يك جوان بيكار/ ”ما ديگر به هيچكسى اميد نداريم”
۱۳۸۴ بهمن ۲۱, جمعهبيكارى بزرگترين مشكل نيروى جوان در ايران است. مشكلى كه در ابتدا سرخوردگى، و ناميدى را چيره میكند، و در ادامه راه را براى اعتياد، فحشاء و فساد و حتى خودكشى باز میكند. آمارهاى منتشر شده حاكى از يك جمعيت فقير ۴۰ درصدى در ايران است. فقرى كه نتيجه مستقيم بيكارى است. اين معضل در تهران بى و درپيكر و شهرهاى بزرگ بيداد میكند و وضع در شهرستانهاى كوچك و دور افتاده بازهم خرابتراست.
آنكس كه امكانش را داشته باشد، راه فرار را در خروج از ايران جستجو میكند. سالانه حدود ۲۰۰ هزار نفر موفق به ترك سرزمين خود میشوند. اينها گروهى هستند كه هزينهای كلان صرف آموزش آنها شده و بهره اين سرمايه نصيب كشورهايى میشود كه خريدار نيروى پرورش يافته و آماده به كار آنها هستند. اما تكليف بقيه چيست؟
دست اندركاران و مسئولان چه میكنند و آيا به فكر راه چاره میباشند؟ محمود احمدى نژاد با شعار تكيه بر نيروى كار جوان و ايجاد فرصتهاى شغلى بر رقيبان پيشى گرفت و سعى در يافتن پايگاهى درميان جوانان كرد. اما به نظر میرسد دولت وزرا و مديرانش را مشغلههايى ديگر بخود مشغول كرده: برنامه اتمى، انتقال اسرائيل به نقطهای دوردست در خاك اروپا و كنفرانس و كاريكاتورهاى هولوكاست! آيا با اين شعارها قرار است با فقر مبارزه شود و شغل ايجاد گردد؟ آنهم در جامعهای كه نيروى كار با نرخى ۴ درصدى رشد میكند و آمار رسمى كه معمولا تنها بخشى از حقيقت را نشان میدهند، نرخ بيكارى را ۱۵ درصد برآورد كردهاند.
ابعاد واقعى بيكارى زمانى آشكار میشود كه مشاغل كاذب را هم به آن اضافه كنيم. مشاغلى كه نه آفريننده ارزشند، نه پاسخگوى نيازهاى جوانانى كه سالها به اميد ساختن آينده خود درس خواندهاند و نه اساسا شغل محسوب میشوند. و به اين ترتيب حتى گروهى كه ظاهرا شاغل به حساب میآيند هم هيچگونه احساس رضايتى از زندگيش ندارند.
جوانى ۲۴ ساله كه پس از تحمل سختى فراوان در بازار كارى پيدا كرده میگويد:
” اصلا ۷۰ درصد مردمی که اینجا بیکارند بخاطر این است که اصلا محل کاری برای اینها وجود ندارد، شغلی وجود ندارد. چرا، شغل هست مثلا بروند راننده تاکسی بشوند یا نمیدانم هزار كارى كه عارشان میآيد انجام بدهند.
بقیه هم که کار میکنند یکجورهایی کارشان در سطح کارگریست، چطوری بگویم، اگر مدرک تحصیلی داشته باشند توی این ادارههای دولتی یا توی شرکتهای خصوصی با یک حقوق خیلی کم بتوانند یک کار دفتری برای خودشان دست و پا کنند.”
بسيارى از حاكم بودن روابط بر ضوابط شكايت دارند و اينكه همه چيز بسته به داشتن رابطه و پارتى بازى است.
” راستش من اوایل یک چندماهی دنبال کار گشتم توی همین روزنامهها که تبلیغ کار میزنند. یک چندباری هم رفتم، منتها میباید فرم پر میکردم. بعدها فهمیدم که فرمها فرمالیته است، یعنی شما میروید آنجا و فرم را پرمیکنید، منتها نه زنگی به شما میزنند و نه هیچی. یکی از دوستانم که توی یکی از این شرکتها بود گفت، اینها مثلا وقتی میخواهند سهتا کارمند استخدام کنند، اینها را از طریق رابطههایشان میگیرند. یعنی همه چیز اینجا براساس رابطه است. شما هرکاری که بخواهی بکنی حتما باید یک آشنایی داشته باشی، وگرنه، بقول معروف، کلاهات پس معرکهاس.”
و دختر جوانى میگويد:
” توی ایران به این علت شغلهای کاذب وجود دارد که پول و پارتی حکم اصلی و رکن اصلیست برای کاریابی توی ایران. به این علت خیلی از آنهایی که دارند کار میکنند افرادی هستند که هیچ تخصصی در آن زمینه ندارند و آدمهایی که متخصصاند توی خانه نشستهاند و بيشتر دخترها تصمیم میگیرند که ازدواج کنند.”
كارشناسان معتقدند كه دولت با در پيش گرفتن سياستهاى درست میتواند در وضع موجود تغييرات اساسى ايجاد كند. بسيارى از اين كارشناسان بر فعال كردن بخش خصوصى تاكيد دارند و آنرا يكى از مهمترين كانونهاى جذب نيروى كار میدانند. به نظر آنها بى توجهى به سرمايه گذارى در بخشهاى توليدى براى ايجاد اشتغال، بوركراسى عريض وطويل دولتى، تخصيص يارانه به مصرف و تبديل بازارهاى داخلى به عرصه رقابت نابرابر توليدات خارجى با محصولات داخلى و بالاخره نبود مديريت كارآمد منجر به هدر رفتن منابع مالى شده وضعيت را روزبروز وخيم تر میكند.
” در پاسخ اینکه چکار میشود کرد، مدام میگویند اشتغالزایی، اشتغالزایی! مشکل اینجاست که اصلا توی کشورما تعریفی از اشتغالزایی ندارند و خودشان هم نمیدانند اشتغالزایی یعنی چی.”
” خوب، این باعث ایجاد مشکلات روحی برای جوانها میشود که تبعات بسیار زیادی هم در جامعه دارد. همانطوری که مشاهده میکنید درصد اعتیاد در اجتماع بسیار بالاست و اینها هم از عوارض بیکاری و مشکلات روحیای هست که برای جوانها ایجاد میشود که متاسفانه مسئولان اصلا بفکر نیستند و فقط حرف میزنند.”
مسئولان فقط حرف نمیزنند. آنها طرحهايى را هم در سردارند. طرحهايى كه متاسفانه نه زيربنايى هستند و نه چاره ساز. ايجاد صندوق جوانان، اشتغال ضربتى، اعزام نيروى كار به خارج از ايران، و صدقه دادن درآمد ناشى از نفت براى تسكين موقتى درد، اگر خوشبينانه قضاوت كنيم نشان سادهانگارى است. سطحىنگرى كه جوابگوى حداقل معضلات هم نمیتواند باشد. اگر دولت بخواهد واقعا اقدامى كند بايد براى كاهش نرخ بيكارى سالانه دست كم بيش از ۷۰۰ هزار فرصت شغلى ايجاد كند. اما به عقيده صاحبنظران سياسى و اقتصادى چنين تدابيرى با روحيهای كه در حال حاضر بركشور حاكم است و با تنشآفرينىهاى همه روزه رهبران امكان پذيرنيست و متاسفانه بايد در انتظار وضعى بمراتب وخيمتر بود كه رشد بيكارى از اولين تبعات آن است.
از جمله ديگر عواملى كه در رشد بيكارى و نارضايتى دخيل است عدم ارتباط سيستم آموزشى كشور با ضرورتهاى بازار كار است. نتيجه اينكه حتى شاغلين هم يا آنچه يافتهاند مطلوبشان نيست و يا كارشان تامين كننده زندگىشان نمیباشد و خط فقر همچنان ادامه پيدا میكند.
” کار هم که پیدا بشود آنقدر حقوقها پایین هست که اصلا نمیشود با آن زندگی کرد.”
“یکسال با شما یک قرارداد امضا میکنند و بعد از یکسال هم میتوانند آدم را بیندازند دور. یعنی هیچ چیزی نیست که شما مطمئن باشید، مثلا، میتوانید روی اینکار حساب بکنید و زندگیتان را روی این کار بسازید.”
” من مثلا لیسانس گرفتم. شما خودتان را بگذارید جای من. من اگر دیپلمه بودم حاضر بودم هرکاری بکنم، ولی حالا که لیسانسه هستم. من حتا تا پارسال هم میگفتم، باشه! بعنوان منشی هم کار می کنم. ولی الان احساس می کنم برای من که لیسانس دارم، منشیگری کار خیلی چیپی برایم هست. مسلما همه هم مثل من فکر میکنند. ما به لیسانس که میرسیم دقیقا با معضل کار مواجه میشویم. کار هست، نمیگویم نیست. همین روزنامهی همشهری را که باز کنید ماشااله پر از کار است، منتها هم محیط شان بد است، هم دستمزد آنچنانی ندارند و هم کارهای خیلی چیپ و معمولیست که با دیپلم که سهل است با سیکل هم میتوانید آنجا کار کنید. بچههای لیسانسهی ما معضل کار خیلی دارند. مثلا کار مربوط به رشته. من الان مطمئنم که باید یک یا دوسال بگردم تا کار مناسبی پیدا کنم.”
جامعه جوان ايران سردرگم كلافى از مشكلات، عادتهاى ديرينه يك جامعه مصرفى را نيز يدك میكشد.
” من فکر می کنم توی کشور ما کارکردن و شغل یک تاریخچهی دیرینه دارد. یعنی کلا مردم تنبلی داریم که به تنبلی عادت کردند، بخاطر همین هم هیچوقت در کشور ما شما نمیتوانید در آن سطحی که تمام دنیا دارند کار میکنند از آدمها انتظار داشته باشید که کار بکند یا حتا اینکه واقعا دارند کار میکنند. آدمهایی که واقعا کار میکنند درصدشان خیلی کم است. تازه، آنچه ما از آن بعنوان کار تعریف میکنیم در هیچ جای دیگر دنیا نیست. مثلا، شما فکر کنید، خیلی کارها هست که میشود انجام داد، ولی از جوانهای این مملکت شما نمیتوانید انتظار داشته باشید که هرنوع کاری را انجام بدهند. انجام نمیدهند. یعنی پسرهای ما همه بچهننهاند و دخترهای ما هم ساخته میشوند برای اینکه زن مردم بشوند.”
شايد كم نباشند جوانانى كه تصور میكنند با انتقاد به فرهنگ تنآسايى میتوان آنرا تغيير داد. اما معضلات عميقتر از آنند كه بتوان ساده با آنها برخورد كرد و عميقتر هم میشوند اگر مسئولان بجاى اتخاذ سياستهاى سازنده ، با ايجاد تنگناهاى جديد حداقل امكانات باقى مانده را نيز به باد دهند و هيچ كورسوى اميدى براى جوانان باقى نگذارند.
” آدم همیشه با امید زنده است، اما ما دیگر به هیچکسی امید نداریم. من خودم شخصا هیچ امیدی ندارم. واقعا اگر شرایط جور بشود، من فکر میکنم که بیشتر جوانها میخواهند از اینجا بروند. چون چیزی برای پیشرفت وجود ندارد و فقط مشکل است و مشکل. همین. هیچ چیز دیگری نیست.”