نگاهى به فيلم «سيرينا»
۱۳۸۴ اسفند ۱۶, سهشنبهچنانچه اگر يکى از صاحبان شرکتهاى نفتى در تگزاس با لبخندى اشاره کند در کويرى دور، در آنسوى جهان، کارگران بسيارى کار خود را در ميدانهاى نفت از دست مىدهند و هيچ جاى شگفتى نيست که يکى از اين بيکاران بدام عوامفريبانى بيفتد که مىدانند که چگونه بايد احساسات انتقامجويانه را در او بيدار کرد.
«جورج کلوني» در اين فيلم نقش «جيمى باب بارنس»، مامور سازمان سيا را بازى مىکند که پس از يک دوره کار سخت آرزوى بازنشستگى را در سر مىپروراند و بعنوان يکى از اعضاى گروه در سازمان سيا واقعا باور دارد که همهى فعاليتاش در خدمت دولت و امنيت کشور و همميهنان است.
وى در آخرين ماموريتاش و کشتهشدن دو تن از دلالان اسلحه در تهران و ربوده شدن يکى از موشکها از سوى يک مصرى مرموز، او به واشنگتن بازمىگردد و با آنکه با بيمهرى همکاران روبرو شده است، سرانجام به ماموريت ديگرى واگذار مىشود. او بايد شاهزاده «نصير» را که با برادرش بر سر جانشينى امير نيرومند رقابت مىکند از ميان بردارد، زيرا ايالات متحده آمريکا بيشتر ترجيح مىدهد که پسر ديگر امير قدرت را بدست بگيرد.
«نصير» شاهزادهاى اصلاحگراست و برخلاف برادرش نمىخواهد عروسک خيمهشببازى آمريکا باشد، حتا با چين قراردادهايى بسته است و آشکارا با آمريکا به مخالفت برخاسته است. در اينجا «بوب» مامور سيا وارد صحنه مىشود. برنامهى قتل شاهزاده نصير به شکست مىانجامد، زيرا يکى از دستيارانش در محل واقعه پشت به او مىکند و او را يارى نمىدهد.
سازمان سيا «باب» را مسئول نقشه مىداند و او خود بر آن مىشود تا در کندوکاو در مسايل بپردازد و به رازهاى پشت پرده سياست و اقتصاد پيبرد. وى درمىيابد که به او دروغ گفتهاند و از او بعنوان يک مهره شطرنج استفاده شده است و درمىيابد که سالها ماموريتهايى را کورکورانه انجام داده است، بيآنکه انگيزهى اصلى آنها را شناخته باشد.
در اين ميان نقش دو کنسرن نفتى بسيار برجستهتر نشان داده مىشود. يکى از آنها در قزاقستان قراردادهاى کلانى بسته است و شرکت ديگر تگزاسى حق استخراج نفت در يکى از اميرنشينان کرانهى خليج فارس را از دست داده است. دو شرکت بههم مىپيوندند و با معاملهاى که آنها انجام مىدهند سرنوشت آدمهاى زيادى را در سرتاسر جهان رقم مىزنند.
بدينگونه کارگردان در فيلم «سيرينا» توطئهها را در بازار نفت جهان به نمايش گذارده است. از بازيگرانى که در اتاقهاى دربسته شرکتها در واشنگتن سرنخ معاملات را در دست دارند گرفته تا آن کارگرانى که در ميدانهاى نفت در کرانه خليج فارس فعاليت مىکنند همه را در يک شبکهى گستردهى تصويرى نمايش مىدهد.
توطئهها در يکى از اميرنشينان کرانهى خليج فارس تکميل مىيابد که شاهزاده نصير اصلاحگرا روياروى منافع شرکتهاى آمريکايى ايستاده است و رو به چين آورده است که پيشنهادهاى بهترى را به او کردهاند و فراتر از آن، به آن پاکستانى جوانى پرداخته است که در ميدان نفتى کارش را از دست داده است و اکنون سرخورده به جرگهى گروهى از تروريستهاى اسلامىگرا مىپيوندد.
قهرمان فيلم در واقع قهرمان نيست، چرا که در جهان فيلمهاى «اشتفن گيگن» جايى براى قهرمانان وجود ندارد. شايد ديدگاهى که در اين فيلم نشان داده مىشود اندکى ماليخوليايى ارزيابى شود، اما آنگونه که «ميشاييل آلتن» مىنويسد، هاليووود اين ماليخوليا را در سالهاى دههى هفتاد آزموده است.
بدينگونه مىتوان گفت که فضاى سياسى در دوره دوم رياست جمهورى جورج دبليو بوش با دوره رياست جمهورى نيکسون همسان است که در آن دوره نيز، هاليووود فيلمهايى از اين دست پديد آورده بود. و اين بدان معنا نيست که هاليووود ناگهان خودآگاهى سياسىاش را يافته است، اما فضايى براى تاريخ آفريده مىشود که در آن به ديدگاههاى رسمى تاريخ با ترديد نگريسته مىشود.
پرويز حمزوى