مردم محله آزادى
۱۳۸۴ اسفند ۲۵, پنجشنبهال، عباس عرق خور و يا بابا زاده كه كارخانه سراميك سازى دارد همراه است. آزادى محلهاى است مثل خيلى ديگر از محلات، با چند درخت و قدرى فضاى سبز.
گفتگو: محمود صالحى
دويچه وله: عشق، مرگ و سياست در تهران موضوع داستان شما در باره ايران است. ممكن است در مورد ايده محله آزادى قدرى توضيح بدهيد؟
لادورنر: من احساس میكنم كه ما در حال حاضر و اين را بعنوان ژورناليست مىگويم خيلى در مورد ايران و بحران اتمى و خطر ايران میشنويم و صحبت میشود، من میخواستم از فرصت استفاده كنم و داستانى را از جامعه ايران تعريف كرده باشم، تا در اينجا مردم بفمهند كه جامعه ايران چگونه عمل میكند.
دويچه وله: موضوع داستانى را كه تعريف میكند چيست؟
لادورنر: داستان محلهای در جنوب تهران است كه در آنجا انسانهاى مختلفى زندگى میكنند، داستان اينكه آنها چگونه با هم زندگى میكنند، اينكه آنها چگونه امرار معاش و تجارت میكنند، روابط آنها با هم چگونه است، چه مشكلاتى با هم دارند. مسائل روزانه و روزمره عادی كه البته در بستر زندگى سياسى جريان دارد.
دويچه وله: آيا اينها شخصيتهاى واقعى هستند؟ يا اينكه شخصيتهاى داستانىاند؟
لادورنر: نه، اين تنها داستان نيست. كل موضوع بر توصيفهای يكى از دوستان من استوار است كه در اين محله بزرگ شده و من بارها با او به اين محله رفتم و او برايم از گذشتهها تعريف كرد. او در اواخر دهه پنجاه ميلادى متولد شده و بعنوان يك جوان شاهد دوران انقلاب بوده. همه كاراكترها برآمده از تعريفهاى دوست ايرانى من هستند و البته واقعى هستند، اما اسامى تغيير كردهاند و براى افزايش در جذابيت داستان مقدارى هم مهيج شده است.
دويچه وله: چه كاراكترهائى در اين داستان وجود دارند؟
لاودورنر: كاراكترها متفاوت هستند. البته بايد بگويم كه سه نسل در اين داستان حضور دارند. نسل قبل از انقلاب، نسل زمان انقلاب و نسل بعد از انقلاب. اما شخصيتها هم متفاوت هستند، از بقال سر محل گرفته تا كارخانهدار...
دويچه وله: منظورتان بابازاده است؟
لادورنر: بله بابازاده كارخانهدار، امير بقال، عباس كه قبل از انقلاب عرق خور بود و در كارخانه پوشاك كار میكرد، بچههاى اين خانوادهها كه دوران كودكى و نوجوانى را با هم میگذرانند و در آينده هم فرزندان اينها.
دويچه وله: ولى جاى شخصيت و كاراكتر زنانه در اين داستان خالى است. چرا؟
لادورنر: نه، جاى آنها خالى نيست. داستان هنوز به آن مرحله نرسيده است. مثلا فرشته، افسانه و زنانى از نسلهاى متفاوت نيز در اين داستان جاى دارند. نگران نباشيد، جاى زنان خالى نيست.
دويچه وله: شما اين داستان را بصورت هفتگى تعريف میكند، آيا اين داستان بصورت هفتگى در روزنامه شما هم چاپ میشود؟
لاودورنر: نه، اين پروژه فقط بصورت آنلاين است، و ريتا كوهل هم نقاشىهاى آن را میكشد، اين يك ايده آنلاين است، شايد بتوان بر آن نام يك داستان ادامهدار را گذاشت و يا يك سريال تلويزيونى، ما میخواهيم كه هر هفته خوانندگان مان را با دنياى ايرانىها آشنا كنيم و اين امر بخاطر ابعاد داستان بصورت چاپى امكانپذير نبود.
دويچه وله: آيا براى تكميل ايده اين داستان احتياج داريد كه هر از چند گاهى به ايران مسافرت بكنيد و يا اينكه ايده آن بصورت نهائى تكميل شده؟
لادورنر: نه، من چند بخش از داستان را نوشتهام و چند وقت پيش هم دوباره آنجا بودم و ياداشت بردارى كردم و مطمئنا بازهم به آنجا خواهم رفت و هر وقت هم كه دوستم چيزى در اين زمينه به يادش بيافتد بصورت ايميل برايم مینويسد.
دويچه وله: شما گفتيد كه شخصيتها مربوط به نسلهاى متفاوت هستند، آيا سياست جديدى هم كه ما شاهد آن هستيم در اين كاراكترها ديده میشوند؟
لادورنر: تمام جوانب سياسى شايد نه، اما داستان از قبل از انقلاب شروع میشود و با بعد از انقلاب ادامه پيدا میكند، و به سياست امروز هم میرسد. اين داستان سياسى نيست، اما بدون سياست هم نيست و نخواهد بود.
دويچه وله: اين درست است، اما اين شخصيتها در مورد سخنان يهودى ستيزانه احمدى نژاد و يا بحران هستهای چه فكر میكنند؟
لادورنر: بله در اين مورد هم بايد بگويم كه هنوز نمیدانم.
دويچه وله: متشكرم آقاى لادورنر.