مجيد سميعى، ابوعلى سينايى ديگر
۱۳۸۵ مهر ۲۵, سهشنبهتحصيلاتى دارد و چرا اين جايزه به او تعلق گرفته است؟
كودكى و جوانى
دوران كودكى پروفسور مجيد سميعى در تهران گذشته است. او كه كوچك ترين فرزند از شش كودك خانواده سميعى ست، دراين كلانشهر پرورش يافته و به مدرسه رفته است. يك برادر و يك خواهرش پزشكى خواندهاند و او نيز از كودكى به اين رشتهى تحصيلى علاقمند است. اين در حالى ست كه يكى از خويشاوندان او يعنى پرفسور ابراهيم سميعی، استاد جراحى مغز و اعصاب و بنيان گذار اين رشته در ايران است و الگويى براى مجيد، اين كوچكترين فرزند خانواده سميعی. مجيد در رويايش اين آرزو را مىپروراند كه در همين مسير گام بردارد و روزى جراح مغز و اعصاب شود. مادرش خانه دار است و به تربيت فرزندان مشغول. وظيفهاى كه سنگين است و به نظر پروفسور سميعى ”بزرگترين شغل دنياست”. پدرش رشتهى علوم سياسى را در بلژيك به پايان رسانده و با تخصص در رشتهى آمار به ايران بازگشته و اولين آمارگيرى رسمى در كشور را به راه انداخته و با موفقيت به پايان رسانده است.
تحصيل در آلمان
بعد از گرفتن ديپلم دبيرستان، يك تصادف او را براى ادامهى تحصيل به آلمان مىكشاند:
”در واقع من پذیرش تحصیل در استنفورد ِ آمریکا را داشتم. خواهر من در فرانسه تحصیل کرده بود و (دوران تحصيلات) طباش را گذرانده بود و داشت دوره تخصصیاش را در آلمان میگذراند. برای دیدار او، من به آلمان آمدم و ایشان سعی کرد که عقیدهام را برای تحصیل پزشکی در استنفورد عوض بکند و این باعث شد كه من در آلمان بمانم.”
در سال ۱۹۷۰ به هنگامى كه سميعى فقط ۳۳ سال دارد، مدرك پروفسورى اش را كه جوازى ست براى تدريس در دانشگاههاى آلمان، دريافت مىكند. از او مىپرسم آيا كسى در تاريخ آلمان توانسته است زودتر از او در اين رشته ى مشكل تحصيلى چنين مدركى بگيرد؟
”در جراحی اعصاب فکر نمیکنم کسی این دوره را در تاریخ آلمان در سهسال گذرانده باشد. اما بههرحال این موقعیت فوقالعادهای نیست، برای اینکه فکر میکنم وضع طوری بود که من در این سن و سال میتوانستم چنین کاری رو انجام بدهم.”
مغز گرانيگاه ِ تفكر
چرا مغز؟ چرا پروفسور سميعى در ميان اين همه ارگان، مغز را براى تحصيل و تحقيق و تدريس برگزيده است؟
”برای اینکه از روز اول من به این نتیجه رسیدم که دستگاهی در بدن ما بهعنوان مغز وجود دارد که تقریبا مرکز ثقل تمام کارهاییست که ما در دنیا انجام میدهیم. بدون دانش مغز هیچ انسانی قادر به هیچ کاری نیست و اگر تمام تکامل انسانها را، از میلیونها سال (پيش تا كنون) نگاه کنید، از درون مغز انسانها بوجود آمده. از این لحاظ، رشتهی مغز و تحقیقات در مورد مغز فکر میکنم حتا در صدها سال آینده هم هنوز همان لذتی را دارد که فکر میکنم در هیچ رشته دیگری وجود نداشته باشد. برای اینکه اسرار زیادی در مغز وجود دارد که ما هنوز به آنها پینبردهایم و با امکانات تکنولوژی جدیدی که وجود دارد، فکر میکنم هر ماهی یک مسئله جدیدی در مغز به دست بیاوریم و بتوانیم ازش استفاده کنیم.”
كشور محل پژوهش يا پژوهشگر؟
پرفسور سميعى استاد مهمان در بسيارى از دانشگاه هاى معتبر جهان بوده. از هاروارد ِ آمريكا گرفته تا تورنتوى كانادا، از دانشگاههاى چين گرفته تا مصر و لهستان و استراليا. سوال مىكنم : تفاوت پزشكى آلمان ، كه مركز تحقيقات اوست و كشورهاى ديگر جهان در چيست؟ فكر مى كنم سوالى تخصصى مطرح كردهام. چند لحظه اى بيشتر طول نمىكشد كه اشتباهم را گوشزد مىكند:
”در واقع به نظر من یک اشتباهی که همه در سراسر دنیا میکنند این است که کشورها را با هم مقایسه میکنند، ولی افراد را با هم مقایسه نمیکنند. در هر رشتهای در یک کشور یک نفر هست که نبوغی بخرج میدهد و رشته را خیلی خیلی بالا میبرد. از این لحاظ هیچوقت ما نمیتوانیم بگوییم که وقتی صحبت از هاروارد میکنیم، هاروارد در تمام رشتههای دنیا ارجحیت دارد، (فقط) برای اینکه این لغت هاروارد رویش است. شما در رشتههای مخصوصی در هر کشوری میتوانید جستجو کنید و بعد، یک دفعه میبینید در هر قسمت ِ یک کشوری، کشور هم نه، در هر شهری، یک محققی نشسته که آن قسمت را به سطح بالا رسانده، (طورى كه) همه دنیا از آن استفاده میکنند. متاسفانه مردم دنیا هنوز به این مسئله پی نبرده اند که باید رفت پی افراد و نه کشورها.”
در درونم نيرويى به مخالفت برمىخيزد. تا كنون فكر مىكردم كه شرايط اجتماعى نابسامان و پسرفت ِ تكنيكى نمىتواند در چنين رشتهى پيچيدهاى امكان پيشرفت را به پژوهشگري، هر چند پيشرو، خلاق و مبتكر بدهد. شعرى از فروغ فرخزاد به خاطرم مىآيد و آن را براى پرفسور سميعى شاهد مى آورم كه : ”هيچ صيادى در جوى حقيرى كه به گودالى مىريزد، مرواريدى صيد نخواهد كرد.” پروفسور سميعى بر نظر خود تاكيد میورزد و در پاسخ سوالم كه آيا مى توان در حلبى آبادهاى حاشيهى شهرهاى بزرگ و فقير جهان هم به پيشرفتهاى علمى بزرگى نائل شد، مىگويد:
”صددرصد. من مطمئنم که در هر گوشهای از دنیا هیچکس جلوی تفکر انسان را نمیتواند بگیرد. یکی از اسرار بزرگ مغز این است که در مغز، شما میتوانید دنیا را پهلوی خودتان بیاورید و در آن حل و فصل بکنید و در مغز خودتان افکاری را بوجود بیاورید که دیگران نداشتهاند و با این وسیله بتوانید کارهای جدیدی برای دنیا بوجود بیاورید. البته در دنیای تکنولوژی و در این پیشرفتهایی که انجام میشود، احتیاج دارید به یکمقدار ِ کم تکنولوژی، ولی کسی که استعدادش را داشته باشد و افکار صحیحی داشته باشد، به هرحال به آن تکنولوژیاى که احتیاج دارد، به آن هم برخواهد خورد.”
روابط خانوادگی
به سوالى خصوصیتر مى پردازم. آيا شخصيتى چنين برجسته، وقتى براى امور خانوادگى خود دارد؟ آيا مىتواند به همسر، فرزندان، نوهها، فاميل و خويشاوندانش برسد؟ او كه دائما در سفرهاى پژوهشى ست و موسسات تحقيقى سعى در جلب او دارند؟ كمى فكر مىكند، بعد با دقت شرح مى دهد كه چگونه موفق شده، محيط گرم خانوادگى در شرايط پيچيدهى فعاليتهاى جهانى براى خود بوجود آورد و با همسر، يك دختر، يك پسر و سه نوهاش رابطهاى عميق و سرشار از محبت و احترام متقابل برقرار سازد. مىگويد:
”ارتباط من با خانوادهام خیلی قویست و البته هیچوقت خانوادهام از کمیت این بودن ِ باهم رضایت ندارد، برای اینکه، خوب باید حساب بکنید، مراسمی در خانواده پیش میآید که من باید در آن شرکت کنم و بعضی وقتها بهخاطر وظایفی که در سراسر دنیا دارم نمیتوانم شرکت بکنم و باید، فرض کنید، از مسکو، از برزیل یا از آمریکا به آن مراسمی که در خانواده هست تلفنی بزنم و صحبت بکنم، مثلا فرض کنید اگر تولدی باشد یا مراسم دیگری. بههرحال این معما برای تمام کسانی که یک مسئولیت جهانی بهعهده میگیرند و بعد هم از نظر شغلی تمام روز در کار هستند وجود دارد. ولی من خوشحالم و از خدای خودم تشکر میکنم که خانوادهام در این رابطه با من کنار آمده و خوشحال هم هستم که پسرم نیز در همین رشته کار میکند و خوشبختانه ما شب و روز با هم کار میکنیم و این ارتباط میان ما برقرار است. البته خوب، من در درجه اول از زنم تشکر میکنم که ایشان سالیان دراز من را به همین ترتیب تحمل کرده و از بچههای خودم (تشکر میکنم) که ارتباط قلبی خودشان را از من قطع نکردهاند، بلکه همیشه بیشتر هم شده. مخصوصا الان که سه نوه هم داریم که ۹، ۶ و ۳ ساله هستند، فکر میکنم (آنها) با من یک ارتباط بسیار قوییاى دارند. با وجود اینکه ما زیاد همدیگر را نمیبینیم، ولی وقتی با هم هستیم اینها از من جدا نمیشوند و منهم به آنها بسیار علاقمند هستم. فکر میکنم در زندگی مسئله کمیت و کیفیت را آدم باید همیشه در نظر بگیرد و اگر بتواند کیفیت را به سطح خیلی بالا برساند، میتواند جبران کمیت را بکند.”
بزرگترين نشان افتخار ِ آلمان
پرفسور سميعى بزرگترين نشان افتخار آلمان را از دست رئيس جمهور وقت اين كشور، يعنى ريچارد فونويتسِكر دريافت داشته. چه ارگانى تشخيص داد كه اين نشان بايد به پرفسور سميعى اختصاص يابد؟ او چه كرده بود كه اين نشان را دريافت كرد؟
”در واقع ریچارد فون ویتسکر یکی از افراد سیاستمدار مخصوص کشور آلمان است، که توجه خاصی به کارهای غیرسیاسی دارد. ایشان تحقیقات مفصلی کرده بود در رابطه با رشتهی جراحی مغز و اعصاب، و این تحقیقات را در سراسر دنیا کرده بود، از جمله در آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی. بعد دیده بود که مرتبا کارهای من و اسم من در این تحقیقات مطرح شده و واقعا جای خیلی خیلی تعجب برای من بود که ایشان یک نامه خصوصی برایم نوشت که بله فلانی، نه بخاطر گفتن افراد، بلکه بخاطر تحقیقات ِ خصوصی ِخودم (این نامه هنوز وجود دارد) من درآوردم که شما در سراسر دنیا، در این قسمت، از بهترین محققین هستید و تجربهتان در سراسر دنیا بالاتر است و آرزوی من است که این موضوع را به این وسیله به عنوان پرزیدنت آلمان برای شما بنویسم و از شما تشکر بکنم. بعد از این نامه من از او تشکر کردم که چنین نامهای از پرزیدنت آلمان برای من آمده. چند وقت بعد، ایشان از من سوال کرد که آیا حاضرم جایزه خدمت ِ درجه یک ِ آلمان را از ایشان قبول کنم، که البته با کمال افتخار قبول کردم.”
رشت
رابطهى استاد سميعى با رشت چيست؟ چرا مردم اين شهر مجسمهى او را با سعى فراوان براى گرفتن اجازه از او ، در ميدان اين شهر قرار دادهاند؟
”شما میدانید، خانواده سمیعی یک مقدار تاریخشان از گیلان میآید و گیلانیها سمیعیها را جزو گیلانیها میداند و به حق! خوب، اینها علاقمند بودند که چنین کاری را بکنند. البته من مدتی با آنها موافقت نداشتم، برای اینکه میگفتم در (دوران) حیات خود ِ آدم، نباید یک چنین برنامهای اجرا بشود، ولی به هرحال نمایندگان شهر رشت به من گفتند که ما برای شما این کار را نمیکنیم، ما این کار را میکنیم برای جوانهای خودمان که اینها با دیدن چنین مجسمهای و یادبود از شما تشویق بشوند برای فعالیت ِ علم و دانش برای آیندهی خودشان.”
سميعى و انجمن خيرين مدرسه ساز
پرفسور سميعى در ايران در امر ساختن مدرسه كوشاست. در ”انجمن خيرين مدرسه ساز” فعال است و عضو افتخارى هيئت مديره اين انجمن. او در اين راه به دنبال چيست؟ در كنار فعاليت هاى مختلف اجتماعی، چرا مدرسه سازى را انتخاب كرده است؟
”فعالیت من در آنجا این است که ما در ایران یک انجمنی داریم به عنوان ِ ”انجمن خیرین مدرسهساز”. اینها افراد بسیار شریفی هستند از سراسر ایران که با هم جمع شدهاند و برای ساختن مدرسهها خرج میکنند که بچهها – حتا از روستاها – بیشتر بتوانند در مدرسهها درس بخوانند. و اینها از من خواهش کردند که با آنها همکاری بکنم و منهم با کمال میل این را پذیرفتم و من را عضو افتخاری هیات مدیرهشان کردند. ولی مدرسه و کار من تقریبا باهم خیلی توافق دارد، برای این که در تمام عمرم همیشه مشغول تعلیم و تربیت بودم برای دانشجوها و دانشآموزان. از این لحاظ فکر میکنم مدرسه مرکز اولیهى پیشرفت هر کشوریست و از این لحاظ با کمال عشق و علاقه به این ”انجمن ِ خیرین مدرسهساز” کمک میکنم و امیدوارم در آینده بتوانم بیشتر به آنها کمک کنم.”
معضل ِ هويت
با خودم فكر مىكنم كه پروفسور سميعى خود را ايرانى مىداند يا آلمانی؟ زندگى او شايد يكى از بهترين نمونهها براى تحقيق در مورد هويت باشد، شاخهاى از تحقيقات اجتماعى كه به آن علاقهاى فراوان دارم. سالها زندگى در آلمان، پژوهش و تحقيق در اين كشور – كه بيشتر ِ زندگى او را به خود اختصاص مىدهد – باعث نشده كه نزديكى او با كشور ِ زادگاهش مخدوش گردد. سوال مىكنم: شما خود را ايرانى مىدانيد يا آلمانی؟
”میدانید، این سوال شما، سوال بسیار بسیار مشکل و پیچیدهایست و جواب این سوال بهسادگی مقدور نیست. شما باید چند چیز را از هم تفکیک کنید. یکی اینکه اصلیت ما ایرانیست و این را هم کسی نمیتواند منکر بشود و اگر کسی منکر بشود، معلوم است اصلا در اصلیت خودش شک و تردید دارد. هیچوقت کسی نمیتواند مجید سمیعی را بردارد و بگوید ایشان آلمانیست. نخیر، من ایرانی هستم و در ایران بزرگ شدهام و اسم و خانواده و همهچیزم ایرانیست و تغییری در آن ایجاد نشده و خدا را شکر به زبان فارسی هنوز با وجود اینکه سالیان دراز به فارسی صحبت نمیکنم، تسلط دارم. اما یک مسئله دیگر را ما نباید فراموش کنیم. کسی که در آلمان، فرانسه یا کشور دیگری دوران تکامل اجتماعی خودش را گذرانده و از آن کشور بهرهگیری کرده برای پیشرفت کار خودش، نمیتواند ناحقانه بگوید تمام پیشرفتها و تمام کارهایی که انجام دادهام همه متعلق به ایران است. اگر چنین کاری بکند، پس معلوم است آدم حقناشناسی هست. چرا! چون باید این مسئله کاملا ازهم جدا بشود. از این لحاظ خیلی خیلی جالب است که هرکسی از من سوال میکند، میگویم من یکی از افرادی هستم که خداوند به من لطفی داشته که من بتوانم دوران بچگیام را در ایران بگذارم و با تاریخ بزرگ ایران آشنایی پیدا بکنم، به ادبیات فارسی آشنایی پیدا بکنم و مخصوصا به سنت کشورمان که یک سنت بسیار عالیست و در اروپا وجود ندارد، به آن آشنایی پیدا بکنم، بعد به آلمان بیایم و بعد بتوانم در اروپا مسایل بسیار مثبتی که در اروپا وجود دارد، کارهای علمی و پیشرفت در اجتماع جهانی، از اینها بتوانم استفاده کنم و این دو را با هم قاطی کنم و مخلوط کردن این نوع گذشته تقریبا ارجحیتی در مقابل افرادی دارد که در یک کولتور بزرگ شده باشند و در یک کولتور تکامل پیدا کرده باشند.”
پيامى براى جوانان
مىدانم كه پرفسور سميعى اكنون رويايى ست براى بسيارى از جوانان كشور، كه مىخواهند چون او به قله هاى دست نايافتنى علم برسند. از او مى خواهم تا با چند جمله به كمك شان بشتابد و ماحصل تجربياتش را در اختيارشان قرار دهد. با آرامش و بردبارى هميشگىاش مى گويد:
”در درجه اول جوانها باید دنبال رشتهای بروند که واقعا به آن علاقمند باشند. یعنی به هیچ وجه کسی که به رشته پزشکی و مغز و اعصاب علاقهای نداشته باشد و فقط به شم اینکه من میخواهم – فرض کنید – پرفسور سمیعی بشوم، پس از این لحاظ میروم دنبال جراحی اعصاب، هیچ وقت موفق نخواهد شد. اگر استعداد و علاقهاش به رشته پزشکی و به این قسمت ِ (مغز و اعصاب) باشد، خوب چه بهتر، و البته همه نوع شانس هست. ولی اگر نباشد، نه! بهترین راه ِ موفقیت این است که اول مشخص بکنند به چه رشتهای علاقه دارند و راحت آن را میگیرند. مسئله دوم این است که در دوران جوانی متاسفانه امکان اینکه انسان افکارش یکخرده پخش بشود به مسایل ِ خیلی زیادی، خیلی زیاد است. این نیروی بزرگی که در جوانی وجود دارد، که انسان میتواند برای یک کار مهمی بگذارد، این نیرو را پخش نکنند به قسمتهای مختلف، بلکه سعی کنند از این موقعیت ِ سالهای جوانی حداکثر استفاده را بکنند و هر روز که میگذرد آن جریانی را که بهش علاقمند هستند دنبال کنند تا بتوانند موفق شوند. وگرنه مثل یک پرندهای از یک شاخه به شاخهی دیگر پریدن، فکر نمیکنم بتواند الگویی باشد برای پیشرفت در دنیا، که کسی بتواند موقعیتی به دست بیاورد که مورد احترام همه در علم باشد.”