسيونال سوسياليسم معتبر بود و براى تمام ايدئولوژىها و رژيمهاى تامگرا و از جمله اسلامگرايى هم معتبر است. شايد اسامه بنلادن در منطقهى مرزى افغانستان و پاكستان مخفى شده باشد. اما همزمان ايدههاى مبهم و نظريههاى توطئهى او در فضاى مجازى گسترش مىيابند. جهان متمدن به نفسى طولانی براى پيكار عليه ترور و واپسماندگى نيازمند است.
Miodrag Soric