1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

مهرپویا ، با صدایی متفاوت

۱۳۸۸ خرداد ۲۴, یکشنبه

عباس مهرپویا درسی سالگی کار خوانندگی را درتهران آغازکرد. او با ترانه‌ی"مرگ قو" که سراینده‌ی شعر آن دکتر حمیدی شیرازی است، به اوج شهرت رسید. مهرپویا در یازدهم خرداد ماه ۱۳۷۱ درگذشت.

https://p.dw.com/p/I8MX
عکس: picture-alliance/dpa

عباس مهرپویا، با این‌که صدایی متفاوت داشت و با هیچ خواننده‌ی دیگری اشتباه گرفته نمی‌شد، اما همه‌پسند نبود. ترانه‌هایش هم ازهمان نوعی نبود که دیگران به سراغش می‌رفتند. او از تئاتر به موسیقی روی‌آورد. اما پیش از همه‌ی اینها، در یک سینما مامور کنترل بلیط و رفت و آمد تماشاچیان بود.

پرویز خطیبی، نویسنده و ترانه‌سرا، مهرپویا را از زمانی می‌شناسد که با نام "عباس آقا" در سینما "ایران" مشغول به کار بود. گاهی که در سینما فیلم تازه و معروفی نشان داده می‌شد، عباس آقا با پارتی‌بازی بلیط خطیبی را فراهم می‌کرد. تا اینکه خطیبی چند ماهی دیگر او را در سینما ایران ندید. از مدیر سینما سراغش را گرفت. مدیرگفت: این جوان کله‌اش بوی قرمه سبزی می‌دهد. روی هر پله‌ای که ایستاده باشد، نقشه می‌کشد که چطور خودش را به پله‌ی بالاتر برساند. به گمانم چیزی خواهد شد.

عشق عود

چند ماه بعد به تصادف خطیبی او را در خیابان لاله زار نو می‌بیند: « حال و احوالش را پرسیدم. خندید و با صدای بم مردانه‌اش گفت: عشق"عود" مرا به مصر برد. قاهره و شب‌های قشنگش و آب‌های نیل بهترین مشوق من در فرا گرفتن عود بود. نمی‌دانم چرا مردم ما این ساز اصیل ایرانی را فراموش کرده‌اند. بعضی‌ها خیال می‌کنند که عود یک ساز عربی است. در حالی که این طور نیست. صدها سال پیش حافظ گفته است: «دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند؟/ پنهان خورید باده که تکفیر می‌کنند»

مهرپویا نخست به فراگرفتن عود زیر نظریک استاد عرب‌تبار پرداخت. فراگیری گیتار نزد استاد اسپانیایی "اروین موره" گامی دیگر بود که پیش از ورود به صحنه‌ی هنری برداشت. در سال ۱۳۳۶ خورشیدی و در سن سی سالگی با ترانه‌ای بنام "کلبه‌ی سرخ پوستان" که برای نخستین بار با گیتاربرقی اجراشد، ورود متفاوت خود را به صحنه اعلام کرد. برخی معتقدند که او نخستین کسی است که گیتار برقی را وارد ایران کرد.

خطیبی می‌گوید: پائیز سال ۳۳ که من فیلم "محکوم به ازدواج" را می‌ساختم، عباس آقا به سراغم آمد. گفت: بگذار آهنگ‌های فیلم‌ را بسازم. با تعجب به او خیره شدم و به شوخی گفتم: «حالا کارت به آهنگ سازی کشیده؟ به این زودی؟» گفت:« بشنو، نخواستی مال خودم.» فردای آن روز به استودیوی کوچک ما آمد. چهار آهنگ مورد نظر را ضبط کرده بود. یکی از یکی بهتر. وقتی آهنگ‌ها پخش می‌شد، همه می‌پرسیدند، این عباس مهرپویا کیست؟

تولدی تازه

مهرپویا، دوازده سال پس از ساختن "کلبه‌ی سرخ پوستان"، همچنان به فکر یادگیری سازی جدید بود. به هندوستان سفرکرد و به توصیه‌ی‌ "راوی شانکار"، موسیقی‌دان پرآوازه‌ی هندی، زیر نظر "محمود میرزا" نواختن سیتار را فراگرفت. ازآن پس، سیتار نیز به اجراهای او راه پیدا کرد. مهرپویا سفر به هندوستان را برای خود تولدی تازه می‌دانست: «دنیای دیگری را دیدم. دنیای فقر را در کنار ثروت، عشق را درون مذهب و هنر را در اوج.» آنچه بیش از همه او را زیر تاثیر قرار داد، موسیقی هند بود: «هندی‌ها با موسیقی متولد میشوند و با موسیقی می‌میرند.»

خطیبی می‌گوید: «وقتی اولین صفحات با صدای مهرپویا به بازار آمد، مخالفان و موافقان بسیاری در باره‌اش به بحث و گفت‌وگو نشستند. و این همان چیزی بود که عباس آقا می‌خواست. یک روز دلکش به رادیو آمد و با لحن تمسخرآمیز گفت: «این آقا کیه که همراه با موزیک نعره می‌کشه؟»

مهرپویا با خواندن ترانه‌ی زیبای "مرگ قو" که شعرآن‌را دکتر حمیدی شیرازی سروده بود، به‌ اوج شهرت رسید:«شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد/فریبنده زاد و فریبا بمیرد/ شب مرگ تنها نشیند به موجی/ رود گوشه‌ای دور و تنها بمیرد/ چو روزی زآغوش دریا برآمد/ شبی هم درآغوش دریا بمیرد»

مهرپویا با صدایی بم شعر حمیدی شیرازی شاعررا آنچنان خواند که هنوزهم پس ازگذشت چند دهه، ترانه‌ی "مرگ قو" تنها با همان شیوه‌ی خوانندگی او در ذهن‌ها باقی مانده است. "دخترگلفروش" و "قبیله‌ی لیلی" دوترانه‌ی مشهوردیگری است که ازاو به یادگار مانده: «توازقبیله‌ی لیلی، من ازقبیله‌ی مجنون......."

مهرپویا اما همچنان درفکر دگرگونی درکار خود بود وگویا درجا زدن و یکنواخت ماندن با روحیه‌ی او چندان سازشی نداشت. او با استفاده ازتوانایی‌های خود و شناخت موسیقی و سازهای دیگر نقاط جهان نوعی موسیقی تلفیقی بوجود آورد. "اروین موره"، استاد گیتارنواز، نیزهمچنان در تنظیم آهنگها برای اجرای ارکستر به او یاری می‌رسانید.مهرپویا با ترانه‌سرایانی چون پرویز وکیلی و تورج نگهبان همکاری داشت. او سرانجام آواز "مرگ قو"ی خودرا در خردادماه سال ۱۳۷۱پس ازیک دوره‌ی سخت بیماری سرداد.

تو دریای من بودی آغوش واکن/ که میخواهد این قوی زیبا بمیرد

نویسنده: الهه خوشنام

تحریریه: کیواندخت قهاری