1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

"منطقه اشغال شده"

روشنك زنگنه۱۳۸۴ اردیبهشت ۲۳, جمعه

در تمام طول نمايش، بازيگران در چادرهايشان هستند. آنها با اين چادر ها راه ميروند، تا ميشوند، ميدوند، ميچرخند، ميرقصند يا حرف مىزنند. گاه چهره هايشان از دريچه هاى كوچك چادر ها ديده ميشود و گاه دست هايشان از دو طرف چادر خارج ميشوند.

https://p.dw.com/p/A7Rh
عکس: Martin Ebbing

بهمن ماه گذشته، در جشنواره تئاتر بين المللى فجر، نمايشى بنام "منطقه اشغال شده" ، به كارگردانى Helena Waldmann و با بازيگرى شش زن ايرانى به روى صحنه آمد. در ۲۶ سال گذشته، اين نخستين بارى است كه نمايشى به كارگردانى يك زن اروپايى به اجرا در آمده است. نكته جالب اين است كه وقتى خانم والدمن براى تهيه اين نمايش به ايران سفر كرد، موضوع تعيين شده خاصى در نظر نداشت. ايده موضوع اين نمايش در كارگاه هاى آموزشى اش در تهران، متولد شد و در حين ۵ هفته تمرين، فى البداهه شكل گرفت. به اين سبك نمايش، پرفورمنس گفته ميشود. اما چرا هلنا والدمن اين سبك را انتخاب كرده است؟

"براى من اين مسئله كاملا روشن بود كه اگر زمانى به ايران بروم، به هيچ عنوان نمايشنامه يا متن ادبى كه از قبل نوشته يا تهيه شده باشد، به همراه نخواهم برد. براى اينكه، وقتى چنين فرصتى براى من پيدا شده كه با ۶ بازيگر ايرانى كار كنم، بايد از آن استفاده كنم. براى من مهم اين است كه بدانم بازيگران ايرانى امروز چگونه از خودشان مايه ميگذارند. چه فايده اگر آنها قطعه اى را بازى كنند كه نويسنده يا شاعرى ايرانى در صد سال پيش آنرا نوشته باشد. براى من مهم اين است كه اين ۶ بازيگر، امروز چه ميگويند. دقيقا از همين نقطه بداهه سازى نمايش شروع شد. البته من در آلمان هم به همين صورت كار ميكنم."

در تالار وحدت تهران، نمايش با عكس هايى از مردم ايران در داخل چادرها و در مكان هاى مختلف شروع ميشود: در پاركها، جنگل ها، كنار دريا و حتى مناطق زلزله زده. ناگهان نمايش عكس ها قطع ميشود و ۶ چادر با رنگهاى متفاوت، مانند همان چادرهايى كه در عكسها ديده مىشدند، روى صحنه به چشم ميخورد. از داخل هر چادر صداى ضربه هايى كه بر روى زمين زده ميشوند و آواهاى نامشخص زنانى بگوش ميرسد. چادرها با نور كمى روشن ميشوند. سايه هاى بازيگران زن كننه در داخل چادرها هستند، ديده ميشود. كم كم اصوات نامفهوم به يك قطعه موسيقى تبديل مىشود.

در تمام طول نمايش، بازيگران در چادرهايشان هستند. آنها با اين چادر ها راه ميروند، تا ميشوند، ميدوند، ميچرخند، ميرقصند يا حرف مىزنند. گاه چهره هايشان از دريچه هاى كوچك چادر ها ديده ميشود و گاه دست هايشان از دو طرف چادر خارج ميشوند. اما شايد براى تماشاگر اين سئوال پيش بيايد كه معناى اين نمايش مدرن چيست؟ به نظر هلنا والدمن، اين قطعه داراى معناى خاصى نمىباشد. والدمن تعبير و تفسير آن را به عهده تماشاگر ميگذارد:

"من نمىتوانم به شما بگويم كه اين قطعه اول درباره اين موضوع است و بعد درباره آن موضوع! اين قطعه تماشاگر را آزاد ميگذارد كه با ديد خود تعبير و تفسيرش كند. بطور مثال ميتوانيد، اين چادرها را بعنوان آدمهايى كه در كمپ ها زندگى ميكنند، تعبير كنيد. آدمهايى كه در موقعيت استثنايى قرار گرفته اند. بهر حال سيار و متحرك بودن چادرها، نشان دهنده در حركت بودن انسان هاست. انسانهايى كه چيزى را از دست داده اند و بدنبال چيزى جديد و نو در زندگى ميگردند. يا اينكه ميتوانيد طور ديگرى اين نمايش را تعبير كنيد. مثلا اين قطعه اتحاد زنانى را در برابر يك موجود جديدى كه به گروه آنها وارد شده است، نشان ميدهد. اين موجود جديد خيمه اى سفيد است كه در آخر نمايش تمامى خيمه هاى ديگر را در خود جاى ميدهد. به كمك او، خيمه ها ديگر تنها نيستند و براى زندگى شان نبايد تنها بجنگند. همان طور كه گفتم، اين نمايش را از ديدگاه هاى متفاوتى ميتوان تشريح كرد كه من فقط دو مورد آن را نام بردم."

موضوع اين نمايش و طريقه اجراى آن در كارگاه آموزشى در مركز تهران شكل گرفت. اين كارگاه در طبقه هفتم مركزهنرهاى نمايشى قرار داشت. اما چه شد كه خانم والدمن، خيمه را براى اجراى اين نمايش انتخاب كرد؟

"در كارگاه آموزشى ام از بازيگران خواستم، كه هر كدام جداگانه حالت بخصوصى را اجرا كنند كه پراكندگى و مجزا بودن را نشان دهد. اول با يد بگويم كه در حين تمرين ما مىتوانستيم از پنجره طبقه هفتم مركز هنرهاى نمايشى، شهر بزرگ تهران را ببينيم. بطور مثال اول كارتن هاى مقوايى بزرگى را در امتداد پنجره قرار داديم و هر كدام از بازيگران داخل كارتنى شد و با دوربين يا حتى بدون دوربين به شهر نگاه ميكرد. بعد هر كدام به اصطلاح شروع به نوشتن نامه هايى از تهران ميكرد. به هر حال سعى كرديم كه روشهاى مختلفى را براى نشان دادن حالت پراكندگى يا مجزا بودن امتحان كنيم. در حين اين تمرين ها بود كه به ايده چادر سفرى رسيديم. چادر ايده خوبى بود، چون اول اينكه هر كدام مجزا بودند و دوم اينكه چادر مثل يك حفاظ بود."

معمولا بازيگران تئاتر در ايران موظف به اجراى متن سناريو مىباشند. اما هلنا والدمن براى اجراى اول اين نمايش از بازيگران خواست كه بدون وجود متنى مكتوب، نمايش را اجرا كنند. در ابتدا بازيگران، در نوعى جدال درونى به سر ميبردند. اما نكته جالب اينجاست كه اين جدال، جزيى از متن نمايش شد:

"كارگردان! چكار دارى با ما ميكنى. مطمئن باش كه من خودم رو با هر چه كه تو بخواهى تطبيق خواهم داد. اما تو هر روز قاعده ها رو عوض ميكنى. ديروز بهم گفتى كه بايد فرار كنم. امروز ميگى، نه همون جايى كه هستى باقى بمون. ديروز گفتى به جلو حركت كن، امروز ميگى به عقب برگرد. اين خسته كننده است! ازت سئوال كردم كه آيا بايد برقصم؟ ديروز گفتى: نه! امروز ميگى: آره!

اصلا ميدونى چيه! من تو چادر خودم مى مونم! اينطورى ديگه هيچ كس نمىتونه لمسم كنه. اصلا من تئاترم رو تو چادر خودم بازى ميكنم. و حتى تو نمى تونى منو ببينى. حتى اگر من اينجا شروع به آواز خواندن كنم، تو نمىتونى بشنوى كه من چى دارم ميگم. تو حتى تشخيص نمىتونى بدى كه كدوم چادر داره آواز مىخونه و چه كسى در آن چادره."

نمايش به پايان ميرسد. پرده تالار پايين مى آيد. بعد از چند ثانيه ۶ بازيگر زن ايرانى به روى صحنه مى آيند. مردم شروع به دست زدن ميكنند. يكى از بازيگران با دست علامتى ميدهد. توجه تماشاگران جلب مىشود و آهسته تر دست ميزنند تا صداى بازيگران را بهتر بشنوند. آنها به زبان فارسى و انگليسى تماشاگران را به ديدن "منطقه اشغال شده" دعوت ميكنند. اما نه از همه، فقط از تماشاگران زن.

در اوايل تير ماه امسال نمايش "منطقه اشغال شده" در فستيوال بينال ونيز، بعنوان نمايشى مشترك از كشور آلمان و ايران به روى صحنه خواهد آمد.