پاریس از دید یک عکاس ایرانی • گپی با حسین مسافری
۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبهحسین مسافری که چندی است برای زندگی و ادامه فعالیتهای هنریش به پاریس آمده، میکوشد با عکس گرفتن از گوشه گوشه این شهر رویایی، روح آن را به تصویر بکشد. او که متولد ۱۳۴۹ در بندرانزلی و منتخب نمایشگاهها و مسابقات داخلی و خارجی متعددی است، در گفتگویی با دویچه وله فارسی از دلیل انتخاب پاریس برای فعالیتهای خود میگوید:
بشنوید: گفتوگو با حسین مسافری
دویچه وله: شما از اوایل سال ۲۰۱۲ به پاریس آمدهاید و موضوع تمام عکسهایتان این شهر پرآوازه شده است. سئوال اول من از شما این است که چرا پاریس؟
حسین مسافری: اگر اجازه دهید من همین اول کار یک پرانتز باز کنم و یک موضوع حاشیهای را بگویم و بعد به اصل بپردازم. اولاً من خیلی دوست داشتم که در کشور خودم این کار را انجام دهم. با شناخت بیشتر، تعلق خاطر بیشتر، فراغخاطر بیشتر، امکانات و آزادی و همینطور دلگرمی از سوی مقامات فرهنگی ایران. ولی متأسفانه از چیزهایی که گفتم فقط دو مورد اولش موجود بود و بقیه به شدت ناموجود. تا حدی که این اواخر حتی من با ترس کار میکردم و آخرش هم مجبور شدم این انتخاب را داشته باشم. و اما چرا شهر پاریس؟
آلبوم تصویری: پاریس از دریچهی دوربین حسین مسافری
پنج سال پیش ما دقیقاً در همین روزها به اتفاق تعدادی از دوستان، نمایشگاه عکسی در شهر ونیز داشتیم. این نمایشگاه توفیقی شد که من بتوانم چند شهر مهم اروپایی را بچرخم و ببینم. وارد هر شهری هم که میشدم، نکات زیادی از آن شهر یاد میگرفتم و جالب این بود که نکات بیشتری از خودم کشف میکردم. یعنی فقط آن شهر را نمیشناختم، بلکه بیشتر خودم را میشناختم. تا رسیدم به پاریس. وقتی وارد پاریس شدم، این حس را داشتم که انگار این شهر را خیلی وقت است میشناسم. آن قدر نکات جالبی در خودم کشف کردم که برایم خیلی عجیب بود. یک انرژی عجیبی از این شهر میگرفتم که انگار من را به سمت خودش میکشاند و همان موقع تصمیم گرفتم هر طور شده خودم را با این شهر یکی کنم و به آن برسم.
دنبال چه چیزی بودید که آن را در پاریس پیدا کردید؟
شاید بشود گفت که دنبال خودم بودم!
پس آیا هدف خاصی را با گرفتن این عکسها دنبال میکنید؟
منظورتان عکسیهایی است که از پاریس میگیرم؟
بله، دقیقا.
هدف خاص که نمیشود گفت. من کارم عکاسی است و کلاً اگر عکس نگیرم راکد میشوم. در پاریس هم که به اجبار عکس میگیرم. ولی در کل من شاید از صددرصد عکسهایی که میگیرم، بیست درصدش را هدفمند عکاسی میکنم، یعنی برای پروژه یا منظور خاصی این کار را انجام میدهم و هشتاد درصد بقیه فیالبداهه است. وقتی میروم پاریس، دوربین را میبرم و عکسهایم را میگیرم. شب که خانه میایم، عکسها را مرور میکنم و از میانشان آن چیزهایی که میخواهم برداشت میکنم و گاهی به داستانهای جالبی میرسم که کاملاً فیالبداهه پیش آمده و گاهی جالباند.
آیا مردم عادی هم سوژه عکسهای شما هستند؟ در این ششماهه که در پاریس عکاسی میکنید و عکسهایی که ما از شما دیدهایم، اغلب در کارهایتان چهره کمتر دیده میشود. دلیل خاصی دارد؟
این سئوال خیلی جالب است. دقیقاً شاید یکی دو هفته پیش یکی از دوستان من همین سئوال را از من کرد. وقتی روی سئوالش فکر کردم، به برداشت جالبی رسیدم. من در ایران که بودم، مدتها آتلیه عکس داشتم و آتلیه عکس هم لازمهاش این است که مشتری به شما اطمینان داشته باشد. در واقع باید امانتدار مردم باشید. من عکسهای زیادی از مردم گرفتم که شاید هیچ جا پخش نکرده باشم و هیچ کس هم ندیده باشد. شاید همین حساسیت در ذهنم و ناخودآگاهم مانده که از مردمی هم که در خیابان عکس میگیرم، بدون اجازهی خودشان جایی نگذارم. خیلی عکس دارم. در واقع برخلاف آنچه شما میگویید من از مردم عادی و مردم عام خیابان خیلی عکس دارم. ولی شاید جسارتش را نداشته باشم که جایی بگذارم. شاید هم یک روز این کار را بکنم.
در بعضی از عکسهای شما آثاری از تکنیکهای دیجیتال دیده میشود. میخواستم بپرسم این تکنیکها و ترفندها تا چه حدی در عکاسی شما نقش دارد؟
من اصولا با نرمافزار دیجیتال خیلی کار میکنم و خیلی هم بهشان علاقه دارم. بهخصوص نرم افزار معروف فتوشاپ که تدریساش را هم انجام میدهم. البته تا حدی که عکس من ماهیت خودش را از دست ندهد. من در حدی که بتوانم به عکسام رنگ و لعابی بدهم و یا آن حسی را که از آن عکس خاص میخواهم داشته باشم و به بیننده منتقل کنم، با این نرم افزارها کار میکنم. ولی سعی میکنم عکس را بههیچ وجه خدشهدار نکنم و پیامش را هم عوض نکنم. یکسری عکسهای خاص هم هستند که ترکیب عکسهای مختلف هستند که کارهای سورئالیستیاند. شاید اگر فرصتی شود در آینده بیشتر در موردشان حرف بزنم. اینها کاملاً کارشده با این نرمافزارهای دیجیتال هستند و شاید حتی عمداً عکسهایم تخریب شده باشند.
آیا تصمیم دارید با این همه عکسی که از پاریس تهیه میکنید، برنامهای را ترتیب دهید؟
نمیتوانم بگویم برنامهی خاصی مدنظرم است، ولی خیلی ایدهها دارم. ازجمله ایدهای که دارم و پروژهای که اخیراً شروع کردهام، کاریست در مورد پاریس قدیم و جدید و تصمیم دارم این کار را که تلفیقی از تضادهاست چند وقت دیگر با شهرداری پاریس در میان بگذارم و اگر امکانش باشد و وسائلش فراهم شود، نمایشگاهی برایش برگزار کنم. ولی کلاً آن قدر عکس نه تنها از پاریس بلکه از خود ایران و جاهای مختلف گرفتم که خودم هم نمیدانم که آیا هیچ وقت فرصت میکنم دوباره بازبینیشان کنم و کاری با آنها انجام دهم یا نه.
میدانید چندتا عکس دارید، از تعداد عکسهایتان آماری دارید؟
فکر میکنم از نظر عددی به صدهزار برسد. ولی از نظر حجمی چیزی بالغ بر دو ترابایت عکس دارم.
دوباره برگردیم به موضوع پاریس؛ اگر شهری به اسم پاریس وجود نداشت، آیا شهر دیگری را انتخاب میکردید؟ و اگر جواب شما مثبت است، چه شهری را؟
مسلماً شهری را که انتخاب میکردم داخل کشور خودم بود. ولی فکر میکنم منظور شما کشور دیگری باشد. اگر پاریس نبود... خیلی به آن خاص فکر نکردهام. ولی الان که شما سئوال میکنید، فکر میکنم شاید روم و بعد از آن نیویورک میتوانست گزینه دوم من باشد.
با دید هنری شما و ذوقی که شما دارید، کدام قسمت از پاریس است که فکر میکنید ارزش عکاسی زیادی دارد و خیلی با علاقه از آن عکس میگیرید؟
پاریس شهریست که خیلی چیزها دارد. در عمق و در روح خودش خیلی چیزها دارد که شما میتوانید رویآنها کار کنید. اگر من بخواهم به نقطهی خاصی اشاره کنم، نقطهی مورد علاقهی خودم تپههای مونمات است که هر وقت واقعاً تنها میشوم و میخواهم از تنهایی دربیایم، میروم روی تپههای مونمات مینشینم. آنجا برای من از نظر جذابیت روحی و بصری خیلی... چه جوری بگویم...
انگیزانندهی شماست...
انگیزانندهی من است، بله. ولی از خود پاریس من تصوری دارم که فکر کنم به این شکل بتوانم آن را به شما معرفی کنم و در واقع روحیات خودم هم بیشتر مشخص میشود. اگر بخواهم پاریس را با یک آدم مقایسهاش کنم و مثالش را از آدمهای روی زمین بزنم، پاریس را میتوانم با مونیکا بلوچی مقایسه کنم. مونیکا بلوچی هنرپیشهایست که در اکثر فیلمهایش کاملاً عریان و خیلی راحت و خیلی بیپروا بازی میکند. ولی چهرهاش به حدی معصوم است که شما اسیر این دو گانگی چهره و رفتارش میشوید و هیچ وقت نمیتوانید کامل او را بشناسید. پاریس هم برای من همین حکم را دارد. من هیچ وقت نمیتوانم پاریس را بشناسم، چون از دوگانگی هم حتی بیشتر است. پاریس برای من وجه چندگانه دارد و یکسری از جذابیتهایش هم که تا به امروز من را به دنبال خودش کشانده و خسته نکرده، همین چندگانیاش است. من تمام سعیام این است که این چندگانگی را کشف کنم و حدسم این است که در پس این کشف میتوانم در نهایت خودم را کشف کنم.