ما خيلى بيچاره بوديم: گفتگو با يکى از بازماندگان جنگ جهانى دوم
۱۳۸۴ اردیبهشت ۷, چهارشنبهگرچه تاريخ بشر تاريخ جنگ و کشتارهاى بيدليل و خشونتهاى افسارگسيخته است، جنگ دوم جهانى ابعادى داشت که مرز تمام تخيلها را درنورديد تا نشان دهد بربريت فقط صفتِ دوران جهل نيست؛ ديو خفتهى دورن انسان است که به غفلتى بيدار شده و به مصلحتى بيداد ميکند.
جنگ جهانى دوم که اکنون شصت سال از پايانش ميگذرد رفته رفته شاهدان زندهاش را پشت سرميگذارد و ميرود تا لايلاى کتابها پنهان شود. اين جنگ زمانى رخ داد که انسان مدرن، خيال ميکرد با اکتشافها و اختراعهاى بيشمارش زمين و آسمان را زيرسلطه دارد و با پيشرفتهاى عظيمش در زمينهى فلسفه و علوم انسانى از بربريت فاصلهاى نجومى گرفته است. اما واقعيتهاى جنگ نشان داد که ما نه تنها با تاريکترين دوران حيات بشر فاصلهاى نداريم که با کوچکترين غفلتى به سياهترين گودالهاى خشونت و پليدى درميغلتيم. شرح فجايع اين جنگ در نوشتهها و فيلمهاى بسيار ضبط و محفوظ است، اما گوش سپردن به خاطرات بازماندگان آن دوران، گذشته از آگاهي، حس فاجعه را ملموستر ميکند. تجربهى آنان که از آن روزگار بازماندهاند شايد کمک کند که اهل اين روزگار براى ايندگان روايتهايى اين چنين کمتر داشته باشند.
«مري» زنى از اهالى جمهورى چک است که همسرى ايرانى داشته و سالهاى جنگ را با او در وطنش گذرانده است. «مري» که همچون بسيارى ديگر بيآنکه در جنگ شرکت داشته باشد از ضايعات آن درامان نبوده، از برادرى ميگويد که چون ميليونها انسان ديگر به جرمى واهى راهى اردوگاههاى کار اجبارى شده:
«برادرم، فقط براى اين که راديويى داشته که ميتوانسته با آن موج متوسط را بگيرد و راديوهاى خارج را بشنود، او هم اين را داشت و او را گرفتند تا آخر جنگ. اما بيچاره شده بود. ديگر با چرخ فقط [حرکت ميکرد]. يکسال توى کچ خوابيده بود، يکسال! تمام بدن، کمرش عيب کرده بود. چکار کردند توى اين زندان. حالا اين که در عراق، البته نبايد شکنجه بدهند اما ميخواستند ببينند آلمانيها چکار کردند. چون که برادرم گکه آنجا بود و آشنا بودند ميگفتند که چکار کردند آلمانها. اصلا اينقدر بيرحم، اينقدر بيرخم. براى اينها فرقى نميکرد، زن ميکشند، مرد ميکشند، مخصوصا يهوديها که آدم دلش ميسوزد. عکسهاش هست. کتاب دارم که تمام اينها چاپ شده. عکسهايى هم هست، چکار کردند، چه جوري. توى اين کوره، شش ميليون يهودها را توى اين کوره سوزاندند.»
ديگر اعضاى خانواده، سرنوشت چندان بهترى نداشتند و جنگ در زندگى هر يک بهنوعى تاثيرى برجاگذاشته:
«جنگ شروع شده من هجده سال بودم. دانشگاه را آلمانيها بستند. نتوانستيم چکى [تحصيل کنيم] آلمانيها را دارند اما در تمام چکسلواک دانشگاههاى به زبان چکى را، همه را بستند. البته من آلمانى بلد بودم، بلدم، تو سرحد اتريش بوديم و به هر دو زبان صحبت ميکرديم. اما اينقدر از اينها ناراحت بوديم که [وانمود ميکرديم] آلمانى بلد نبوديم. ميگفتيم بلد نبوديم، تمام شد، نخواستيم حرف بزنيم. نخواستيم حرف بزنيم. خيلى بيچاره بوديم.
آن وقت هجده سال بودم. توى آن شهر کار ميکردم. اما نه اينکه خودم بروم. آلمانيها خودشان قسمت کردند. مثلا شما يه خورده مدرسه داريد، ميانداختند توى فروشگاهها يا ادارهها. بعضيها را هم توى کارخانه، بيشتر کارخانهى اسلحه سازى بايستى بروند. اجبارى بايستى ميرفتند. يکى از برادرهاى من اجبارى توى يک کارخانه کار ميکرد. يکى هم حبس بود و يک برادر من هم افسر بود. زمان آزاد. اينها را ميگفتند ارتش ... ارتش ... يک اسمى براى اينها گذاشته بودند خلاصه. اينها براى جنگ کار نکردند، اينها فقط مرده خاک ميکردند. اينطور بود. برادر من با يک چند نفر با هم قرار گذاشتند يواشکى فرار کنند. فرار کردن خيلى مشکل بود. اگر ميگرفتند آنى ميکشتند. تيراندازى کردند نپرسيدند.»
در سالهاى آخر جنگ جهانى دوم بسيارى از کشورهايى که در اشغال نيروهاى آلمان بودند صحنهى درگيريهاى خونينى ميان متفقين و ارتش نازيها شدند. مردم اين کشورها که جنگى ناخواسته به خانههايشان کشيده شده بود از هر سو هدف قرار ميگرفتند و قربانى ميشدند. مرى به دليل بيمارى پسرش در بيمارستان بوده که با يکى از اين صحنهها مواجه ميشود:
«يکشنبه شد، يکدفعه هواپيماهاى روسى آمدند بمبها را هر جا ريختند. يکدفعه من ديدم همين بالاتر که زمين هست، زير پنجره بمب است. تمام اين پنجره، آلومينيم نبود، همش آهن يا چوب بود، شيشه کنده شد افتاده روى تختخواب. البته من سرم صدمه خورد اما اهميت ندادم. بچه سالم باشه. بچه را بغل کردم، بدو فرار کن تو زيرزمين. زيرزمين را براى عمل کردن اتفاقى درست کردند. اما سالن عمل پشتبام بود، همش شيشهاي، همش خرد شد. آنجا يک بمب [افتاد] سوراخ درست نکرد. آهنهاى اينقدر ريز ريز توى بمب بود. اون به کسى که خورده آتيش گرفته. من نميدانم چى بود. يکشنبه ساعت سه بعد از ظهر بود ميهمانها ميآمدند. همه را خالى کردند، کسى اجازه نداشت برود. يک بمب انداختند به ما بقيه را انداختند توى پارک که يکشنبه خانمها با بچهها با درشکه بودند و بازى ميکردند، آنجا هم ريختند. وحشتناک بود، وشتناک بود!»
جنگ جهانى دوم بيش از ۲۵ ميليون کشته برجا گذاشت. فاجعه اينجاست که بيش از دو سوم اين کشتگان نه در نبردها و در ميدان جنگ که براثر بمباران شهرها و روستاها يا در اردوگاههاى مرگ جان باختهاند. در اين جنگ ميليونها انسان به دليل مذهب، اعتقاد، نژاد، تمايلات جنسى و يا حتا بدون هيچ دليل و تنها به جرم اقامت در شهر يا روستايى که سر راه نيروهاى متخاصم قرار داشت کشته شدند.
بهزاد کشميريپور، گزارشگر صداى آلمان در تهران