نمایشنامهی "خدای کشت وکشتار" یاسمینا رضا در آلمان • مصاحبه با دراماتورگ آن
۱۳۸۶ آذر ۲۸, چهارشنبهدر آغاز ماه دسامبر نمایشنامهی "خدای کشت وکشتار" یاسمینا رضا برای اولین بار در خانهی نمایش شهر کلن به روی صحنه آمد. این نمایش به کارگردانی کارین بایر، (Karin Beier) که چند ماهی است به سمت مدیر هنری این خانه برگزیده شده، به اجرا در آمده است. گوتز لاینهوبر، (Götz Leineweber)، به عنوان دراماتورگ در اجرای این نمایش با او همکاری داشته است. گفتوگوی دویچه وله با او را در بارهی نمایشنامهی "خدای کشت وکشتار" که تا ماه مارس ۲۰۰۸ در برنامههای نمایشی تئاتر شهر کلن قرار دارد، بخوانید:
برخی از منتقدین تئاتر میگویند یاسمینا رضا، ژانر جدیدی را در تئاتر پایه گذاشته: تئاتر مردمی (Boulevardtheate) سطح بالا. این ژانر به نظر شما چه مشخصاتی دارد؟
گوتز لاینهوبر: اینها با هم فرقی ندارند. تئاتر مردمی همیشه "سطح بالا" بوده. همیشه ژانر بورژوازی بوده. در کمدی (Commedia dell’arte)، اغلب نمایشنامهها رنگ سیاسی داشتند. در کارهای شکسپیر، شوخی و مزاح، با انتقادی برنده همراه است. ولی همیشه یک وجه "جدی" در این کارها بوده. امروزه تصور آدمها از بوولوار تئاتر، تنها نمایشنامههای فکاهی و سبک است. این واکنش نمونهوار تئاتر شهری آلمانی است که خندیدن را، سبک و عنیف میداند، که باید از خندیدن پرهیز کرد و یا معتقد است که نمایش خندهدار، سطح پائین است. این باقیماندهی عقبافتادهی زمانی است که تئاتر یک رسانهی هدایتگر بود و رنگ سیاسی خیلی شدیدی داشت. امروز دیگر اینطوری نیست. یاسمینا رضا، ژانر جدید خاصی را کشف نکرده. ولی فکر میکنم، اگر فرض کنیم، اروپا با خاک یکسان شود و باستانشناسان چینی در ۲۰۰ سال آینده، به دنبال کشف زندگی روزمرهی ما باشند، آن وقت کارهای یاسمینا رضا برای آنها کمک بزرگ و گویایی خواهد بود. یا، فرض کنیم که اروپا بهکل نابود شود و بر اساس تئوری بازون باروک، موزهای برپا کنند. آنوقت فکر میکنم که نمایشنامههای رضا، در ۲۰۰ سال دیگر هم به روی صحنه میآیند. خیلی ساده، کارهای رضا خوباند.
یاسمینا رضا در اغلب آثارش، روابط انسانی را دستمایه قرار داده: "هنر"، "سه زندگی"، حتی مونولوگ "ناامیدی" که دربارهی رابطهی یک پدر و پسر است. جذابیت نمایشنامهی "خدای کشت وکشتار" در چیست؟
ما خیلی زود تصمیم گرفتیم این نمایشنامه را به این صورتی که در شهر کلن روی صحنه آمده، و در همینهم جاذبیتش نهفته است، اجرا کنیم: این که تماشاگر دوباره همه چیز را تشخیص دهد، به عبارت دیگر بازشناسایی موقعیت این دو زوج. برای ما "رابطه بین انسانها" اهمیت بیشتری داشت تا نکته بینی آنها. مهم این بود که دو بچهای که ازشان در نمایشنامه حرف زده شده، همیشه روی صحنه هم حاضر باشند. این که وجود آنها تنها یک ادعا باقی نماند.
"خدای کشت وکشتار"، نه تنها در حال حاضر در بیش از ۵۰ خانهی نمایش آلمان به اجرا در میآید، بلکه از سوی مجلهی آلمانی "تئاتر امروز" نیز به عنوان بهترین نمایشنامهی خارجی سال برگزیده شده است. آیا این دلایل در امر انتخاب و اجرای آن در شهر کلن تأثیر داشته است؟
چنین تصمیمهایی در اثر گفتوگوهای متعدد و در چارچوب زمانی طولانیای گرفته میشود. وقتی آدم به عقب برمیگردد تا دلیل اولیه را پیدا کند، میبیند که آن دیگر تعیینکننده نبودهاست. مجلهی "تئاتر امروز" یک مجلهی تخصصی داخل آلمان است. مجلهای که علاقههای خاصی را نمایندگی میکند... دربارهی اهمیت این مجله خیلی غلو میشود. چون در آن فقط گروه خاصی از منتقدین مینویسند. ما بر اساس گزینشهای این مجله، تصمیم نمیگیریم، بلکه بر حسب کیفیت و پس از خواندن نمایشنامههاست که آنها را انتخاب میکنیم. در مورد "خدای کشت وکشتار" این تصمیمگیری خیلی راحت بود. چون ما مجبور نبودیم، همه چیز را به تنهایی کشف کنیم. بلکه کافی بود که به کار نویسنده اعتماد کنیم؛ نویسندهای که خودش به عنوان بازیگری ماهر و تعلیمدیده، تجربه داشته و در نمایشنامههای خودش هم بازی کرده است. این نمایشنامه چنان کامل بود که فقط به انتخاب هنرپیشه نیاز داشت و نه طرح و اجرا، نه ایدههایی که به هم بافته شده باشند.
متن این نمایشنامه خیلی فشرده و هوشمندانه است. نظارتها خیلی دقیق اند. چارچوب زمانی و ریتم بههم میخورند. در این نمایشنامه زمان بسیار مهم است. رضا میگوید که او از گذر زمان دیوانه میشود. تمام کار نویسندگی او، مبارزهای علیه زمان است. رضا در یک خانوادهی یهودی متمول بزرگ شده است. او از چیزهایی مینویسد که زندگی کرده. مادر رضا نوازندهی ویلون بود، پدرش پیانو مینواخت و صبحها با روبدشامبر، جلوی بچههایش میایستاده و سنفونی شمارهی پنج بتهوون را در حالی که صفحهی آن با اجرای ارکستر سنفونی برلین میچرخیده، رهبری میکرده است. او میداند بخش ۱۴ که به محلهی روشنفکران پاریس معروف است، کجاست (Arrondissement der „Intellektuellen). (هرچند که این، در حال حاضر در فرانسه به مثابه فحش است.) محلهی هنرمندان. پیکاسو، ماتیس، فرناند لژه، ریو گوش، مون پارناس، ... همهی اینها را میشناسد و میداند که چگونه امروز این ایدهآلهای فرهنگی، این منبع الهام قرن بیستم، در حالیکه تغییر ساختاری این محلهها اجارهها را بالا میبرد، تکهتکه میشوند. خود رضا میگوید که برای "خدای کشت و کشتار" از یک حادثه که در همسایگیشان رخ داده، الهام گرفته است.
از سوی دیگر، پدر رضا ایرانی بود. مادرش، مجاری. مادر بزرگ و پدر بزرگش، یکجایی در آمریکا به خاک سپرده شدهاند. یعنی اینطور که ببینیم، این نمایشنامه به موضوع این دوره از بازیهای "خانهی نمایش" شهر کلن که توجه به مهاجرین و پدیدهی مهاجرت است، هم میخورد. خود رضا ادعا میکند که میهنی ندارد. او میگوید، وطنش، زبان فرانسه است. و میهن او نمیتواند چندان بیاهمیت باشد، وقتی که او آن را به شغلش تبدیل کرده.
البته یک عامل دیگر هم مهم است: طنز پرمایهی نمایشنامه که به شوخ طبعی مردم شهر کلن هم میخورد.
شما به عنوان دراماتورگ در اجرای این نمایش همکاری کردهاید. چه کارهایی بهطور مشخص باید انجام میدادید؟
خواندن متن. تحقیق دربارهی پیشزمینهها. گفتوگو با کارگردان. گزینش هنرپیشهها. ( ابتدا میخواستیم نقش میشل را به مارکوس یان بدهیم و نقش آلن را به عهدهی میشائیل ویتنبورن واگذار کنیم که بر عکس شد.) سر تمرین حاضر بودن. بحث کردن. متن اصلی را که به زبان فرانسه است، خواندن. با هنرپیشهها صحبت کردن. جزئیات را روشن کردن. (در دادگاه لاهه، چه پروندههایی مورد بررسی قرار میگیرند، دسر فرانسوی ای به نام کلافو، (Clafoutis) را چگونه درست میکنند؟ و در آفریقا، در دافو، در حال حاضر که ما نمایش را به روی صحنه میآوریم، چه میگذرد؟) بحث کردن با هنرمندان دیگری که در اجرای این نمایش همکاری کردهاند و دائم با این و آن بر سر نمایش گفتوگو کردن. انتخاب عکس. با روزنامهنگاران حرف زدن. با تماشاچیان صحبت کردن.
آیا تفاوت برداشتیای بین شما و کارگردان وجود داشت؟ چگونه این اختلافها را حل میکردید؟
تا آنجا که به خاطر میآورم، همیشه تفاوتهایی در رابطه با چگونگی خواندن متن و طنین این خواندنها وجود داشت، مخصوصاً در رابطه با جزئیات و تأکیدهای کلامی. اقلاً در یک جمله، ۹۹ شیوهی مختلف در خواندن و تأکید بر واژهها وجود دارد. در این میان هنرپیشگان و دید آنها نسبت به مسائل نقش مهمی بازی میکنند.
از طرف دیگر، هنرپیشههای این نمایشنامه، یعنی آنیا لایز، مارکوس یان، ماریا شرادر و کارگردان آن کارین بایر، تقریباً همسناند. فقط میشائیل ویتنبورن کمی مسنتر است، که همسر کارگردان است. در تولید و روی صحنه آوردن این نمایشنامه، چند زوج دیگر هم همکاری کردهاند. از اینرو، تفاوت آنچنانیای در برداشت وجود نداشت. آنچه مهم بود، فقط اینبود که نمایش روی صحنه خوب از کار درآید و به تماشاگر منتقل شود. در مورد اختلافها، همیشه این کارگردان است که سرانجام تصمیم میگیرد. یکی باید بالاخره این کار را بکند. ولی تا آنجا که به خاطر میآورم، اختلاف و شک و تردید زیادی وجود نداشت.
چرا در این نمایش، آنت روی هنر بالا میآورد؟
آنت در این نمایش روی آلبومهای آثار هنری کوکوشکا بالا میآورد. چون در نمایش چنین آمده است. در متن نوشته شده: «روی آلبوم هنری عق میزند»، نه دورتر. این جمله که در بروشور ما آمده، اندکی باعث گیجی شده. خواننده این جمله را راحت میخواند و چند خط بعد، یک باره متن به پایان میرسد. آیا از نظر ما این جمله خیلی جدی بود؟ خوب، شاید جدی بود، کسی چه میداند؟
گوتز لاینهوبر، (Götz Leineweber) ۳۱ سال دارد، در شهرهای کلن و برلین آلمان تحصیل کرده و در خانهنمایش شهر کلن و شهری نزدیک توسکانا ـ ایتالیا به عنوان دراماتورگ کار میکند.