1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

نتايج مخالفت فرانسويان با قانون اساسى اروپا

۱۳۸۴ خرداد ۱۱, چهارشنبه

مخالفت فرانسويان با قانون اساسى اروپا در همه پرسى روز يكشنبه گذشته همچون يك شوك سياسى بود و نقطه ضعف هاى اتحاديه اروپا را علنى كرد، ولى در عين حال ميتواند فرصتى مغتنم باشد براى پرداختن به مسائل پايه اى جمع كشورهاى اروپائى. و اينك تفسيرى در اينباره نوشته مفسر صداى آلمان خانم اوته شفر.

https://p.dw.com/p/A5Lx
عکس: AP

پس از رآى مخالف مردم فرانسه به قانون اساسى اروپا خيلى افراد هستند كه بازنده شده اند.
مهم ترين فرد از اين دسته نخست وزير فرانسه رافارن بودكه مجبور به استعفا از مقام خود شد ولى خود رئيس جمهور فرانسه ژاك شيراك هم جزو همين دسته است. در واقع سياست اين دو نفر بود كه با اعتقاد راسخ به نظرات خود و عدم توجه به نگرانى هاى اكثر مردم به بن بست رسيد. ولى بازنده واقعى در اين ميان فكر و ايده وحدت اروپائيان است كه قرار بود با اجراى قانون اساسى مورد بحث وزن بيشترى بيابد و دمكراسى در آين تعميم پيدا كند. حال اين فكر بزرگ در امواج ترس فرانسويان غرق شد.

مخالفت فرانسويان نمونه ديگرى است از اينكه چگونه در كشورهاى اروپائى سياستى كه تا بحال رواج داشته و شناخته شده بشمار ميرود، با شكست روبرو ميشود. بعبارت ديگر اروپاى كهنه و قديمى تاب تحمل رقابت با اعضاء پرتحرك و اغلب عمل گراى جديد اتحاديه را ندارد، كه اكنون جمع آنها بالغ بر ۲۵ كشور ميشود. نگرانيهاى مردم در همه جا مشابه است و مثلآ در فرانسه و آلمان مسئله بيكارى است كه يك علت آن وارد شدن نيروهاى جديد و ارزان از جنوب يا شرق اروپا به بازار كار آنها است و از طرف ديگر ابزار سنتى سياست هاى بازاركار مانند سنديكاها هم ديگر اثر سابق را ندارند. بعضى رشته هاى اقتصادى بطور كامل مضمحل ميشوند زيرا رقابت در سطح قاره اروپا را تاب نميآورند و خلاصه قاره قديم در حال از دست دادن كامل قدرت رقابت خويش است، چه در زمينه اقتصادى و چه در زمينه هاى كليدى مانند آموزش و يا اشتغال.

فرانسوى ها بخاطر همين احساس رآى مخالف دادند و از اين شعار پيروى كردند كه: تا زمانى كه تآثير نسخه جديد ثابت نشده بايد به سياست شناخته شده قديم راضى بود و آنرا حفظ كرد.
ولى مسئله بزرگ اروپا تنها مشكل برقرارى ارتباط بين ملل و كشورهاى عضو نيست، بلكه مسئله اصلى مسئله هويت است، مخصوصآ در كشورهاى موسس اتحاديه، كه علت آنهم توسعه سريع حوزه جغرافيائى آنست كه به قيمت از دست رفتن عمق قضيه حاصل شد.

نتيجه سخن اينكه: سياست دركشورهاى اروپائى بايد دوباره معطوف به انسانها و بخاطر مردم باشد، زيرا اروپا فقط در صورتى داراى آينده سياسى روشنى خواهد بود كه در قلب و فكر مردم جاى داشته باشد. بهمين قياس وقتى راه ملل اروپائى بسوى آينده هموار خواهد شد كه فكر مشترك و روشنى از هويت اروپائى و فرهنگ و تاريخ خود داشته باشند.
اين موضوع چند بعدى و پيچيده اكنون بايد مورد تعمق و تفكر قرار گيرد و دو كشور شريك در تآسيس اتحاديه اروپا يعنى آلمان و فرانسه بايد نيروى محركه پيوند و ادغام اروپائيان با يكديگر شوند. از اين نظر ممكن است رآى مخالف فرانسويان فرصتى مغتنم براى اروپا بشمار آيد.