میزگرد در باره رادیوهای فارسیزبان خارج از کشور (۱)
۱۳۸۶ فروردین ۹, پنجشنبهبهمناسبت چهل و پنجمين سالگرد بهراهاندازى راديو دويچهوله به زبان فارسى، روز جمعه ١٦ مارس در مركز دويچهوله در شهر بن ميزگردى برگزار گردید. موضوع بحث این میزگرد عبارت بود از: راديوهاى برونمرزى، زبان اين راديوها و نقش آنها در گردش آزاد اطلاعات، بويژه در زمينههايى كه رسانههاى داخل كشور به آن نمىپردازند يا نمىتوانند بپردازند، مانند جوانب گوناگون حقوق بشر و مسايل و معضلات اجتماعى كه معمولا دولتها سعى در پنهانكردن آنها دارند يا آن را انكار مىكنند. در این میزگرد آقايان دكتر عبدالكريم لاهيجى، دكتر داريوش آشورى و آقاى محمدرضا معينى (مسئول ایران در سازمان گزارشگران بدون مرز) شرکت داشتند و مجری برنامه آقای داود خدابخش از اعضای تحریریه بخش فارسی صدای آلمان بود.
خدابخش: پرسش نخست من متوجه آقاى لاهيجى هست و مايليم بدانيم كه ايشان بعنوان يكى از پرسابقهترين فعالان حقوق بشر تا چه اندازه توانستهاند از راديوهاى برونمرزى يا رسانههاى برونمرزى براى گسترش موازين حقوق بشر كمك بگيرند.
عبدالكريم لاهيجى: بعنوان يك مدافع حقوق بشر اجازه بدهيد با حقوق بشر شروع كنم. يكى از حقوقى كه در اعلاميه جهانى حقوق بشر براى انسانها پيشبينى شده حق تبادل اطلاعات، حق خبرگرفتن، حق رساندن اخبار به رسانههاى خبرىست. بنابراين وقتى كه نظام اجتماعى يا حكومت اين حق را از مردم سلب بكند يا اين حق را محدود بكند، آنچيزى كه به اصطلاح به آن مىگوييم ”سانسور”، بنابراين خيلى طبيعىست كه انسانها به هر طريقى بتوانند به يك صورتى از طريق بگوييم مخفى، نيمهرسمى، زيرزمينى اين اطلاعات را بدهند و اين اطلاعات را بگيرند. اگر به حق يا به ناحق اسم راديو بى.بى.سى را گذاشتهاند راديو انقلاب ايران، بخاطر نقشىست كه بى.بى.سى در انقلاب ايران بازى كرده و بخاطر همين دادن امكانات به مبارزان آنزمان كه بتواند اطلاعات را از ايران خارج بكند و به آگاهى مردم ايران برساند.
متأسفانه با توجه به وضعيتى كه جمهورى اسلامى از نخستين ماههاى استقرار خودش در ايران بوجود آورد و فشار و محدويتى كه بر روى روزنامهها آورد، چون راديو و تلويزيون در ايران هميشه دولتى بوده، بنابراين به غير از ماههاى اول پس از انقلاب متأسفانه به آنصورت نقشى در جهت اطلاعرسانى كه نداشت هيچى، نقش در جهت تحريف اطلاعات و در هرحال دستچينكردن اطلاعات در آن سمتوسويى كه خود حكومت مىخواست داشت. بنابراين فشار بيشتر روى روزنامهها و مطبوعات بود و از همين طريق هم راديوها توانستند دومرتبه بعنوان يك ضرورت اجتماعى براى كسانى كه اشتياق به آگاهى و اخذ اطلاعات نسبت به وضعيت ايران داشتند، بيشتر شد. در ارتباط با وضعيت حقوق بشر هم، خب بخصوص كه... مىدانيد كه من دو¬ سه سال بعد از انقلاب ناگزير شدم از ايران بيرون بيايم و دومرتبه با يك عده از دوستان خارج از ايران كه در خارج از ايران زندگى مىكردند جامعه حقوق بشر را تاسيس كرديم. تنها وسيلهى ارتباطى كه ما بخصوص در دهههاى هشتاد و نود ميلادى در پاريس داشتيم همين راديوها بود. آنزمان نه ايميل بود، نه اينترنت بود، حتا فكس به آنصورت هم در ايران نبود، بنابراين تنها وسيلهى اطلاعات راديو بود، چه اطلاعاتى كه از ايران با زحمت بسيار پس از گذشتن از صافىهاى مختلف، چون بالاخره يكى از وسواسهايى هم كه ما در كار حقوق بشر داريم اين است كه اطلاعات واثق باشد، اطلاعات درست باشد. فكر مىكنم اين يك اتيك (اخلاق) حقوق بشرىست، يك چيزىست كه براى كار شما هم در هرحال بعنوان اخلاق كار مطرح است كه اطلاع از يك منبع موثق به دست شما برسد و خبر نادرست را به آگاهى مردم نرسانيد. و خب، اينجا مىتوانم بگويم كه تنها وسيلهى آگاهكردن مردم ايران [همين راديو بود] و از طريق رسانههاى غيرفارسى آگاهكردن مردم دنيا با وضعيت حقوق بشر در ايران، ابعاد سركوب و اختناق كه متأسفانه از سال ۱۳۶۰ در ايران روزبهروز و ماه به ماه شدت مىگرفت.
در اينجا من يك مثالى بزنم. پس از قتل شاهپور بختيار و منشىاش سروش كتيبه در حومهى پاريس، دوسال بعد كه محاكمهى يك عدهاى از قاتلان اين دو جنايت در دادگاه جنايى پاريس آغاز شد، من بعنوان ناظر فدراسيون حقوق بشر دراين محاكمه شركت داشتم. همانزمان يك توافقنامهاى بين من و بى.بى.سى صورت گرفت. چون من تمام روز دردادگاه جنايى بودم، هرشب يك برنامهى مستقيم داشتم با بى.بى.سى براى مردم ايران كه گزارش آن محاكمه را مىدادم. و اين برنامه بيش از يك ماه و پنج روز ادامه داشت. بعدا از بى.بى.سى به من گفتند كه اين برنامههاى بيست و چند شماره، حالا دقيق يادم نيست چند شماره بود، پرشنوندهترين برنامههاى تاريخ راديو بى.بى.سى در ايران بوده است. خب يعنى جنايتى در خارج از ايران اتفاق افتاده، ولى مردم شايق هستند كه بدانند اين جنايت چگونه رخ داده. البته براى هيچكسى ترديدى نبود كه اين جنايت را سازمانهاى اطلاعاتى و سركوب جمهورى اسلامى سازمان دادند، ولى مردم مىخواستند بدانند كه در داخل دادگاه جنايى پاريس چه مىگذرد و از طريق راديو بى.بى.سى بود كه توانستند تا حدودى اين محاكمه را تعقيب بكنند. مىتوانم بگويم الان هم بويژه از سال ۲۰۰۰ ميلادى به بعد، يعنى طى ۵ تا ۶ سال گذشته كه مىدانيد بيشتر از ۱۰۰ ارگان مطبوعاتى در ايران تعطيل شده و وضعيت مطبوعات كموبيش، حتا شايد بشود گفت بدتر از دومين دورهى رياست جمهورى رفسنجانى شده است.
من فكر مىكنم كه الان باز اين ضرورت و نياز مردم براى چه در مورد خبرگيرى و چه رساندن اخبارى كه در جامعه ايران مىگذرد در ارتباط با بازداشتها، سركوب، محدوديتها، زندگى روزمره و در هرحال گروههاى فشار و گروههاى مقاومتى كه در داخل جامعه ايران وجود دارد، با وجود ابعاد سركوب كه همين اخبار به گوش شما و همكاران شما در اين راديو و راديوهاى ديگر برسد. باز من يادم نمىرود كه لويىژوئنه قاضى دادگسترى فرانسه، آنزمانى كه رياست گروه كارى سازمان ملل دربارهى بازداشتهاى خودسرانه را داشت، اينها سهسال پيش رفتند به ايران. قبل از رفتن هم برنامهيشان كاملا تنظيم شده بود، حتا نقشهى زندان اوين را هم داشتند. مترجم هم از اينجا با خودشان برده بودند كه ديگر نتوانند در داخل زندان اوين برنامهى ايشان را كنترل بكنند يا مزاحمت برايشان بوجود بياورند. مىدانيد در حضور نمايندههاى دادستانى انقلاب يا مأموران زندان، زندانيان به آنصورت نمىتوانند صحبت بكنند. لويى ژوئنه بعد از بازگشتاش به فرانسه به من گفت، وقتى در داخل زندان با يك عدهاى از زندانىهاى شناختهشده مثل اكبر گنجى، مثل محمدعلى دادخواه، مثل ناصر زرافشان صحبت كرده بود و او گفته بود كه نماينده سازمان حقوق بشر است و بخصوص در ارتباط با سازمانهاى حقوق بشر هست، اينها هر سه چهارنفر شروع كردند در داخل زندان اوين به گريستن و گفتند كه از طريق شما از طريق اين راديوها هست كه ما مىتوانيم بفهميم كه دنيا ما را فراموش نكرده. خب اينجاست كه ديگر هيچ ترديدى براى من نمىماند كه نقش رسانهها چقدر مىتواند، چه از نظر بالابردن روحيهى مقاومت در داخل جامعه ايران، چه جامعهى بزرگ ايران و چه جامعهى كوچك ايران كه متأسفانه در بازداشتگاهها و زندانهاى ايران وجود دارد، بازى كند.
خدابخش: بله، دقيقا همينطور هم هست. در واقع يكى از نيازهاى عمدهى جوامع مدنى گردش آزاد اطلاعات هست كه اين را رسانهها بايستى تأمين بكنند، خبرنگارها و روزنامهها و رسانههايى چون اينترنت اين كار را تسهيل مىكنند. و هراندازه كه عرصهى اين گردش آزاد اطلاعات تنگتر بشود، سانسور فعالتر بشود، سانسور دولتى، خب مسلما كشش مردم به خارج از كشور تشديد مىشود و به رسانههاى برونمرزى روى مىآورند. در اين زمينه تا جايى كه من اطلاع دارم سازمان گزارشگران بدون مرز يك همهپرسى صورت داده است. از آقاى معينى كه مسئول بخش ايران گزارشگران بدون مرز در پاريس هستند، مىخواستم بپرسم كه اين تحقيقات به چه مناسبت و چه انگيزهاى صورت گرفته و نتايج آن چه بوده است؟
محمدرضا معينى: بله. این تحقيقات در واقع به نوعى يك نظرسنجى در رابطه با وضعيت مطبوعات در سراسر جهان است. در گزارش ساليانهى گزارشگران بدون مرز (سال ۲۰۰۶) نكات تيرهى فراوانى درارتباط با سانسور و سركوب در جهان ديده بوديم كه بر مبناى آن، كشور به كشور يا در بعضى از مناطق، منطقه به منطقه يك نظرسنجى در حد امكان خودمان انجام شد. در مورد ايران مشخص شده که هرچه سركوب شكل گستردهترى پيدا مىكند، نياز به استفاده از رسانه های برون مرزی بيشتر مىشود. مورد مشخص در این باره كردستان است. در كردستان از ماه آبان تعداد زيادى از نشريات تعطيل شدند، لغو امتياز شدند. تعدادى از هيات تحريريه نشريات با فشارهاى وزارت ارشاد تعطيل شدند. امروز در كردستان ما چهار روزنامهنگار در زندان داريم. همين باعث شده كه نوع نگاه كردستان كه البته يكخرده ويژگىهاى خاص خودش را هم در ايران دارد، نسبت به خارج بيشتر بشود. شبكههاى تلويزيونى، شبكههاى راديويى و بويژه حضور رسانههاى خارجى در آنجا بيشتر شده و حتا خبرنگارهاى خارجى. با همين استان مىتوانيم بقيهى ايران را هم مثال بزنيم كه در هر قسمتاش به همين شكل مىتواند باشد.
خدابخش: يكى از جنبههاى خيلى مهم رسانهها زبان اين رسانهها هست و مسلما در زبان رسانه دوره به دوره دگرگونىهايى ايجاد مىشود. از آقاى دکتر آشورى مى پرسم كه آيا شما تفاوتى مىبينيد بين زبان رسانهاى قبل از انقلاب و بعد از انقلاب و يا تفاوتى ميان زبان رسانههاى داخل كشور، رسانههاى نوشتارى و شنيدارى در داخل كشور و خارج از كشور؟
داريوش آشورى: بله، خب رسانههاى مدرن هم، همانطور كه مىدانيد، فرآوردههاى دوران مدرن هستند. روزنامه، راديو، تلويزيون و انواع وسايل ارتباطى و بنا به طبيعتشان ناگزير فرم زبانى خودشان را هم مىطلبند. يعنى فرق مىكند زبان كسى كه از روى كتاب فلسفه، كتاب علمى، مىنويسد و سخنرانى در دانشگاه مىكند با زبانى كه مخاطباش همگان هستند و طبيعتا مى طلبد بهنوعى باشد كه رساتر و كوتاهتر باشد و در اين زمينهها شفافيت خاص خودش را داشته باشد.
در زبان رسانهها هم زبان رسانههاى نوشتارى با زبان رسانههاى شنيدارى و ديدارى طبيعتا بايستى فرق بكند. يعنى در یک رسانه مکتوب، در يك نوشتار اگر كه يك جملهى مبهمى باشد، شما مىتوانيد برگرديد دومرتبه بخوانيد و مثلا تامل كنيد، سرفرصت سعى كنيد بفهميد كه نويسنده چه خواسته بگويد. ولى با رسانهى شنيدارى شما چنين فرصتى نداريد، بايستى جمله و ساختمان جملهبندى طورى باشد كه آن مفهوم را برساند و با يكبار شنيدن فهميده بشود. و همه اينها مسايلىست كه تا آنجايى كه من مىدانم تا كنون راجع به آن كار جدى نشده. حالا من نمىدانم در دانشكدههاى روزنامهنگارى ما راجع به اين مسايل چقدر فكر كردهاند، چطور درس مىدهند و چه جورى كار مىشود، ولى آنچه خود من چه از طريق شنيدن، چه از طريق خواندن وبلاگها مىبينيم و چه آنچه در داخل ايران توليد مى شود و چه آنچه در خارج از ايران، گرفتارى و مشكلات خيلى زيادى هست و ابهام و تاريكى زبان، درازگويى، جملههاى پيچيده، تودرتو، اينها كم نيستند و اينها همه نشانهى اين هست كه در اين زمينه آموزش و پرورش خاصى داده نشده، چه در داخل و چه در خارج، و نسلهاى مختلف هم تحت تاثير فضاى عمومى، تحولات زبان در هر زمانهاى، خب طبيعتا اينها را هم در زبان رسانهها منعكس مىكند. اما اينكه راجع به خود زبان هر رسانهاى جداگانه انديشيده بشود، آموزش داده بشود و قواعدش فرمولبندى بشود، اينكار نشده و من مطمئنم در زبانهاى دنياى پيشرفتهى مدرن اين كارها شده و از آنها مىشود براى زبان فارسى هم الگوبردارى كرد. و اما...
خدابخش: حالا برخى معتقدند تفاوتى هست بين زبان رسانههاى داخل كشور و زبان رسانههاى خارج از كشور. برخى معتقدند كه رسانههاى خارج از كشور روى فارسىنويسى بيشتر تكيه دارند، داخل كشور يكمقدار واژهها و تكواژهها (”مورفم”هاى) عربى وارد شده و برخى هم مىگويند نه چنين نيست. نظر شما چه هست؟
داریوش آشوری: من گمان نمىكنم، يعنى يكى از تأثيرات اساسى انقلاب اسلامى همچنان كه همه زمينههاى زندگى ايرانى را متحول كرده، يعنى در واقع انقلاب اسلامى از آغاز كارش با فشارى كه آورد تا ما را به قرون وسطاى خودمان برگرداند، در واقع ما را از اين طريق از قرون وسطاى خودمان آزاد كرد. از جمله از قرون وسطاى زبانىمان هم آزاد كرد.
امروزه زبان فارسى پذيرندگى خيلى بيشترى براى واژگان نو دارد و اينها خيلى راحتتر مىآيند و پذيرفته مىشوند و در زبان عمومى جاى مىافتند. در حاليكه چنين استعداد و پذيرندگى در قبل از انقلاب بسيار كم بود. خود انقلاب، رتوريك (سخنورى) انقلاب، آن زبانى كه مىطلبد، رتوريك سياسى انقلابى، زبان همه را متحول كرده. شما اين نمازهاى جمعه را اگر گوش بكنيد، اين خطبههايى كه مىخوانند، اينها بهيچوجه به زبان سنتى و آخوندى نيست، همهاش زبان سياسى مدرن است و استناد و آيات و احاديث و اين حرفها دیگر به حداقل ممكن رسيده. در حاليكه قبلا زبان آخوند يعنى زبان استناد و آيات و احاديث و راجع به قيامت صحبت كردن و غيره و غيره بود. اين فقط زبان سياسى مدرن است و اينها نشانهى تاثيرات عظيم و عميق انقلاب در كل زندگى ايرانى است، از جمله در زبانش و خودبخود در زبان رسانههايش هم منعكس شده. حالا بگذاريم از اينكه مثلا يك تعداد لغاتى مثل ”مستضعف” و ”مستكبر”، نمىدانم از ”استكبار” و ”استضعاف” و از اين حرفها در زبان آمده و واژگان سياسى كه بهرحال مىخواهد يكجور رنگ و بوى اسلامى هم داشته باشد، ولى اين كلمات هم بار معنايىشان را از سنت نمىگيرند، بار معنايىشان را از زبان سياسى مدرن مىگيرند.
از اينها كه بگذريم، بطور عمومى زبان فارسى يكمقدار زيادى ”دوز” عربىاش آمده پايين. به دليل همين تحولاتى كه اتفاق افتاده، از جمله در زبان رسانههاى رسمى همين جمهورى اسلامى. روزنامه كيهان امروز به نظر من اگر كه آمارگيرى بشود از لحاظ واژگانى، تعداد لغات فارسىاش خيلى بيشتر از كيهان قبل ازانقلاب است. با همه آنچيزهايى كه به اصطلاح ايدئولوژى شاهنشاهى مىخواست ايرانى بكند و فارسى بكند، ولى تحول خيلى كندتر، خيلى محافظهكارانهتر بود.
در اين قضيه مسئلهى نوع زبان و اينها چون هيچ استانداردى وجود ندارد و نظارتى وجود ندارد، طبيعىست... بستگى دارد به اينكه چه كسى يك گفتارى را تهيه مىكند، با چه نوع سليقهاى، با چه نوع گرايشى و طبيعتا گرايش او غالب خواهد بود. و در هيچكدام از اين رسانهها، چه داخلى و چه خارجى، من چيزى نمىبينم كه بعنوان يك روند عمومى انديشيده باشد، بلكه ذوق و سليقههاى شخصى و فردىست كه حكومت مىكند و خب طبيعتا ميزان سواد و شعور كسى كه تهيه مىكند.
گذشته از زبان خبرى كه بايد زبان كوتاه باشد و بخصوص در رسانههاى شنيدارى بخصوص راديو كه جملهها بايد خيلى كوتاه باشند و با كمترين كلمات مفهوم را برسانند، روى عادات زبانى ما كه در آن جملههاى تودرتو، كلمات دراز و چيزهاى زايد خيلى هست، اغلب درست فهميدنشان مشكل است. مثلا چيزهاى فاجعهبارش اين است كه اغلب كسانى که در رسانههاى خارج از كشورى كار مىكنند، خيلى جوان از ايران بیرون آمدهاند و سالهاى خيلى درازى از محيط بومى زبان دور بودهاند و سواد زبانىشان هم همان چيزىست كه با خودشان آوردهاند. در جامعهى جوشان و خروشانى مثلا جامعه ايران بعد از انقلاب، تحولات زبانى هم خيلى سريع است و خيلى فراوان اتفاق مىافتد و كسانى كه بيروناند، بيرون از فضاى زبانى ايرانى هستند و همان زبانى كه با خودشان آوردهاند آن را به اصطلاح بازتوليد مىكنند عقب مىمانند از اينها. و در حوزهى كار ترجمهى متنهاى اطلاعاتى، علمى، فرهنگى و غيره كه من مثلا روى سايتهاى راديويى مىبينم، اين چيزهايى كه مال بى.بى.سى يا دويچهوله اغلب چيزهاى خيلى فاجعهبارىاند از لحاظ ترجمه. به نظر من کارهایی كه در داخل مىشود، بخصوص روزنامهها و جرايدى كه نظارت بيشترى دارند يا سردبيرهاى با ذوقترى دارند به نظر من خيلى بهتر و شفافترند. البته آنجا هم چيزهاى گنگ، بىربط و بى سروته كم نيست.
يكى از جنبههاى مهم قضيه اين است كه اساسا، احساس مسئوليت فردى، هركسى با وجدان خودش ببيند كه آنچيزى كه توليد مىكند، ترجمه مىكند، سروته دارد، معنا دارد يا معنا ندارد. يا رداكتور و اديتور بخش لااقل اين كنترلها را بكند. من در اين زمينهها به نظرم مى آيد كه رسانههاى خارج از كشورى از رسانههاى داخلى عقباند.
خدابخش: در ايران بويژه مقامات حكومتى در بسيارى موارد، رسانههاى خارج از كشور را - برخىشان را با ذكر نام و برخىشان را بدون نام - به نوعى ”عامل بيگانه” يا ”راديوى بيگانه” خطابشان مىكنند و البته اين چيز جديدى نيست، اين نظريه توطئه خيلى هم محبوب هست، بويژه در ميان حاكميت، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. آقاى لاهيجى، از نظر شما رسانههاى خارج از كشور تا چه اندازه مستقل هستند؟
داريوش آشورى: من چنين احساسى را ندارم و بعد، تا حدودى اطلاعاتى هم كه دارم از نزديك هم چنين چيزى را به من نمىگويد كه مثلا در بى.بى.سى كسى مثلا دستور مىدهد كه چنين يا چنان برنامه يا خبرى داده بشود، يا در دويچهوله و شايد حتا در صداى آمريكا و راديو فردا هم به آنصورت نباشد و بيشتر همانطور كه آقاى لاهيجى اشاره كردند، بهرحال مسايل و تمايل خود گوينده و شنونده و مصاحبهكننده و گرايشات سياسىشان است که خودش را يكجورى منعكس مىكند تا در آن نوع ارتباطى كه مىخواهند برقرار بكنند. حتا، همين كار القايى يا ايدئولوژيك سياسى و غيره مثلا در موقعى كه با يك كسى مصاحبه مىكنند، يكمقدار هم براى اين است كه تربيت و شايد آن آموزش لازم كار حرفهاى رسانهاى داده نشده به اين كسانى كه اين فعاليتها را مىكنند. اين مثلا خب آدم مىبيند در مطبوعات فرنگى، چه روزنامهها و مجلات چه راديوها و غيره، مصاحبه كه مىكنند، اشخاص حرفهاىاند و حتا از جمله مىدانند چه مىخواهند از چه كسى بپرسند. موارد بسيارى پيش مى آيد، كسى مىآيد و مىخواهد با آدم در مورد مطلبی مصاحبه بكند. ولى از طريق سوالات مىبينى كه او هيچى نمىداند و حتا خودش را آماده نكرده و حتا بهخودش يكربع، نيمساعت قبلش فرصت نداده با طرف صحبت كند كه آقا به نظر شما چه سوالاتى خوب است، نكنيم، بكنيم، و اين حرفها. همينطورى يك چيزهاى كلى مىپرانند كه يك پاسخى گرفته و يك برنامهاى ساخته يا پر شده باشد. اين نبود آموزش و حرفهاى نبودن هم به نظر من يكى از كمبودهاى رسانهاى ما هست، چه در داخل و چه در خارج از كشور.