وبلاگنویسان ایرانی و انتخابات آمریکا
۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه"این انتخابات جهان را دگرگون خواهد کرد"
"آرش کمانگیر" مشاهدات کریستین امانپور را در روز انتخابات ترجمه کرده و در پایان مطلبش به طور ضمنی جمهوری اسلامی را به دلایل گوناگون مورد انتقاد قرار داده است:
«در روز انتخابات، در نیویورک صحنههایی می دیدم که مرا به یاد اولین انتخابات دموکراتیک در افغانستان، در سال ۲۰۰۴، و عراق، ۲۰۰۵، میانداخت. صحنههایی که میدیدم شبیه انتخابات ۱۹۹۴ آفریقای جنوبی بود که در آن نلسون ماندلای سیاه پوست به سیطرهی سفیدها پایان داد. یا ایران ِ ۱۹۹۸ که زنان و جوانان با شرکت انبوه در انتخابات، اولین رییس جمهور اصلاحطلب، خاتمی، را انتخاب کردند ... مردمی را می دیدم که در صف رایگیری از هم عکس میگرفتند برای اینکه نقش خود را در یک رخداد تاریخی دموکراتیک برای آینده ثبت کنند ... (ترجمه ی آزاد).
این جملهها را کریستین امانپور در وبلاگ سیانان مینویسد.
خبرنگار ارشد سی ان ان، کریستین امانپور، انتخابات امروز را با لحظات ِ بزرگی از تاریخ رژیم ایران مقایسه میکند. البته این همان ایرانی است که همجنسگراها را دار میزند و زنان را برای اینکه مویشان بیرون است کتک میزند….همان رژیمی که یک دهه است در حال کار روی بر تسلیحات هستهای است تا اسراییل را نابود کند.»
"مرثیه برای پایان زعامت ملکوتی آقا جرج بوش دامت برکاته"
این عنوان مطلبی کهنهتر از "آرش کمانگیر" است که در آن نگاهی طنزآمیز به وبلاگهای طرفدار "جمهوریخواهان" آمریکا دارد:
«تصور کنید خاتمی، یا مثلا حتی عبدالله نوری، نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود و شب ِ انتخابات باشد و معلوم باشد که فردا سرنوشت انتخابات به نفع اوست. حالا فرض کنید شما یک “بسیجی” هستید. لابد در این وضعیت دارید با عصبانیت در یک اتاق سه در چهار از این سو به آن سو میروید و به دشمن و منافقین و گولخوردگان این دو فحش میدهید. البته واضح است که فرض میکنیم که انتخابات عادلانه برگزار میشود.
این دقیقا وضعیت بخشی از وبلاگستان ِ آمریکایی در این روزهاست. با نزدیک شدن ِ زمان ِ انتخابات در آمریکا، وبلاگهای “جمهوریخواه پسند” (بگویم “راست” درست است؟) تو را یاد سربازی میاندازند که آخرین خشابش را با خشم روی دشمنش خالی میکند و همزمان برای “شهادت” آماده میشود.
به نظر میرسد، اگر معجزهای نشود (که خداکند نشود) پرزیدنت اوباما را جدا به چشم خواهیم دید. این برای مذهبیهایی که چشم دیدن “اوبامارکسیست” را ندارند همان کشتهشدن است. و البته “رسانههای لیبرال” هم می شوند دشمن ...»
"ما خفتیم و اوباما نخفت!"
نیما اکبرپور، در وبلاگش، "عصیان"، میگوید که شب انتخابات را پای مانیتور به صبح رسانده است. به نظر میرسد که او زیاد به "دگرگونیهایی" که خیلیها انتظارش را دارند، اعتقادی ندارد:
«اوباما انتخابات ریاست جمهوری رو به نمایندگی از دموکراتها برد. خیلی از ما امیدواریم که اتفاقات بهتری بعد از تصمیمات پرزیدنت باراک حسین اوباما بیفته. به هر حال انتخاب اون به عنوان اولین رئیسجمهور رنگینپوست ایالات متحده آمریکا یک اتفاقه هر چند که من رو همیشه یاد فیلمهای هالیوودی میندازه که آمریکا رو در سالهای آینده نشون میده و رئیسجمهور هم یک سیاهپوست بود و درگیر مشکلاتی مثل جلوگیری از یک حرکت تروریستی بزرگ یا نابودی زمین و درگیری با موجودات فضایی. در بیشتر مواقع هم نتیجه موفقیتآمیز بود. شاید بشه این موضوع رو تأثیرگذار دونست. به هر حال دیشب تا ساعت سه صبح به وقت لندن (شش و نیم صبح به وقت تهران) بیدار بودم و نتایج رو به طور زنده از سایت یاهو، گوگل، بیبیسی، سیانان و جاهای مشابه مانیتور میکردم. و البته یک نوع گزارش لحظهبهلحظه هم توی فرندفید مینوشتم. بعدش هم داشتم میخوابیدم نگران بودم اتفاقی که برای کروبی افتاده برای اوباما نیفته!
باید دید اوباما میتونه تغییر در اوضاع متشنج دنیا به وجود بیاره؟ گرچه موضعگیریهاش درباره ایران نسبت به مککین تا به حال نرمتر بوده اما باید دید از حرف تا عمل چقدر فاصله هست.»
اینترنت به جای ماهواره
از نوشتهی "مریم" برمیآید که این شب تاریخی را در خواب گذرانده است. او مینویسد:
«دیشب نتیجه انتخابات آمریکا معلوم شد و به سلامتی و دل خوشی اوباما رئیس جمهور شد. قصدم تحلیل سیاسی و اینها نیست. فقط هی امروز دلم آب می شد که چرا ماهوارهمون ترکیده و نشد انتخاباتو دنبال کنم. بنابراین، منی که عمرن به هیچ سایت بی بی سی و سی ان ان سر نمیزدم، امروز از خجالتشون در اومدم.»
"لذتهای یک انتخاب"
از نوشتهی سمیه توحیدلو در وبلاگش که نام "بر ساحل سلامت" را به یدک میکشد، میتوان حدس زد که او هم برای آگاهی از نتیجهی انتخابات، شبزندهداری نکرده. علاوه بر آن کاملا مشهود است که با پیروزی اوباما، فیل سمیه یاد هندوستان کرده:
«از صبح زود که وقایع انتخابات آمریکا را دنبال می کردم، حسی شبیه سالهای ۷۶ و ۸۰ داشتم. سالهایی که سرشار از شوق در انتظار پیروزی بودیم. لذت پیروزی بعد از دویدنها و شب نخوابیها و ... این حس من فقط نیست ... سالهاست چنین لذتی سراغم نیامده. دلم پیروزی میخواهد. دوست دارم بازهم شور را ببینم و مردمی را که شادند و خوشبخت و سربلند و ایرانی که اباد است و آزاد!
از حالا هیجان خرداد سال دیگر را گرفتهام. کاش آن روز هم مثل امروز تاریخی باشد. امروز یک جوان، یک سیاه پوست، یک اصلاحگر ، یک سوسیالیستِ دموکرات تبدیل شد به تاثیرگذارترین رییس جمهور!»
پیروزی اوباما و سوختن کتری
موفقیت باراک اوباما برای "زهرا" با ضرر مالی و روحی همراه بوده. "زهرا" از این اتفاق آنقدر ذوقزده میشود که فراموش میکند کتریش را از روی اجاق گازی بردارد. او سالها با این کتری زندگی کرده و از آن خاطرات خوبی داشته است.
"زهرا" در "پانوشت" مطلبش به موضوعی اشاره میکند که درخور توجه است:
«پانوشت ۲: میگم خودمونیم، الان زن اوباما خوشحالترین زن دنیاست، نه؟ از اون طرف زن کردان (عوضعلی کردان، وزیر برکنار شدهی کشور) ناراحتترین زن دنیا شاید… زن اوباما احتمالا از خوشحالی نمیتونه چیزی بخوره، زن کردان از ناراحتی. احتمالا دیشب کردان نه غذا خورده نه حرفی زده، بعد همینجوری بغض کرده، خوابیده… خوب همیشه که نباید سیاسی به همه چیز نگاه کرد…
دنیا جای عجیبیه کلا، بعدشم به هیچکی وفا نمیکنه…»
مقایسه اوباما با لینکلن و روزولت
نویسندهی وبلاگ "رونوشت" که به گفتهی خودش "یک هیپی ایرانی" است، اوباما را با لینکلن و روزولت مقایسه میکند:
«انتخاب اوباما "نه"بزرگ جامعه آمریکا بود به سیاستهای جنگطلبانه نومحافظاکارانهای که وضع اسفبار والاستریت و مردمی که اساسهای خانهشان را وسط خیابان پهن کردهاند نتیجه غمبار آنهاست. اوباما امروز در جایگاهی ایستادهاست که پیش از او لینکن و روزولت را بر خود جای داده بود و آمریکاییها امشب با آرزوی تغییر چشمانشان را میبندند.»
فرق دموکراتها با جمهوریخواهان
نویسندهی "هزار دستان چمن" میگوید که علت شوق و ذوق ایرانیها در رابطه با پیروزی اوباما برایش روشن نیست. او معتقد است که "فرق دموکرات ها و جمهوریخواهها، در کشتن زنان و کودکان عراقی با کمبود دارو و غذا (تحریم) یا با بمب است". او در مطلبی با عنوان "اوباما و خاتمی" درددلهایش را بیان کرده که بخشی از آنها را بازگو میکنیم:
«(...) این انتخابات امریکا و شعارهای انتخاباتی اوباما و این جریان امید و در پی تغییر بودناش خیلی من را یاد خاتمی میاندازد با تفاوت این که خاتمی نه از کمپانیهای بیمه ی درمانی و ... پول گرفته بود و نه لابیهای مختلف پول بهش داده بودند، اما خاتمی هم مجبور بود به اصولی که وجود دارند وفادار بماند.
شباهتهایی اساسی بین هر دوی اینها هست: مردم درگیر خصوصیات اخلاقی و نه سیاستگذاریهایشان شدهاند. هر دو شخصیتهایی دوست-داشتنی و کاریزماتیک دارند اما دقیق که به حرفهایشان گوش کنی، همهی قولهایشان مبهم و نامشخص است و مواردی هم که مشخصاند ناامید کننده هستند یا تفاوت اساسی و رادیکالی که انتظارش را داری، در حرفهایشان و سیاستگذاریهایشان پیدا نمیکنی. بعد هم یک نگاه به اینکه کل سیستم چطور کار میکند و چقدر یک نفر میتواند تغییر ایجاد کند - حتی اگر رادیکالترین فرد وارد قدرت بشود - هم بد نیست.
جالب اینکه امریکاییهایی که دنبال تغییر هستند، فکر میکنند که به طور مخفی اوباما یک رادیکال چپ است و ایرانیها فکر میکردند که خاتمی ضد حکومت اسلامی است (...)»
"ما و اوباما: به یاد ارکیدههای وحشی پروفسور رورتی"
خالق "کلنگ" هم در یک یادداشت طنزآمیز کوتاه و عنوانبلند، به مقایسهی انتخابات ریاست جمهوری در جمهوری اسلامی و آمریکا پرداخته است:
«و البته حالا دیگر حتا رئیسجمهور آمریکا هم از خودمان است و دیگر از هیچ جهت جای نگرانی نیست. پرزیدنت حسین آقا انتخاباش درست مثل دوم خرداد بوده و ابدا مو نمیزند. واضح است که سناتور جان مککین هم بسیار به حجتالاسلام ناطقنوری شباهت دارد. جو بایدن هم مثل حسنآقا حبیبی میماند. سارا پیلین هم لابد چیزیست در مایههای حاج خانوم فاطمه آلیا. همین روزها است که روزنامههای دوم خردادی آمریکایی تاسیس بشوند (...)»