محمد بهارلو و تصویری از سال های قمر در عقرب
۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبهمحمد بهارلو با بورسی یک ساله به شهر فرانکفورت آلمان آمده تا کار نویسندگی و انتشار آثار خود را با خیالی راحتتر دنبال کند. َسالهای عقربَ نیز با همین فراغ بال بازنگری و باز چاپ شده است.
داستان بنا به گفتهی نویسنده به سالهای پیش از انقلاب در شهرکی ساحلی و در یک بندر به وقوع میپیوندد. قصه اما میتواند همهزمانی و همهمکانی باشد.
اسحاق کارگری است که همراه خانواده دوران تبعید خود را در این شهر بندری میگذراند. مادر پیر با نفسی که دیگر به خس خس افتاده با خود عهد کرده است تا زمانی که به شهر خود بازنگردند پا از خانه بیرون نگذارد. اسحاق و همسرش چشم به راه فرزندشان نجف هستند که از دست گزمهها گریخته و در ناکجاآبادی خود را پنهان کرده است.
نجف اما تنها جوانی نیست که ماموران در تعقیبش هستند. یکی در حین فرار پایش تیر خورده و به "سولدانی" برده شده، یکی ناپدید شده و دیگران در خفا نقشهی مبارزه با حاکمان را در سر می پرورانند. اسحاق و یاران هم سن و سالش نیز برای دریافت سادهترین حق خود، مقرری بازنشستگی به نوعی دیگر در مبارزه هستند. مبارزه ای که به هر حال از دید ماموران و مسئولان مخفی نمیماند. «حاجت به قراول نیست، آن هم تو بندری که درازا و پهناش قد کف دست است.» ناگفته نماند که نویسنده خود نیز زاده ی بندر بوشهر است.
وقوع هر فاجعه ای سبب راسخ تر شدن عزم کارگران برای دریافت حقوقشان می شود. آتش سوزی در بندر، مرگ جوان بیست و سه ساله در زیر آوار الوار چوب که سنگتراش نیز دلش نمیآید روی قبر نام او را بتراشد، تکرار ماجرا با مرگ صفدر یار دیرین نجف همه و همه بر پچ پچها میان کارگران میافزاید وبه انتقاد از خود وامیدارد. «تا وقتی کسی به روی خودش نیاورد، آش همان است و کاسه همان. اگر تکانی به خودمان داده بودیم شاید الان دستمان بند بود به جائی.»
فقر و اتحاد ناگفته
اسحاق هر روز صبح باید خود را به پاسگاه برساند تا «کفاره دیدار ارنعوت استوار را بدهد» و پیرزن خس خس کنان سفارش های لازم را به او می کند: «هر چی باشه آدم یک پیرهنه خودش را در نمیاندازد با آدم دو پیرهنه، وقتی بنا به گرفتن باشد نشمرده، هم میگیرند، هم میبُرند.» تصویرپردازی ها به گونهای است که خواننده نیز به راحتی خود را در همان بندر میبیند. تُک گرما را حس میکند، چشم هایش از هُرم آفتاب میسوزد و بی اختیار دستمالش را برای پاک کردن عرق به پیشانی میکشد.
خانهی مخروبهی پر از موشهای بزرگ و موذی اسحاق کاملا قابل تجسم است. گذاشتن درهای فلزی بر روی چاهک مستراح هم مانع رفت و آمد آزادانه ی موشها نمیشود. با همه این حرفها داشتن همین خانه هم غنیمت است. موسی خود به خانه اجارهای پسرش نقل مکان کرده تا مسکنی برای اسحاق فراهم کرده باشد. فقر درد مشترکی است که به گونه ای اتحادی ناگفته را میان کارگران برقرار کرده است. ناخدا ماهی میفرستد و صفدر پاکت پول حقوق نجفِ فراری را به دست پدر میدهد.
دعوا در تاریکی
انتظار مادر و پدر برای دیدن فرزند، توام با یک نگرانی دلهرهآور، دلمشغولی شبانه روزی آنهاست. نامهای با خط نجف علاوه بر خوشحالی بر دلهرهی پدر نیز میافزاید. نامه را به بندر میبرد اما در راه جبپ شهردار جلوی پایش ترمز میکند.
«عجب هوایی! زیر این آفتاب کاسه سر آدم مثل پاتیل میجوشد. قاتل است گرماش!» شهردار یک پهلو در را برای اسحاق باز میکند و اسحاق با بی میلی سوار میشود. شهردار یکی به نعل و یکی به میخ میزند و به اسحاق پیشنهاد میکند که از راه های قانونی به حق خود برسند. «تو تاریکی که نمیشود دعوا کرد.» اسحاق در پاسخ با دلخوری میگوید: «تا حالاش که ما تو روز روشن زدهایم و تو دل تاریکی خوردهایم. آن هم از جاهائی که هیچ خیالش را نمیکردیم.»
ساختار کتاب ضمن آن که سیاسی است اما شعاری نیست. نویسنده قصد ندارد به نتیجهگیری مشخصی برسد. شاید دیدار یک بارهی نجف، بارقهی امیدی باشد که خواننده را نیز میتواند به پیروزی کارگران امیدوار کند.
نام کتاب با هیچ کدام از سالهای نام گذاری شده در تقویمهای شناختهشده ایرانی و چینی مطابقت ندارد. سال مار و میمون وشیر و موش و...داریم ولی سال عقرب نداریم. در جلسه ی پرسش و پاسخ علت انتخاب عنوان سال های عقرب را از او پرسیدم. محمد بهارلو اوضاع قمر در عقرب را به نشانه ی بد بودن شرایط،علت این نامگذاری عنوان کرد.
قصه بافت محکمی دارد اما احتمالا گفت و گوی میان شخصیت های داستان میتوانست در قالبی دیگر بگنجد. دیالوگ ها دائما با گفت و میگوید آغاز میشود. تکرار این واژهها، پرسشی هم برای خواننده به دنبال دارد. الزامی برای این همه تکرار وجود دارد؟
محمد بهارلو علاوه بر این رمان، چند رمان دیگر نیز نوشته است: بختک بومی، عشق کُشی، بانوی لیل و عروس نیل. چند مجموعه داستان کوتاهِ باد در بادبان، حکایت آن که با آب رفت و شهرزاد قصه بگو نیز تا کنون از او منتشر شده است. نقد کلیدر و نقد و بررسی ۲۳ داستان از ۲۳ نویسنده معاصر نیز در کارنامه او جای دارد.