هفتادمین سالگرد تولد رومی اشنایدر، ستاره خوشسیمای سینمای آلمان
۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبهدر دورانی که سینمای آلمان میرفت تا از دل خرابههای پس از جنگ جهانی دوم سر بردارد رومی اشنایدر به بازیگری در سینما روی آورد.
رومی اشنایدر از كودكی و در دامان خانواده با هنر بازیگری آشنا شد. تا بیست سالگی در رشتهای از فیلمهای پرفروش بازی كرده و به شهرت رسیده بود. در آن سالها سینمای آلمان در چنبر فیلمهای احساساتی و ملودرامهای سطحی خانوادگی گرفتار بود. بازیگرانی كه از هنر سینما چیزی بیش از داستانهای مردم پسند و سرگرم کننده میخواستند در سینمای آلمان به بن بست میرسیدند.
رومی اشنایدر پس از نزدیک ده سال کار بازیگری در آلمان به پاریس رفت و در فرانسه با استعدادی شگرف و پشتکاری فراوان خود را به تجارب هنری تازه سپرد. خود میگوید: «میخواستم از چیزهای یکنواخت و تکراری فرار کنم. در پاریس به دنیایی تازه وارد شدم. تا آنجا که توانستم از فضای آزادی که به دست آورده بودم استفاده کردم.»
در فرانسه بود که استعداد بازیگری رومی اشنایدر شکوفا شد. در صحنه تئاتر و بر پرده سینما هنردوستان را به تحسین وا داشت. فیلمسازانی مانند کلود شابرول، کلود سوته و لوکینو ویسکونتی هنر او را کشف کردند و در فیلمهای خود او را به كار گرفتند.
او همواره در تکاپو بود و در جستوجوی مرزهایی تازه. رومی اشنایدر در گفتوگویی در آخرین سالهای زندگیاش نگاهی به گذشته میاندازد و میگوید: «به هر حال من سعی میکردم نه تنها از لحاظ شغلی، بلکه اصولا، خود را از نوعی قید و بند رها کنم و از دنیایی کوچک فراتر بروم. میخواستم از چیزهای تکراری فاصله بگیرم و مجبور نباشم، پیوسته دور خود بچرخم. من طالب دنیایای تازه بودم و زندگیای تازه. من به این چیزها نیاز داشتم و از فرصتهایم نهایت استفاده را کردم.»
رومی اشنایدر در نقشهایی که ایفا کرد بخشی از شخصیت و خلق و خوی خود را به جا گذاشت. او معمولا ایفاگر نقش زنانی است که روحیهای سرسخت و طغیانی و در عین حال سخت حساس و شکننده دارند. آماده هستند كه با فداکاری و شجاعت همه چیز را در پای عشق و دلبستگیهای عاطفی قربانی کنند، اما به آنی در برابر ضربهای حساس فرو میریزند و از هم میپاشند.
این ستاره بزرگ سینمای آلمان خود دراین باره میگوید: «من ویران شدهام. داغونم. میفهمی چه میگویم؟ خیلی خسته هستم. حس میکنم پیر شدهام. در تمام آرزوها و تلاشهایم شکست خوردم. هیچکس هیچکس هیچکس به اندازه من نمیخواست و برای خواستش تلاش نکرد....»
رومی اشنایدر در برابر دشواریها و ناکامیهای شخصی سخت ضربهپذیر بود و میدانست که زندگی کردن با او ساده نیست: «من یا خوشحال خوشحالم یا غمگین غمگین. شکی ندارم که به خاطر همین هم، بسیاریها سخت میتوانند با من زندگی کنند، در کنارم باشند و یا با من کار کنند. ولی خب من گاهی سعی میکنم که خودم را کنترل کنم و افسار را در دستم نگه دارم تا یک سری از آدمها را له نکنم یا شوکه نکنم.»
شکست عشقی در رابطهاش با آلن دلون و به ویژه مرگ پسر ۱۴ سالهاش بر او ضربهای کاری وارد ساخت. مشروب و داروهای مخدر به او آرامش نبخشید، بلكه او را آهسته به سوی مرگ سوق داد. قلب رومی اشنایدر در ۲۹ مه ۱۹۸۲ در پاریس از تپیدن باز ایستاد. او هنگام مرگ در اوج شهرت و محبوبیت بود و تنها ۴۳ سال داشت.