ويژنامه جواد مجابى، نويسنده و محقق صاحبنام
۱۳۸۵ فروردین ۱۱, جمعهدفتر ويژه مجابى را که ورق مىزنيم به يک سال شمار ۱۰ صفحهاى اندکى مبالغهآميز که خود مجابى از مجموعههاى فعاليتهايش، اعم از سفرهاى کوتاه و بلند معمولى تا چاپ آثارش نگاشته است برمىخوريم. نخستين نمايشگاه نقاشى او در آتليه «اوباش» در کنار برادرش حسين همراه با جمعى آنارشيست بود. و دومين نمايشگاه پس از مرگ برادر در کنار جمعى مدرنيست.
همکارى او با مطبوعات با نوشتن مقالات ترجمهشده در روزنامه کيهان آغاز مىشود. مجابى پس از مدت کوتاهى کيهان را رها مىکند و به اطلاعات مىپيوندد و صفحات فرهنگى و ستون نقد اجتماعى آن را اداره مىکند.
با انتشار دو کتاب «يادداشتهاى آدم پرمدعا» و «آقاى ذوذنقه» جاى خود را در کنار نويسندگان باز مىکند. مجابى در سال ۱۳۵۹ پس از يک بازخريد اجبارى و بازنشستگى اختيارى خانهنشين مىشود. اما گويا تازه زمان پيدا کرده تا نيروهاى ذخيرهشده را بمصرف برساند. پس از خانهنشينى ۹ رمان و ۱ مجموعه داستان منتشر مىکند.
با وجود همهى اين کوششها روان شاد منوچهر آتشى معتقد بود که در مورد برخى از نويسندگان از جمله مجابى بىانصافى شده است، زيرا کمتر به آنها پرداخته شده و در موردشان نوشته شده است. آتشى در دو مورد مجابى را تقصيرکار مىداند. اولا که مجابى يک نفس مىنويسد، تقصير دوم متوجه ذهن سيال و فعال اوست.
مجابى با دانش گستردهاى که از هنر و نوشتار دارد، وقتى آغاز به کارى، مثل «سفرهاى ملاح رويا» يا همين کتاب شعر بلند «تامل مىکند» اختيار سياليت ذهن و منظرههاى بيکرانهى خيال و حساسيت هنرمندانه از دستش خارج مىشود و فراموش مىکند که مردم امروز دچار چه تنبلى و رخوت ذهنى شدهاند. خواندن درآمد يک شعر بلند خوب آنها را بسوى متن و پارههاى ديگر شعر برنمىانگيزد.
جواد مجابى در گفتگويى با صداى آلمان در پاسخ به اين پرسش كه چگونه با وجود اين همه پراکندگى در کار، به طنز روىآورده و بيشتر آفريدههاى خود را در اين زمينه نوشته است، مىگويد:
«يکجورى با سرشت من سازگارتر بوده و من تقريبا از اولين کتابهايى که نوشتم با طنز آشنا بودم و در اين زمينه کار کردم و بطريقى از سطح بطرف عمق رفتم. يعنى اول با فکاهه و موضوعات شيرين و اينها شروع کردم و بعد به سمت نوعى طنز ساختارى و طنزى که در ساختهاى يک اثر وجود دارد رفتم. اين خيلى به من کمک کرد که هيچ چيز را در اين جهان فانى جدى نگيرم و هميشه در نوعى ترديد به هر نوع مسئلهاى نگاه کنم و هيچ قاعده و قالبى برايم ارزش ابد مدت را نداشته باشد. در واقع من بخشى از پيشرفت ذهنى خودم را مديون بينش طنزآميزى هستم که به آن وابسته هستم، حتا در کارهاى جدىام که مىنويسم، حتا براى تحقيق، هميشه فکر مىکنم که مىتواند اين تحقيق بگونه ديگر هم باشد. طنز به من کمک مىکند که من ابعاد مختلف يک اثر را ببينم. ساحت هاى مختلف يک سوژه را ببينم و فقط از يک زاويه و يک ضلع به قضيه نگاه نکنم.»
مجابى همراه با چندتن از نويسندگان بدعوت انجمن قلم به نيويورک مىرود. در همان جلسه انجمن قلم رضا براهنى در معرفى او مىگويد: «روزنامهنگارى در ايران مسئلهى فوقالعاده خطرناکىست. آدم يا از اينور مىافتد يا از آنور. مجابى شرافت قلم روزنامهنگارى کشور ماست.»
الهه خوشنام