منوچهر آتشى: «فقط شاعر»
۱۳۸۳ دی ۱۴, دوشنبه
شعر شجاعت است، شجاعت ديدن، شنيدن، بوييدن، چشيدن و لمس كردن. از همان مجموعه «آهنگ ديگر» آتشى نشان داد كه شاعر بايد نگرندهاى شجاع باشد. او عناصر طبيعت را بهگونهاى مىبيند كه انگار براى نخستين بار است كه با اين عناصر برخورد كرده؛ درست مثل كودكى كه براى اولين بار به نورى بازتابيده بر سقف خيره مىشود. او خود از اصطلاح «كودك بودن شاعر» استفاده مىكند.
شناخت كه قصد اصلى شعر است، بىقرارى و ذهن حريصِ جستجوگر مىخواهد؛ يعنى قرار نگرفتن در جايى كه شاعر در آنجا بهسر مىبرد. پشتيبانى مدام آتشى از شعر جوان در همين جستجوگرى حريصانه نهفته است. او مىخواهد مدام تازه شود. در جايى مىنويسد: «هر شعر، هر بار، بايد سرشار از تنوع و توانايى متفاوت باشد».
شاعر لقبى نيست كه كسى به خودش بدهد، چنين عنوانى را ـ همچون هر حرفهٌ دشوار يگرى ـ تنها مىتوان با تلاش بىوقفه كسب كرد. از ذوق و استعداد به اندازه كافى صحبت شده است. ديگر بايد از كار سخن گفت، از اينكه «نوشتن يعنى خط زدن». آتشى خود در جايى مىنويسد: «شعر كار است» و باز هم تأكيد مىكند: «شعر واقعاً كار است». آتشى مىنويسد: «من فقط شاعر بودهام». و اين سطرهاى كوتاه چيزى نيستند مگر اداى دين به كسى كه «فقط شاعر» بوده است.