هویتهای ساختگی و تقابلجوییهای خونین
۱۳۸۶ فروردین ۱۲, یکشنبههویتهای ساختگی
ملتها و فرهنگها ساختههایی تاریخی هستند. آنها ساختگی هستند دست کم به اعتبار داستانهایی که ساختهاند تا خود را ممتاز کنند و برتری ویژهای را به خود نسبت دهند. برتری همواره با مقابلهجویی به دست میآید، زیرا برتری همواره برتری در مقابل قومی یا فرهنگی دیگر است. جهان هنوز پا در مرحلهای ننهاده که نسبت دادن فضیلتی به خویش به طور مستقیم یا غیر مستقیم با نسبت دادن رذالت به دیگران همراه نباشد. دولتها امروزه تا حدی کوشش میکنند بر مبنای هنجار نزاکت سیاسی (political correctness) در عرصهی سیاست بینالملل، جز در حالت درگیری در یک جنگ آشکار، خودستایی و از سوی دیگر فحاشی نکنند. این ادب دیپلماتیک هنوز باعث نشده است که ما از فرهنگ تشنجانگیزی که در تداوم عصر ملیتگرایی است، فاصله گیریم. تشنج ادامه دارد، همواره نه به نحوی آشکار در مرزها، بلکه ای بسا در کتابهای درسی، در مجلات، در سینما و در بازیهای کامپیوتری. در رسانهها مدام آتش جنگ فروزان است.
جنگ رسانهای
فیلم "۳۰۰" نمونهی یک جنگ رسانهای است. این فیلم، که هم اکنون روی پردهی سینماهاست، روایتی از جنگ میان یونانیان و ایرانیان به دست میدهد، جنگی به سال ۴۸۰ پیش از میلاد، که گویا صحنهی بسیار داغی از آن نبرد تنگهی ترموپیل بوده است. به روایت هرودوت در این نبرد لشکر کوچکی از یونانیان در برابر سپاه بزرگ خشایارشاه ایستادگی میکند. هرودوت تنها کسی است که در این مورد گزارش نوشته است. گزارش وی در مورد این نبرد و کل جنگ ایران و یونان از نظر تاریخنگاری انتقادی امروزین با غلو و افسانهسرایی همراه است. در فیلم غلوهای هرودوتی را غلوهای هالیوودی به اوج رساندهاند. این غلونمایی را البته نمیتوان تحریف مستقیم هرودوت قمداد کرد، زیرا سناریوی فیلم نه بر اساس "تاریخها"ی هرودوت، بلکه بر اساس یک کتاب مصور نوشته شده است.
۳۰۰: آسیا در برابر اروپا
در پس فیلمی چون "۳۰۰" علاوه بر انگیزهی درست کردن فیلمی که سرشار از خون و اکشن باشد و مشتریان صحنههای بزن-بکش را به پای گیشه بکشد، ذهنیتی نهفته است که آن را میتوان خودمرکزبینی غربی در مبتذلترین شکلش تلقی کرد. بر پایهی این منش آسیاییهایی خشن و بیرحم در برابر اروپاییان باوقار، فکور و دلیر قرار میگیرند. پیام "۳۰۰" و آثار مشابه روشن است: غرب باید مسلح و هشیار باشد، از خود دفاع کند و به "دشمن" فرصت ندهد که دستگاه جنگی خود را به راه اندازد و در "دنیای متمدن" آشوب به پا کند. منتقدان بسیاری به درستی مضمون چنین پیامی را فاشیستی خواندهاند.
بلاهت بینالمللی
اگر با چنین آثاری مقابله به مثل شود و منتقد مقابله از منطق خود آنها که توهین و تحقیر و از سوی دیگر خودستایی است، پیروی کند، پیام آنها از هر جهت کارساز میشود. موضوع را اصولا نباید به صورت "غرب" در برابر "شرق" یا در نمونهی مشخص اروپا در برابر ایران تفسیر کرد. موضوع بر سر نوعی بلاهت و ابتذال و کینهجویی است که شرق و غرب نمیشناسد.
شرط انتقاد درست
پرسش این است که چه نحوهی انتقادی درست است؟ شرط انتقاد درست فاصلهگیری از ذهنیت فاضل دانستن خود به بهای رذل دانستن دیگران است. تاریخنویسی تا کنون عمدتا برپایهی چنین ذهنیتی نوشته شده است. تاریخنویسی که میگوییم منظورمان فقط چیزهایی از سنخ کتاب کارتونیای نیست که مبنای سناریوی فیلم "۳۰۰" بوده است. کتابهایی وجود دارند سخت جدی که هویت فرهنگی را با تقابل توضیح میدهند. کتاب نامدار "آتن" (Athen)اثر مورخ زندهی آلمانی کریستین مایر (Christian Meier) از زمرهی این کتابهاست (Berlin: Siedler-Verlag 1993).
اگرهای هویتساز
این کتاب مقدمهی پرشوری دارد که موضوع آن همین حملهی خشایارشاه به آتن است. فشردهی آن چنین است: اگر خشایارشاه بر یونان چیره میشد، در این صورت دموکراسی آتن پا نمیگرفت، بدون دموکراسی فضای بحث و پژوهش آزاد و دانشدوستی وجود نداشت ، بدون اینها فلسفهی آتنی رشد نمیکرد و بشر از داشتن متفکرانی چون سقراط و افلاطون و ارسطو محروم میشد و در نهایت اینکه اروپا متولد نمیشود و آسیا سرنوشت بشر را تعیین میکرد. با این تحلیل هویت اروپا از راه یک تقابل توضیح داده میشود. این توضیح سادهنگرانهای است، بر "اگر"هایی استوار است که زنجیرهی آنها فقط در خدمت زنده نگه داشتن خاطرهی یک تقابل است.
کدام انتخاب؟
انتخاب واقعی نه این است که یا پیروزی خشایارشاه یا فلسفهی آتنی، بلکه این است: دنیایی را میخواهیم که در آنها هویتها از طریق تقابل توضیح داده شوند، یا دنیایی که هویت انسانی در صلح و همبستگی جسته شود. اگر فلسفهی یونانی به این دیدگاه آزادیخواهانه و عدالتجویانه راه برد، به روح آن خیانت میشود، اگر کسی وجود آن را با یک جنگ توضیح دهد.