نویسندهی بلاگر، بلاگر نویسنده
۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبهشانزده سال قبل، «جاستین هال» بیستساله که دانشجوی سال اول کالج «سوارتمور» در آمریکا بود، صفحهی اینترنتی راه انداخت که در آن از خاطرات روزانهی خود مینوشت. آن روها خود جاستین هال هم نمیدانست بعدتر اسم این روزانهنویسیهای اینترنتی او میشود «وبلاگنویسی» و خودش به عنوان اولین وبلاگنویس جهان نامش ماندگار خواهد شد.
سپتامبر ۲۰۰۱، «سلمان جریری» اولین نوشتهی وبلاگی وبلاگشهر فارسی را تولید کرد و نوشت:« وبنوشت بر وزن دستنوشت یک اصطلاح مندرآوردی است! خیلی جدی نگیرید! اما وبلاگ به وبسایت یا هوم پیجی میگویند که شامل نوشتههای شخصی یکنفر راجع به چیزها و نکات جالبی که میبینه یا بهشون فکر میکنه هست.»
چندی بعد حسین درخشان، دومین وبلاگنویس ایرانی، راهنمای ساخت وبلاگ را نوشت و در دسترس همه قرار داد و خیلی زود تعداد وبلاگهای فارسیزبان هر روز بیشتر از دیروز شد و موضوعات آن متنوع؛ از روزمرهنویسی گرفته تا سیاست، از اجتماع تا ورزش و صدالبته ادبیات. به نظر میرسد «رضا قاسمی» نویسندهی ایرانی ساکن فرانسه اولین نفر از اهالی ادبیات باشد که به وبلاگنویسی روی آورد و از این فضا برای ارتباط با مخاطبان خود استفاده کرد.
بعدتر تعداد وبلاگهای ادبی روز به روز بیشتر شد و افراد زیادی که نه نویسنده به معنای حرفهای آن بودند و نه شاعر و منتقد، به انتشار داستانها، شعرها و نقدهای ادبی خود در وبلاگهای شخصیشان پرداختند. بااینهمه در اولین سالهای وبلاگنویسی، احتمال انتشار داستانها و شعرهای وبلاگنویسان در قالب کتاب بیشتر به شوخی میمانست تا واقعیت آیندهای که ازقضا خیلی دور نبود.
وبلاگنویسانی که نویسنده شدند
«بیست و هشتم شهریور سال هشتاد و یک اولین پست وبلاگم را برای نوشتن خاطرهها و حسهایم منتشر کردم.آن زمان اصلن به وبلاگنویسی به عنوان راهی برای نویسنده شدن فکر نمیکردم.» این جملهها را «سپینود ناجیان» میگوید که هفت سال بعد از آن اولین پست وبلاگی، مجموعهی داستانهای کوتاه او با عنوان «سریرا،سیلویا و دیگران» را «نشر چشمه» که از ناشران معتبر حوزهی ادبیات است منتشر کرده است.
او میگوید: «وبلاگنویسی نویسندگی را به من نزدیکتر کرد.به این معنا که آن فضای دور و مبهم نویسندگی و جمعهای ادبی را واقعیتر کرد و دستیافتنی و راهی شد تا با آدمهای همفکر و سلیقهی خودم آشنا بشوم. آرام آرام داستانهایی که در وبلاگ مینوشتم خوانده شد، نقد شد و توانستم به این سوال همیشگی ذهنم پاسخ دهم که اصلن آیا داستانهای من و حرفهای پشتشان قابل طرح شدن هستند یا نه؟»
به جز نشر چشمه که حالا بیشتر از هر انتشاراتی دیگری کتابهای چهرههای ادبی مستعد وبلاگشهر فارسی را منتشر کرده است، انتشاراتیهای دیگری نیز دست به انتشار کتابهای وبلاگنویسان زدند. از اولین وبلاگهایی که کتاب شدند، برخی نوشتههای وبلاگ «نوشی و جوجههایش» بودند که در قالب کتابی کوچک به بازار آمد.
سپینود ناجیان دربارهی این اقبال برخی ناشران به نوشتههای وبلاگنویسان میگوید:«وبلاگ نویسنده بخشی از تبلیغ ناشر را برعهده میگیرد. دهان به دهان معرفی میشود. وبلاگهای خیلی سریعتر از کتابها رشد کردند چون مانع و "آقا بالاسر" نداشتند. فضای دموکرات اینترنت امکان پیشرفت سریع و تجربههای مختلف را به وبلاگها داده است که کتاب و فضای ادبی از آن محروم است. حتا خلاف آن، فضای ادبی جامعه تغییرات و ساختارشکنیها و آزمون و خطا را برنمیتابد. به سختی جلوی آن میایستد. من فکر میکنم ادبیاتِ حالا جوان ما بخشیاش را مدیون تجربههای وبلاگنویسی است.»
نویسندههایی که وبلاگنویس شدند
این راه، راهی یکطرفه نبود. نویسندهها و مطبوعاتیهای بسیاری هم رو به وبلاگنویسی آوردند و نوشتن در این فضای متفاوت با فضای ادبی و مطبوعاتی را تجربه کردند. بعضیها دلزده شدند و رفتند، بعضیها هم ماندگار شدند. «پوریا عالمی» یکی از آنهایی است که از مطبوعات و بعد از تجربهی انتشار کتاب به وبلاگنویسی رو آورد.
عالمی که از سال هفتاد و نه کار مطبوعاتی را به صورت جدی شروع کرده است، اولین مجموعهی داستانهای خود به نام«نیمساعت قبل از ساعت هفت» را در سال هشتاد و چهار منتشر کرده است و حالا شش سالی میشود که وبلاگ هم مینویسد. او که در این شش سال دو کتاب دیگر به نامهای «دخترها به راحتی نمیتوانند درکش کنند» و «پنجره زودتر میمیرد» را نیز منتشر کرده است در توضیح تجربهی وبلاگنویسی میگوید:« خب طبیعی است که آدم برای خواندهشدن است که مینویسد. مسیری که من در مطبوعات طی کردم، دارای یک کنارهگیری طولانی از حضور پررنگ در نوشتن مطبوعاتیست. آن هم به دلایلی که لابد مهمترینش به بیتجربگی من برمیگشته که مدیریتم بر توانایی تولید اثر و عرضهام درست نبوده یا هر دلیل دیگری. اما این خلا حضور را من با وبلاگ پر کردم. هر چند درگیری اصلی ذهنیام همیشه نوشتن داستان و رمان جدی یا مجموعههای طنز و رمان طنز بوده، اما اگر فضای کار مساعدتری در مطبوعات بود و من هم تصور واقعگرایانهتری از مطبوعات داشتم شاید وبلاگ را برای پر کردن خلا رسانهایام انتخاب نمیکردم. و اصلا به وبلاگ طور دیگر و مستقلتری نگاه میکردم.»
تجربهی "رو در رو" شدن با مخاطب
شاید برجستهترین تفاوت وبلاگنویسی با انتشار کتاب در تجربهی تعامل مستقیمی باشد که مشخصهی مهمی او دنیای وبلاگنویسی است و نویسنده این چنین تعامل مداوم و مستقیمی را با خوانندههای خود تجربه نمیکند. پوریا عالمی معتقد است که این ویژگی برجستهی تعامل با مخاطب در وبلاگنویسی، به نوعی پاشنه آشیل وبلاگنویسی نیز هست.
او میگوید:« وقتی برخورد مخاطب را با مطالبت میبینی، ممکن است خودت را با سلیقهی او همسطح کنی یا نگاهت را با ذائقهی او جور کنی. فقط به یک دلیل که او را از دست ندهی و به اصطلاح کلیکخور سایتت بالا برود. درگیر بازیها و بحثهای کامنتی میشوی و... که اینها به نظرم فقط باعث تخلیهی انرژي و یک نوع جنگ فرضی با یک مخاطب/ دشمن/ دوستار فرضی است. بعد از مدتی ممکن است به خودت بیایی و ببینی دیگر این تو نیستی که برای خواننده مینویسی، بلکه این خواننده است که تو را و قلم و نگاه تو را به شکل و ریخت سطح آگاهی و کیفیت سلیقهای خودش درآورده است.»
نگرانی عالمی، نگرانی بسیاری از وبلاگنویسان است که در دام "باب پسند نوشتن" برای مخاطب بیفتند و از شیوه و سلیقهی خود برای بیشتر خوانده شدن دور بیفتند. سپینود ناجیان معتقد است مخاطب هر وبلاگی هم در نهایت انتخاب میشود و در همان حد و اندازه خود آدم است. او میگوید:« وبلاگنویسی شانس رویارویی با مخاطب را به نویسنده میدهد. شانس نقد شدن. شانس تحمل کردن. خیلی اتفاقهای خوب در پی مخاطبدار شدن و شناخت خواننده رخ میدهد که با چاپ کتاب زیاد این اتفاق نمیافتد.»
نگاه جامعهی ادبی به وبلاگ ادبی
وقتی نویسندهی وبلاگ ادبی «ناتور» در انتقاد از سیاستهای جایزه ادبی بنیاد گلشیری در وبلاگ خود نوشت، فرزانه طاهری مدیر این بنیاد در روزنامهی رسمی به انتقادهای نویسندهی این وبلاگ پاسخ داد. بعد از انتخابات بحثبرانگیز ریاستجمهوری سال گذشته، در فضای وبلاگها و شبکههای اجتماعی فارسیزبان پیشنهاد شد رمان پرفروش یکنویسنده که در وبلاگش به شدت از مواضع محمود احمدینژاد طرفداری میکرد و معترضان نتایج انتخابات را میکوبید به ناشر پس فرستاده شود که تعداد بسیاری از نسخههای این کتاب به ناشر پس فرستاده شد.
پوریا عالمی میگوید:« الان اصلا وبلاگها و سایتها را جامعهی ادبی، اعم از نویسندگان و منتقدان، غیرجدی و دست کم نمیگیرند. تاثیر وبلاگهای ادبی موضوع غیرقابل کتمانی در فضای واقعی ادبیات نیست.»
سپینود ناجیان اما معتقد است که جامعهی ادبی فارسیزبان وبلاگنویسی را چندان جدی نمیگیرد. او میگوید: « نویسندههای بزرگ دنیا اگر وبلاگ نمینویسند- که البته تعدادی از آنها سایت دارند و مطالبی تحت نام آن سایت منتشر میکنند- به این دلیل است که هر جملهشان در بازار جهانی ادبیات ارزش دارد و شامل حقوق مولف است. نویسندهی ایرانی اقبالش به وبلاگنویسی از سر محدودیتهای چاپ و نشر و ممیزی بوده است. طرفی شاید خوی شرقی ما این سهولت در چاپ و انتشار و در دسترس بودن را مصداقی از رنج بردن برای رسیدن به گنج نمیداند! تصور قدیمیهای ادبیات ایران این است که درست نیست هر مطلبی با هر شکلی با هر سطح سوادی این طور دیمی منتشر شود. پس برای مطالبی که در اینترنت منتشر میشوند ارزشی قائل نیستند.»
از سپتامبر ۲۰۰۱ که اولین پست وبلاگی فارسی ثبت و منتشر شد، وبلاگنویسی فارسی فراز و نشیب بسیاری را پشت سرگذاشته است.گاهی اقبال مخاطب به وبلاگهای روزمرهنویسی بیشتر بوده است و گاه سیاسی، روزگاری پستهای طولانی خواننده بیشتر داشت و این روزها مینیمالنویسی، روزهایی بود که جامعهی مطبوعاتی نسبت به وبلاگنویسی گارد داشتند و کم کم بسیاری از اهالی این حوزه خود وبلاگنویس شدند. همه این سالها تعداد وبلاگهای ادبی آرام آرام بیشتر و بیشتر شده است و مخاطبانش گستردهتر. جملهی معروفی دربارهی وبلاگنویسی هست که میگوید:« وبلاگ شما، نسخهی ویرایشنشدهی خودتان است.»
حالا این روزها دنیای چاپ و کاغذ و جوهر و فنآوری و صفحهکلید آنقدری بههم نزدیک و تنیده شدهاند که بشود نسخهی ویرایش نشدهی خود را ویرایش کرد و منتشر و یا مجالی داد به خود انتشاریافتهات تا هوایی بخورد در فضای به قول سپینود ناجیان "بی آقا بالاسر" و ویرایش نشدهی وبلاگها.
فرناز سیفی
تحریریه: فرید وحیدی